eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
301 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️به نام خدا 5️⃣✍🏻 روایت پنجم - روایت «شهید علیرضا روغنی» که پس از 38 سال به شهر و دیارش برگشت 📢روایت انتظار پدر و مادری که به آرزویشان نرسیدند 🌴 یک تصویر غریبانه که سنگ را به گریه وا می دارد 🌹مادر عصرها می رود روی پشت بام مشرف به کوچه و نگاهش را می دوزد به انتهای کوچه تا شاید خبری از «علیرضا» یش شود. در خلوت تنهایی اش مویه می کند و اشک می ریزد و با پسرش حرف می زند. ☀️چه استقبال عجیبی. چه دیدار دردآوری. چه وصال تلخی و شاید هم شیرین. شیرین بخاطر اتفاقاتی که پشت پرده های غیب رقم می خورد و ما از آن بی خبریم. ✅و این تصاویر برای ثبت در تاریخ برای همیشه می ماند. . . 🌷 تصاویر مربوط به این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1117 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻با سلام 🎁 پست ویژه - *اختصاصی الف دزفول* (بازنشر) 🌷 وسایل کشف شده به همراه پیکر *شهید علیرضا روغنی* توسط گروه تفحص 🔆 تصویر پلاک ، آورکت، گرمکن، خودکار ، کلاه ، پیشانی بند و سایر وسایلی که به همراه پیکر شهید کشف گردیده است 🌹 شهید نامش را با ماژیک روی لبه آورکت نوشته بود که براحتی قابل خواندن بود 🔅 🏴برادرش که مغنا (شال سیاه ) را دید ، با حیرت و بغض گفت: این مغنا را روز آخر خودم گردنش انداختم ... ☀️ الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/513 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 6️⃣1️⃣🌷 قسمت شانزدهم تعداد كمي سالم بوديم و مجروحيني را كه از ناحيه پا زخمي شده بودند، به گونهاي نشانديم كه اسلحه هايشان به طرف دشمن بود تا اگر دشمن بيايد، بتوانند با تيراندازي نشسته او را سركوب كنند. مشكل اين بود كه چگونه به نيروهاي خشكي كه در قايقها بودند بگوييم تا به طرف ما بيايند. چند چراغ دستي با ما بود، ولي همة آنها نزد كساني مانده بود كه گم شده بودند، جز يكي كه به كمر برادر خضريان بود. به او گفتم: «بگذار آن را باز كنم!» گفت: «خودم باز ميكنم.» آن را از كمر باز كرد و تا آمد به من بدهد، در آب افتاد. آنجا من و او با هم به گريه افتاديم. هر چه در آن سرما زير آب ميرفتم، نميتوانستم چراغ دستي را پيدا كنم. در اين فاصله هم درد برادر خضريان بيشتر شده بود و ميگفت: «زخمم سوز ميزند.» نميدانستم چه كنم و از طرفي هم ميبايستي قايقها را با علامت چراغ دستيها خبردار ميكرديم. برادران تخريبچي، كه قرار بود قبل از ما موانع خورشيدي را بردارند تا قايقها بتوانند به خشكي برسند، هم گم شده بودند. ارتش عراق به ذهنش هم نميرسيد كه نيرويي بتواند به اينجا بيايد. موانع خورشيدي را براي قايقها گذاشته بود تا با برخورد با آنها سوراخ شوند. چند تا از آن موانع خورشيدي را خودمان برداشته بوديم. حدود يكصد متر آن طرفتر در سمت چپ ما هنوز عراقيها بودند. در كنارم يك نفر از واحد تخريب ايستاده بود. به او گفتم: «ميتواني تله- منورها را خنثي كني؟» گفت: «بله.» سر نيزهام را به او دادم و شروع به كار كرد كه در حين خنثي كردن، يكي از آنها منفجر و فضا روشن شد. همه در آب نشستيم و فقط سرهايمان از آب بيرون بود. با روشن شدن منور، تيربار دشمن بر روي ما آتش گشود. ما هم به خيال اينكه تير نخوريم، سرمان را پشت ميله هاي ششپرها، كه يك سانتيمتر عرض داشتند، ميگرفتيم، چون هيچ پناهگاهي بجز همان ميله ها نداشتيم. ما به اين اميد كه اگر تير بيايد، به اين ميله هاي يك سانتيمتري ميخورد و كمانه ميكند، پشت آنها سنگر گرفته بوديم. نميدانم