eitaa logo
العِلْمُ الْمَصْبُوب (عج)
1.1هزار دنبال‌کننده
96 عکس
101 ویدیو
17 فایل
📖 این سخن بزرگان است که اگر دلتنگ امام زمان شدید #قرآن بخوانید. به حکم حدیث ثقلین امام زمان از قرآن جدا نیست. لذا راه رسیدن به #امام‌زمان، #قرآن است. اینجا پاتوقی است برای دم زدن از گوهر درخشان #قرآن تا اندکی از حرارت دلتنگیها بکاهیم!
مشاهده در ایتا
دانلود
8️⃣5️⃣ مارانو ها 🔴 مارانوس (اسپانیایی: maˈranos) یهودیانی بودند که در سرزمین اسپانیا و پرتغال کنونی می‌زیستند و مجبور شدند تحت فشار به مسیحیت بگروند ولیکن در خفا به پیروی از تعالیم دین یهود ادامه دادند. 🔴 این لغت در اسپانیای تحت سلطه مسلمانان به خوک گفته می‌شد که در نزد مسلمانان و یهودیان حرام بود. مارانو هنوز هم در اسپانیایی به معنی خوک و کثیف است و به گروه مذهبی گفته نمی‌شود. 🔴 این اصطلاح توسط عامه مردم استفاده می‌شد و حالتی نژادپرستانه داشت زیرا مردم اعتقاد داشتند که این مسیحیان جدید از نژادی متفاوت هستند که دندانهای بدی دارند که نشانه بدی روح آنان است 🔴 در قرن ۱۵ حدود ۱۰۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰۰ نفر یهودی تحت فشار به مسیحیت گرویدند. 🔴 در پرتغال این مسیحیان جدید همچنان یهودی ماندند. در قرن ۲۰ ساموئل شوارتز درباره گروهی از یهودیان در شمال شرقی پرتغال نوشت که افراد آن چهار سده در خفا به یهودیت ادامه داده بودند. بسیاری از این افراد بعد از جنگ جهانی دوم و برداشته شدن محدودیتهای مذهبی نسبت به آنها به یهودیت بازگشتند. 🔴 قدرت جدی در مسیحیت همین مارانو ها هستند. 🔴 چه بسا مسیحی هایی که در حاکمیت برخی از کشورها هستند همین مارانوها هستند! #️⃣ 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
9️⃣5️⃣ صهیونیست ♻️ شخصی به نام آلفرد دریفوس، افسر ستاد توپخانه ارتش فرانسه در سال ۱۸۹۴ به خیانت به کشورش محکوم شد. وی که یهودی‌تبار بود، به جرم «خیانت به جمهوری فرانسه» از طریق «جاسوسی برای آلمان» به محاکمه کشانده شد. در دادگاه نظامی محکوم به خلع درجه و تبعید ابدی به جزیره شیطان در ناحیه گویان در شمال شرقی آمریکای جنوبی شد. پس از حدود پنج سال و کشف اسناد و مدارک جدیدی که دریفوس را بی‌گناه نشان می‌داد، بحث‌های سیاسی در مورد محاکمه او بالا گرفت. ♻️ اتفاقی که در دادگاه افتاد این بود که فضا به سمت یهودی ستیزی کشیده شد و شعارهایی بر علیه یهود داده شد. ♻️د ر این دادگاه یک خبرنگار جوان اتریشی که البته یهودی بود هم حضور داشت و این اتفاقات احساسات او را به شدت جریحه دار کرد. ♻️ تئودور هرتزل ، نام این روزنامه نگار و فعال سیاسی بود که در پی ماجراهای دادگاه و مشاهده احساسات یهودستیزانه در در میان افراد جامعه، متقاعد شد که یهودیان نیازمند داشتن کشوری مستقل برای خود هستند و از این روی کتابی را با عنوان «کشور یهود» نوشت و برای رسیدن به این هدف جنبش صهیونیسم را تأسیس کرد. هرتزل بدون شک پدر معنوی صهیونیسم است! ♻️ هرتزل ۴۴ سال بیشتر عمر نکرد و در سال ۱۹۰۴ مرد! اما وصیت کرده بود که مرا در اورشلیم دفن کنید. مسلم بود برایش که به زودی دولت یهودی تاسیس خواهد شد!! بنابراین او را موقت در وین اتریش دفن شد و در ۱۹۴۹ (یک سال پس از تشکیل دولت اسرائیل او را به اورشلیم بردند و در جایی که به آن کوه هرتزل میگویند دفن کردند) ♻️ در سال ۱۸۹۷، هرتسل نخستین