در آنجا چه شده بود كه بيسيمها چند دقيقه كار ميكردند و پس از آن چند دقيقه از كار ميافتادند. اتفاق ميافتاد كه بارها با التماس كردن به بيسيم با عقب تماس ميگرفتم و ميگفتم كه نيروها را بفرستند، ولي از آن طرف بيسيم صدا ميآمد كه: «تكرار كن.» اين تكراركردنها بسيار ناراحتم ميكردند. در آن جهنم آتش دشمن، تازه وقتي ميخواستي تكرار كني، بيسيم خراب ميشد و كلافه ميشدی. بعد از مدت زيادي، چند قايق از دور پيدا شدند. خط هنوز پاكسازي نشده بود. دشمن هم، كه متوجه جريان شده بود، به شدت روي آنها آتش ميكرد. بچه ها در قايقها به پيش ميآمدند كه بارها دشمن منور ميزد و آن عزيزان به اميد این كه مثلاً دشمن آنها را نبيند يا گلوله نخورند، در قايقها درازكش ميشدند كه اين خود باعث ميشد عراقيها فكر كنند كه داخل قايقها نيرو نيست، ولي دشمن به شدت تيراندازي ميكرد. كاري از دست ما برنميآمد، چون تعداد كمي از بچه هاي غواص سالم مانده بودند و اميدمان بعد از شكستن خط به نيروهاي خشكي بود كه برسند. قايقها در آب مانده بودند كه چه كنند. من و يكي از بچه هاي خودمان و آن برادر تخريبچي هر چه صدا ميكرديم و تكبير ميگفتيم و فرياد ميزديم: «سكاني! قايق! قائم! فتح! بياييد اينجا!» و ميخواستيم آنها را به طرف خودمان هدايت كنيم، موفق نميشديم، چون اصلاً صدا به صدا نميرسيد. پس از مدتي حدود سيزده نفر از رزمندگان به ما ملحق شدند. پرسيدم: «شما از كجاييد؟» پاسخ دادند: «از لشكر 19 فجر.» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4305 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌹 شهیدمحمدعلی مؤمن 🌷در تظاهراتی که در دوم دی ماه ۵۷ برگزار می شود ، محمد علی مومن ، جوان جسور و شجاع و مبارز دزفول در یک درگیری نابرابر و ناجوانمردانه به وسیله ضربات سرنیزه یکی از مامورین رژیم به شهادت می رسد. ⭕️خاطره ای جذاب از شهید محمدعلی مؤمن 🌐 الف دزفول را ببینید👇🏻 https://alefdezful.com/1537 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 جنازه ام را روی سیم های خاردار بیندازید🌷 ✍🏻 4️⃣روایت چهارم - روایتی از شهید حمید محمود نژاد از شهدای شگفت و کم نظیر دزفول 🌐 بازنشر به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید حمید محمود نژاد 🎥 به همراه فیلم خاطره انگیز مصاحبه با شهید ⁦ 🌴من در حال مرخصي هستم و اجازه ندارم از غذاي بيت المال بخورم، زمانی مجاز به خوردن این غذا هستم که در حال خدمت به سپاه اسلام باشم ⭕️آیت الله مهدوی کنی در خصوص شهید محمود نژاد: بگذارید برود! مگر می شود جلوی ارتباط عاشق و معشوق را گرفت 🌷 الف دزفول را ببینید 👇 🌐https://alefdezful.com/531 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
⚫️🌴🌷 اطلاعيه مراسم وداع و تشییع جانباز سرافراز شهید حاج فریدون غلامی 🔷 مراسم وداع: 🕰سه شنبه 18 بهمن ماه 1401 ساعت 20 🕌 مسجد جامع شهر منتظران 🔷 مراسم تشییع: 🕰چهارشنبه 19 بهمن ماه 1401 ساعت 14 🕌 از شهر منتظران به طرف آستانه محمد بن جعفر طیار(ع) 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 دخترم مرا ببخش🌷 ✍🏻 5️⃣روایت پنجم - نامه ی شهید عبدالکریم صادق حبشی برای دختر چند ماهه اش، ده روز قبل از شهادت 🌐 به مناسبت ایام برگزاری عملیات والفجر 8 و سالگرد شهادت غواص شهید عبدالکریم صادق حبشی ❤️ تصویر شهید صادق حبشی در حال بوسیدن قنداقه دخترش 1️⃣🌎 انتشار برای اولین بار 🎥 به همراه چند تکه فیلم از شهید عبدالکریم صادق حبشی ساعاتی قبل از شهادت 🌷 الف دزفول را ببینید 👇 🌐https://alefdezful.com/1118 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام 🌷 عاقبت قفل این فراق خواهد شکست🌷 ✍🏻 روایتی قدیمی در خصوص شهید جاویدالاثر مدافع حرم حاج حسین سعادتخواه ( قفلی) 🌐 بازنشر به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام ❤️ بر خلاف بسیاری از نیروهای نظامی که در لباسِ فرم، فقط اُبهت نظامیشان را به نمایش می گذارند، در سایه سار ابهت مقتدرانه­ ی نظامی اش با آن قد بلند و چهارشانه، نسیم محبتی داشت که به راحتی می توانستی حسش کنی و مهربانی غریبی در چشمانش بود که از پشت آن عینک فتوکرومیک هم به دلت می نشست. 🌹سربازها خیلی دوستش داشتند. نه این که چون بی خیال سربازها و کارهایشان بود، نه! با این که آخرِ نظم و قانون بود، اما مغناطیس غریبی داشت که جذبت می کرد. 🌷مشروح روایت در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/1119 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
36.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋🏻باسلام 🎥 مستندی کوتاه در خصوص شهید مدافع حرم حاج علی محمد قربانی 🌷 به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 7️⃣1️⃣🌷 قسمت هفدهم آنها به اشتباه به طرف ما آمده بودند. هدايتشان كرديم تا به طرف خط خودشان بروند. آنها سر راه خود، سنگرهاي دشمن را پاكسازي ميكردند و ميرفتند به طرف محل لشكر 19 فجر. در آن هنگام، برادر شيخي هم به ما ملحق شد. پس از چند دقيقه، حدود بيست نفر از بچه هاي غواص گردان عمار از لشكر خودمان هم رسيدند، از جمله شهيد عبدالحميد محمودنژاد، فرمانده گروهان غواص و مصطفي معيري كه آنها هم راه را گم كرده بودند. پرسيدم: «شما چرا اينجاييد؟» پاسخ دادند: «گم شدهايم. راه كجاست؟» آنها را به طرف خط خودشان هدايت كرديم، ولي متأسفانه هنوز به خط دشمن نرسيده بودند كه دشمن متوجه شده و آنها را به رگبار بسته بود. همانجا چند نفر از آنها شهيد و مجروح شدند، از جمله محمودنژاد و معيري كه به شهادت رسيدند. لحظة جدايي از يادم نميرود. وقتي معيري از كنارم ميگذشت، با حالتي خندان دست به شانهام زد و گفت: محمود! چطوري؟ وقتي برگشتم ديدم مصطفي است. شهيد محمدرضا شيخي را به دنبال آنها فرستادم تا از آنها خبري بياورد، ولي يكي از بچه ها آمد و گفت: «شيخي هم شهيد شد.» خلاصه با داد و فرياد ما چند قايق آمدند. پرسيديم: «از كدام گردان هستيد؟» پاسخ دادند: «گردان حمزه.» هر چه میگفتيم: «بياييد پايين.» ميگفتند: «بايد روي معبر خودمان برويم.» با هر زحمتي بود آنها را پياده كرديم. وقتی هر كدام از آنها با آن بدنهاي نحيف خود را به آب ميانداخت، تا ناف در آب سرد فرو ميرفت. در آن هواي زمستان، آن بسيجيهاي دلاور در آب ميپريدند و ما آنها را به خشكي و خط دشمن هدايت كرديم. آنها، با آن بدنها و لباسهاي خيس، در خشكي عمليات را آغاز كردند. با آمدن اولين قايق به برادر خضريان گفتم: «سوار شو.» گفت: «چطور سوار شوم؟ نميتوانم. بايد كمك كني.» خلاصه به هر شكلي بود، زير پايش زدم و او را در قايق انداختم و به سكاني گفتم: «يا علي، حركت كن!» او هم حركت كرد و رفت. بعدها برادر خضريان تعريف ميكرد: «وقتي مرا در قايق انداختي، كمي كه حركت كرديم، ديدم تيربارهاي دشمن به شدت در بالاي سطح آب آتش ميكنند. هر چه فشار آوردم كه لبة قايق را بگيرم و ببينم كه سكاني ما را به كدام سمت ميبرد، نكند راه را گم كند و به سمت عراق ببرد، نميتوانستم تا اينكه رسيديم به ساحل خودمان.» ديگر هر كاري كه ميبايستي كرده بوديم و منتظر نيروهاي خشكي بوديم. تنها مانده بودم. قبلاً به برادر خضريان گفته بودم: «وقتي به ساحل خودي رسيدي، من