کنگره صهیونیستی را در بازل، سوئیس برگزار کرد و به عنوان رئیس سازمان صهیونیستی انتخاب شد. او یک سری ابتکارات دیپلماتیک را برای جلب حمایت از یک دولت یهودی آغاز کرد، اما درخواست‌هایش از امپراتور آلمان ویلهلم دوم و سلطان عثمانی عبدالحمید دوم ناموفق بود. ♻️ پاسخ کوبنده ای هم از عبدالحمید نقل شده ... و البته گروه اندکی از یهود نیز در این سالها بی سرو صدا و خیلی آرام به فلسطین مهاجرت کرده بودند و زمین هایی را نیز خریداری نموده بودند . که ۱۸۹۱ دولت عثمانی مهاجرت یهود به فلسطین را ممنوع اعلام کرد! (البته کل زمین های خریداری شده هم ۵ درصد سرزمین فلسطین نمیشد) ♻️ در ششمین کنگره صهیونیستی در سال ۱۹۰۳، هرتسل طرح اوگاندا را ارائه کرد که توسط وزیر مستعمرات جوزف چمبرلین به نمایندگی از دولت بریتانیا تأیید شده بود. لکن این با مخالفت شدید مواجه شد و در نهایت رد شد. (عده ای میگفتند حالا اورشلیم هم نرفتیم نرفتیم فعلا از یک جا شروع کنیم . اما عموما معتقد بودند چاره ای نداریم . فقط باید از اورشلیم شروع بشود! از کوه صهیون و معبد سلیمان را صاحب شویم. که ظاهرا به جن های تحت سلطه زیر معبد و سحر و طلسم های معبد سلیمان می خواستند دسترسی پیدا کنند) (کلید کوچک‌تر سلیمان یک کتاب سحر با نویسنده ناشناس است که در سده هفدهم میلادی در اروپا پدیدار شد و احتمالاً از روی نسخ قدیمی تر کپی شده‌است. در این کتاب نام ۷۲ جن سلیمان به همراه توانایی‌ها و خاصیت هر یک ذکر شده‌است.) (به هرحال آیه ۱۰۲ سوره بقره هم نکاتی در این رابطه می فرماید) ♻️ تاکنون ۲۳ کنگره جهانی صهیونیست برگزار شده. (انشتین هم یکی از افراد شرکت کننده در این کنگره بوده است. عکس های او در در کنگره جهانی صهیونیسم سال ۱۹۲۱ میلادی موجود است. حتی اولین کسی که پس از تشکیل دولت اسرائیل گزینه ریاست بوده همو بوده و او نپذیرفته و در نهایت واینزمن اولین رئیس می شود) ♻️واژه صهیونیسم نخستین بار توسط یکی از سران یهودی به نام لِئو پینْکِر مطرح شد. پینکر ایجاد دولت یهودی در سرزمین موعود را پیشنهاد کرد. به دنبال این پیشنهاد، انجمن عشاق صهیون تشکیل شد ♻️صهیون نام کوهی در بیت المقدس است که در قرن دهم قبل از میلاد به تصرف حضرت داوود درآمد.[۲۰] این کوه آرامگاه حضرت داوود و جایگاه حضرت سلیمان بوده و برای یهود نماد رهایی از ظلم[۲۱] تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است.[۲۲] از همین رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون می‌دانند. #️⃣ 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
💢 خوب یاد گرفته ام برانداز کردن دیگر را ...! یک خط کش این دستم ! یک ترازو آن دستم ! اندازه می گیرم و وزن می کنم آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را ! به رفیقم تیکه سنگینی می اندازم، بعد می گویم خیر و صلاحت را می خواهم ! غافل از اینکه چه بر سر او می آورم ! در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهم. آن یکی را بخاطر کاری که نکرده. آن دیگری را به خاطر کاری که کرده! یکی را بخاطر لباسش. یکی را به خاطر من مویش ... یکی را به خاطر ... ⬅️یکی هم نیست گوشم را بگیرد که : آهای! چندبار به جای او بوده ای؟ چند بار باکفش های او راه رفته ای که از راه رفتنش انتقاد می کنی؟ چند بار پای حرف هایش نشسته ای؟ که حالا اینطور راحت نظر می دهی؟ حواسم نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها می کنم چگونه یک نفر را به هم می ریزم چند نفر را به جان هم می اندازم چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذارم چقدر زخم میزنم... حواسم نیست که من می گویم و رها میکنم و رد می شوم اما یکی ممکن است گیر کند بین کلمه های من 🔺 بین قضاوت های من 🔺 بین برداشت های من 🔸 یادم باشد دلی که می شکنم ارزان نیست... 🔸 یادم باشد؛ بهترین عضو بدن ،زبان است وبدترین عضو بدن هم زبان است. 🔸 یادم باشد؛کلمات بار دارند و من اگر نمی توانم کلمات طیبه بگویم ، حداقل از کلمات خبیث استفاده نکنم. 🔸 یادم باشد؛ حرف مفت نزنم. 🔸 یادم باشد؛ اگر هرچه دوست دارم بگویم، حتما هرچه دوست ندارم را خواهم شنید. 🔸 یادم باشد؛ اگر حرفی بزنم که دیگران را برنجاند نمی توانم با جمله "منظور نداشتم و شوخی کردم " آن رنجش را از بین ببرم. پروردگارا ! قاضی تویی کمک کن" هیچوقت قضاوت نکنم" 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
💢 رفتار "دیگران با ما" بازتاب رفتار "ما با دیگران" است ...! اگر با ما خوب رفتار نمیشود... جایی در رفتارمان با دیگران کم گذاشتیم! پس باید بدانم ، زمانی که دارم از "رفتار دیگری با خودم" بد میگویم، در واقع دارم از "رفتار خودم با او" پرده برداری میکنم!! ❌ بله استثنائاتی هم دارد! 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
🌺 قضاوتی از امیرالمومنین و حضرت داوود 💢روایت در ارشاد ج۱ ص ۲۱۵ آمده. گويند روزى على عليه السّلام وارد مسجد شد تازه جوانى را ديد ميگريست و مردم اطراف او را گرفته على عليه السّلام از گريه و علت آن پرسيد پاسخ داد شريح قاضى بطورى كه بايد و شايد در باره من حكومت نكرد پرسيد پيش‌آمد تو چگونه بوده‌؟ عرضكرد پدرم همراه اين عده‌اى كه حاضرند بمسافرت رفت پس از چندى اين جماعت برگشتند ليكن پدر من كه همراهشان رفته بود مراجعت ننمود احوال پدر مرا از ايشان جويا شدم گفتند مرد پرسيدم ماليه او را چه كرديد؟ گفتند ماليه از او باقى نماند. اين كشمكش بمحضر شريح عرضه شد شريح آنان را سوگند داد و عليه من قضاوت كرد و دستور داد متعرض آنها نشوم. على عليه السّلام بقنبر فرمود آنهائى را كه اين جوان معرفى ميكند گردآور و سران سپاه را حاضر سازآنگاه جلوس فرمود و آن عده را باتفاق جوان پدر مرده بحضور طلبيد، پيش‌آمد را از آن جوان سؤال كرد او بنحوى كه عرض كرده دوباره تكرار نمود و ميگريست و ميگفت يا امير المؤمنين من اين عده را متهم بقتل پدرم ميدانم زيرا ايشان با حيله پدرم را بمسافرت بردند و چشم طمع بماليه او داشتند. حضرت امير از آن عده قضيه مزبور را بازخواست كرد آنها بطورى كه به شريح گفته بودند باطلاع رسانيدند پدر اين مرد مرد و ماليه‌اى پس از خود باقى نگذارد. على عليه السّلام بصورت آنان نظرى كرده فرمود چه گمان ميكنيد بخيالتان من از رفتارى كه با پدر اين جوان نموده‌ايد بى‌خبرم اگر چنانست كه شما گمان كرده‌ايد بايستى بسيار بى‌بضاعت باشم آنگاه دستور داد آنان را از يك ديگر جدا سازند حسب الامر هر يك از آنها را در كنار يكى از ستونهاى مسجد برقرار داشتند. على عليه السّلام به عبيد اللّٰه ابو رافع كه آن روز كاتب آن جناب بود فرمود اينجا به‌نشين سپس يكى از آنها را خوانده فرمود آهسته بگو كدام روز بهمراه پدر اين جوان از خانه بيرون رفته و عزم سفر كرديد گفت در فلان روز حضرت به عبيد اللّٰه فرمود بنويس سپس پرسيد كدام ماه بود گفت فلان ماه آن را هم نوشت سؤال كرد كدام سال بود گفت فلان سال همه اينها را عبيد اللّٰه مينوشت پرسيد بچه بيمارى درگذشت گفت بفلان بيمارى پرسيد در كدام منزل مرگ او اتفاق افتاد گفت در فلان منزل پرسيد چه كسى او را غسل داده و كفن كرد گفت فلانى پرسيد كفن او را از چه قرار داديد گفت با فلان پارچه پرسيد چه كسى بر او نماز گزارد گفت فلانى پرسيد چه كسى او را وارد قبر ساخت گفت فلان كسو عبيد اللّٰه تمام اعترافات ويرا مينوشت چون آن مرد بدفن پدر او اقرار كرد حضرت تكبيرى بلند فرمود كه همه مسجديها شنيدند آنگاه دستور داد آن مرد حركت كرده ديگرى را براى استنطاق آوردند تمام آنچه را از اولى پرسيده بود از اين شخص هم سؤال كرد او تمام جوابها را مخالف با اولى نقل كرد و عبيد اللّٰه همه را مينوشت چون سؤالات به انجام آمد حضرت تكبيرى گفت كه همه اهل مسجد شنيدند آنگاه دستور داد هر دو را از مسجد خارج كرده بطرف زندان ببرند و دم درب زندان نگهدارند. آنگاه مرد سومى را خواسته همان سؤالات را فرمود و جواب بر خلاف شنيد تكبيرى گفته او را هم دستور داد برفقايش ملحق كنند. چهارمى كه آمد زبانش بلكنت افتاده حضرت او را موعظه و ضمنا تخويف نمود او ناچار اقرار كرد كه او و اصحابش پدر جوان را كشته و ماليه‌اش را چپاول كرده و در فلان محل نزديك كوفه دفن نمودند. حضرت تكبير فرمود و دستور داد او را بزندان ببرند. بعد يكى از آن سه نفر را خواسته فرمود خيال ميكنى پدر اين جوان به اجل خود از دنيا رفته با آنكه او را كشته‌ايد پيش‌آمد پدر اين جوانرا براستى بگو و الا ترا نابود خواهم كرد زيرا حقيقت براى من هويدا گرديده او هم مانند رفيقش بقتل آن مرد اقرار كرد آنگاه ما بقى را هم خوانده و همه بكشتن او اقرار نمودند و بدست خود بدام بلا افتادند و متفقا بر قتل و چپاول ماليه او اعتراف نمودند. سپس فرمان داد آنهائى را كه بزندان فرستاده با اين عده بمحلى كه پولها را پنهان نموده بردند و ماليه مقتول را بيرون آورده بجوان پدر كشته كه از دست رفيقان بى‌وفاى پدر خود بچنين مصيبتى فراموش نشدنى مبتلا گرديده تسليم نمودند.پس از اين بجوان خطاب كرد: اكنون كه فهميدى ياران بى‌وفا با پدر تو چه معامله كردند در باره آنان چه اراده دارى يعنى مى‌بخشى يا قصاص ميكنى عرضكرد من قضاوت آنها را بدست خداى متعال قرار دادم و در دنيا از گناهشان درگذشتم على عليه السّلام نيز از قتل آنها درگذشت ... ادامه دارد 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
❌ادامه روایت بالا: شريح كه از اين داورى عجيب باخبر شد با آنكه خود بسهل‌انگارى تمام كرده عرضكرد اين گونه داورى را از كجا نموديد. فرمود هنگامى داود نبى از كنار عده از بچه‌ها كه بازى ميكردند عبور كرد آنها در هنگام بازى يكى از بچه‌ها را بنام مات الدين صدا زدند او هم بهمين نام پاسخ داد. داود كه اسم بى‌سابقه شنيد در صدد تحقيق برآمده پيش آمد فرمود اى بچه نام تو چيست‌؟ عرضكرد نام من مات الدين است داود پرسيد چه كسى ترا بدين نام ناميده‌؟ گفت مادرم داود پرسيد مادرت كجاست‌؟ گفت در منزلش. داود گفت ما را بخانه مادرت هدايت كن داود او را از منزل بيرون آورده پرسيد اى زن نام اين بچه تو چيست‌؟ گفت :مات الدين . داود پرسيد چه كسى او را بدين نام ناميده‌؟ گفت پدرش. داود پرسيد علت اين نامگذارى چه بوده‌؟ گفت هنگامى كه من باين بچه حامله بودم پدرش همراه عدۀ از رفقايش بسفر رفت پس از چندى آنان برگشتند و او مراجعت نكرد از آنها علت عدم مراجعتش را پرسيدم گفتند در راه درگذشت پرسيدم با اين كيفيت آيا وصيتى كرد؟! گفتند آرى او مى‌گفت ممكن است زن من حامله باشد، و هر گاه فرزند پسر يا دختر بزايد بگوئيد نامش را مات الدين بگذارد منهم بنا بوصيت او نام فرزندم را مات الدين گذاردم و نخواستم مخالفت با وصيت شوهر كرده باشم. داود پرسيد آيا آن عده را مى‌شناسى‌؟ عرضكرد آرى. آنگاه داود و آن زن باتفاق عده درب خانه يك يك آنها رفته و آنان را از منازلشان بيرون آورد چون بمحكمۀ داود حضور يافتند داود همين حكومت را نموده و قتل را ثابت كرد و ماليه مسروقه را بصاحبش تسليم كرده فرمود اى زن از امروز به بعد فرزندت را بنام عاش الدين صدا بزن 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستان زحمت کشیدن کارتون این روایت رو هم فرستادن ⬆️ 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
⭐️ ستاره اندلس 💢 در بین مادران ائمه ، ظاهرا مادر امام کاظم حضرت حمیده خاتون خصوصیت ممتازی دارد: ⬅️ امام صادق به زنان فرمان مى دادند براى فراگيرى احكام شرعى به آن بزرگوار رجوع كنند. 💢 امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر كوفه در توصیف امام زمان (علیه السلام) ایشان را فرزند حمیده معرفی فرمودند: كَأنّي بِابنِ حَميدَة وَ قَد مَلأها عَدلًا وَ قِسطاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً. فَقام إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: أهُوَ مِنكَ أو مِن غَيرِكَ؟ فَقالَ: لا بَل هُوَ رَجُلٌ مِنّي. (الغيبة، طوسى، ص 51) گويا فرزند حميده را مى بينيم در حالى كه زمين را مالامال از قسط و عدل كرده است، همچنان كه از ظلم و ستم پر شده بود. پس از سخن امام، فردى ايستاده، پرسيد: آيا او از شماست يا از فردى ديگر؟ امام (ع) فرمود: نه، بلكه از من است. علیه السلام 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
ذهبی عالم سنی : صُرَر موسی کان مثلا کیسه های طلای امام کاظم علیه السلام مثل بود! (از بس سخاوتمند بود) علیه السلام 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
🌺 بانو شطیطه شخصى-كه كنيه‌اش ابو جعفر بود- مى‌خواست از خراسان به طرف مدينه بيايد. برخى اجتماع نموده و از او خواستند تا با خود مقدارى مال و مسائل دينى از طرف آنها به مدينه ببرد. ابو جعفر به كوفه رسيد و به زيارت قبر امير المؤمنين-عليه السّلام-رفت. ديد در ناحيه‌اى شخصى نشسته و عده‌اى دور او را گرفته‌اند. وقتى از زيارت فارغ شد به سوى آنها رفت و ديد همۀ آنها شيعه و فقيه هستند و به سخنان مردى گوش مى‌دهند. از نام شيخ پرسيد، به او گفتند: او «ابو حمزۀ ثمالى» است. مى‌گويد: در اين هنگام عربى وارد شد و گفت: اكنون از مدينه مى‌آيم، جعفر بن محمّد-عليهما السّلام-از دنيا رفت. ابو حمزه بغض در گلويش پيچيد و صيحه‌اى زد و دستش را به زمين كوبيد. سپس از عرب پرسيد: آيا جانشين و وصى هم براى خود تعيين كرد؟ عرب گفت: آرى، وصيت كرده است براى پسرش عبد اللّٰه، موسى و منصور. آنگاه ابو حمزه گفت: سپاس خداى را كه ما را گمراه نكرد، كوچك را نشان داد و بر بزرگ، منّت گذاشت. و كار بزرگى را پوشيده نگهداشت. سپس برخاست و به طرف قبر امير المؤمنين-عليه السّلام-رفت و نماز خواند و ما هم نماز خوانديم. سپس نزد او رفتم و گفتم: آنچه را كه گفتى براى من تفسير كن‌؟ گفت: حضرت، بيان كرده است كه بزرگ، داراى قدرت است و كوچك، با او همدست مى‌باشد. و امر عظيمى را به وسيله منصور پوشيده ساخته است هر وقت منصور بپرسد كه جانشين امام صادق كيست‌؟ گويند: خودت هستى. خراسانى مى‌گويد: اين جواب را هم نفهميدم و رفتم و وارد مدينه شدم. و با خودم پول، پارچه و سؤالهايى داشتم. و در ميان چيزهايى كه با من بود، درهمى بود كه آن را زنى به نام شطيطه با يك دستمال به من داده بود تا آن را به امام برسانم. به آن زن گفتم: من از سوى تو صد درهم مى‌برم. آن زن گفت: در مورد حق خدا، حيا نمى‌خواهد. پس آن درهم را كج كردم و ميان يكى از كيسه‌ها انداختم. وقتى كه در مدينه مستقر شدم از جانشين امام صادق -عليه السّلام-پرسيدم. به من گفتند: پسرش عبد اللّٰه است. به سوى او رفتم و ديدم جلو دربش شلوغ است و دربانها ايستاده‌اند. خوشم نيامد، ولى اجازه گرفتم و وارد شدم. ديدم در مسند خودش نشسته است از اين وضع هم خوشم نيامد. گفتم: آيا تو جانشين امام صادق و واجب الاطاعه هستى‌؟ گفت: آرى.گفتم: دويست درهم چقدر زكات دارد؟ گفت: پنج درهم. پرسيدم: صد درهم چقدر؟ گفت: دو درهم و نيم. گفتم: اگر مردى به زنش بگويد: تو را به تعداد ستارگان آسمان طلاق مى‌گويم. آيا بدون شاهد، طلاق واقع مى‌شود؟ گفت: آرى، از ميان ستارگان به رأس الجوزاء هم اگر سه بار قسم بخورى، كفايت مى‌كند. از جوابها و مجلس او تعجب كردم. گفت: هر چه با خودت آورده‌اى آنها را به من بده. گفتم: من با خود چيزى نياورده‌ام، فقط‍‌ براى زيارت قبر پيامبر-صلّى اللّٰه عليه و آله-آمده‌ام. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم غلام سياهى ايستاده و به من سلام كرد و من هم جواب سلامش را دادم. گفت: دعوت كسى را كه دنبال او مى‌گردى اجابت كن. با او رفتم تا اينكه مرا به درب خانۀ خلوتى برد و وارد شد. و مرا هم با خود وارد كرد. آنگاه امام موسى بن جعفر-عليه السّلام-را ديدم كه روى حصير نمازش نشسته است. به من فرمود: اى ابو جعفر! بنشين. و مرا نزديك خود نشاند و من تمام نشانه‌هاى امامت از علم، ادب و منطق را در او يافتم.فرمود: آنچه با خود دارى بياور. و من آنها را به حضورش بردم. با دستش به كيسه‌اى كه در آن، يك درهم آن زن بود، اشاره كرد و به من فرمود: درب آن كيسه را بگشاى. من نيز چنان نمودم. باز فرمود: آن را برگردان، برگرداندم و درهم كج شطيطه بيرون آمد. آن را برداشت و فرمود: اين بقچه را هم باز كن، باز كردم، دستمال را برداشت و رو به من كرد و فرمود: خدا در بارۀ حق، شرم نمى‌كند. و اى ابو جعفر! از طرف من به شطيطه سلام برسان و اين كيسه را به او بده. و به من فرمود: آنچه كه با خود آوردى به صاحبانش بر گردان و بگو: به او رسيد و قبول كرد. مدتى نزد آن حضرت ماندم و با من سخن گفت و مرا آگاه كرد و به من فرمود: وقتى كه امير المؤمنين-عليه السّلام-را زيارت مى‌كردى مگر ابو حمزه به تو چنين و چنان نگفت‌؟ گفتم: آرى. فرمود: همين گونه خدا قلب مؤمن را نورانى مى‌كند و او را با اشاره آگاه مى‌نمايد. (ادامه دارد) علیه السلام 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
(ادامه پست قبل) سپس فرمود: پيش موثقين اصحاب پيامبر برو و از آنها در بارۀ وصيت پدرم سؤال كن. ابو جعفر خراسانى مى‌گويد: عده‌اى از آنها را ملاقات كردم و همه مى‌گفتند كه: امام صادق به امام موسى بن جعفر-عليهما السّلام-وصيت كرده است. بعد از آن ابو جعفر به خراسان رفت. داود رقّى مى‌گويد: ابو جعفر از خراسان براى من نامه‌اى نوشت. و در آن نامه نوشته بود: كسانى كه توسط‍‌ او مال را به مدينه فرستاده بودند همه فطحى شده‌اند. ولى شطيطه همان طور باقى ماند و انتظار آمدنم را مى‌كشيده است. مى‌گويد: وقتى كه او را ديدم سلام امام-عليه السّلام-را به او رساندم و به او گفتم كه امام-عليه السّلام-فقط‍‌ درهم و دستمال تو را قبول كرد؛ كيسه را به او دادم، شاد شد و گفت: درهم‌ها را خودت بردار. پس همانها مرا كفايت مى‌كند. و بعد از سه روز به رحمت خدا پيوست‌. ❌روایت در مناقب و در الخرائج و الجرائح آمده که مکمل یکدیگرند‌ علیه السلام 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob
🔰آخر قصه بانو شطیطه در مناقب اینطور آمده: وقتی ابوجعفر به زیارت پیامبر رفت درخواست کرد که او را به امامش راه یابد . در همین حین غلامى گفت بيا برويم پيش كسى كه جستجو ميكنى مرا بخانه موسى بن جعفر برد چشم امام كه بمن افتاد فرمود:چرا نااميد شدى و چرا پناه بيهود و نصارى بردى بيا پيش من،من حجت و ولى خدايم مگر ابو حمزه جلو در مسجد جدم مرا بتو معرفى نكرد من ديروز جواب تمام مسائلى را كه همراه آورده‌اى داده‌ام. آن مسائل را با يكدرهم شطيطه كه وزن آن يك درهم و دو دانگ است كه تو گذاشتى در كيسه‌اى كه چهار صد درهم دارد و متعلق بوازورى است بياور ضمنا پارچه ابريشمى شطيطه را كه در بسته‌بندى آن دو برادر بلخى گذاشته و بمن بده. محمّد بن على گفت:از گفتار امام عقل از سرم پريد هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابلش گذاشتم يك درهم شطيطه و پارچه او را برداشت بمن فرمود: (ان اللّٰه لا يستحيى من الحق). خدا از حق شرم ندارد،سلام مرا بشطيطه برسان و اين كيسه پول را باو بده چهل درهم بود.پارچه‌اى هم از كفن خود باو هديه ميكنم كه از پنبه ده صيدا قريه فاطمه زهرا عليها السّلام است و بدست خواهرم حليمه دخترم حضرت صادق عليه السّلام بافته شده.باو بگو پس از وارد شدن تو بنيشابور نوزده روز زنده است كه شانزده درهم را خرج ميكند و بقيه كه بيست و چهار درهم است نگه ميدارد براى مخارج ضرورى و كمك بمستمندان خودم بر او نماز خواهم خواند وقتى مرا ديدى پنهان كن زيرا بصلاح تو است،بقيه پولها و اموالى كه آورده‌اى بصاحبان آن برگردان، در ضمن مهر اين نامه‌ها را باز كن ببين قبل از اينكه پيش من بيائى جواب داده‌ام يا نه نگاه كردم به پاكت‌ها ديدم سالم است. يك كاغذ از ميان آنها برداشته گشودم ديدم نوشته است امام عليه السّلام چه ميفرمايد در باره مردى كه نذر كرده هر غلام و كنيزى كه از قديم دارد آزاد كند.آن مرد بنده‌هاى زيادى دارد كه جواب با خط‍‌ امام چنين بود:هر بنده‌اى كه بيش از شش ماه مالك آن بوده بايد آزاد كند دليل بر درستى اين جواب آيه قرآن است كه خداوند ميفرمايد:« وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ‌ » و تازه و غير قديمى كسى است كه شش ماه كمتر باشد مهر دوم را باز كردم نوشته بود:امام عليه السّلام چه ميفرمايد در باره كسى كه قسم خورده مال زيادى را انفاق كند چقدر بايد بدهد؟جواب در زير آن بخط‍‌ امام بود كه اگر گوسفنددار است بايد