ميزنم و اين تله- منورها را روشن ميكنم و خودم در آب ميخوابم. شما به علامت اين تله- منورها بچه هاي خشكي و پياده را بفرستيد بيايند. دل به دريا زدم و اين كار را كردم و تله- منورها منفجر شدند. ديدم نيروهاي پياده در قايقها، كه معاون گردان، سيد جمشيد صفويان، با آنها بود، آمدند. سيد گفت: «محمود! تويي؟» پاسخ دادم: «بله. از اين سمت بياييد!» كمي قايق را كشيدم و از معبر اول و دوم كه راه را باز كرده بوديم گذراندم، ولي نميشد آنها را به طرف معبر سوم ببرم. گفتم: «بياييد پايين.» همه از قايقها پياده شدند و تا حدود سينه در آن آب سرد فرو رفتند و پس از كمي پيادهروي در آب به ساحل رسيدند. هيچ وقت فراموش نميكنم مسعود خشت چين را. وقتي ميخواست از قايق پياده شود، او را در آغوش گرفتم و در آب گذاشتم. فقط چند ثانيه بعد از آن، در حالي كه من جلوي آنها حركت ميكردم تا آنها را به ساحل راهنمايي كنم، گلولهاي به سر مسعود خورد و همانجا به شهادت رسيد. كسي هم متوجه تيرخوردن او نشده بود. وقتي به خشكي رسيديم، بچه ها او را نديدند و سراغ او را ميگرفتند كه سرانجام جنازهاش را در آب پيدا كرديم. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4305 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 نخبه ی شهیدی که رشته ی پزشکی را رها کرد🌷 ✍🏻 4️⃣روایت چهارم - روایت هایی دیگر از شهید حمید محمود نژاد از شهدای شگفت و کم نظیر دزفول 🌷کسی که زمانه و زندگی حمید را بخواند، از آن همه کتاب ها و دوره های مدیریت و برنامه ریزی و مدیریت زمان و اراده و . . . بی نیاز می شود ✅ حمید با رتبه 3 رشته ی پزشکی دانشگاه شیراز قبول می شود ⭕️با اراده ی خود می خوابد و با اراده بلند می شود و کسی ندیده است که حمید برای بیدار شدن ساعت کوک کند و این از عجایب شخصیت حمید است. ☀️شگفتانه ی شخصیت حمید اراده است. اراده کند کاری را انجام دهد، انجام می دهد، و من برداشتم این بود که این اراده را به واسطه مبارزه با نفس به دست آورده است. طوری که خودش می گوید: «محور تصمیمات من نفس است، هر چه او اراده کرد من خلاف آن را اراده می کنم» ✅حمید اهل سیر و سلوک و نماز شب است و من احساس کردم که این پرده از زندگی اش کماکان برای خیلی ها مجهول و مرموز و ناشناخته بوده و هست و یقیناً خواهد بود. 🌴 از حمید بیشتر بدانید 👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0304 🎥 چند خاطره و فیلم مصاحبه با این نخبه ی شهید را هم ببینید 👇🏻 🌐https://alefdezful.com/531 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام 🌷 پس از گذشت چهار روز از شهادت پیکرش عطر عجیبی داشت🌷 ✍🏻زمانه و زندگی شهید مدافع حرم علیمحمد قربانی به روایت همسرش 🌐 بازنشر به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام ⭕️حاجی گفت: «نه، اصلاًمن مسئولیت شرکت را تحویل دادم و الان احساس راحتی می‌کنم. بگذار میز و صندلی ریاست بماند برای کسانی که به آن علاقه دارند، من هیچ علاقه‌ای به پست و مقام نداشته و ندارم.» 🌹پیکر حاجی چهار شبانه‌روز بر روی تپه باقی ماند و با وجود همراه داشتن مقداری ادوات شامل دو بی‌سیم، یک تبلت و موبایل و نزدیک بودن به سنگر تکفیری‌ها حدود پنج شش متر، به حکم الهی از دید دشمن مخفی ماند. ✳️ روز ۲۳ بهمن هم‌رزمان حاجی توانستند طی عملیاتی پیکر مطهر حاجی را برگردانند. هنگام پیدا کردن پیکر حاجی متوجه می‌شوند که عطر خوشایندی از آن استشمام می‌شود. 🌷مشروح روایت در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/1911 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc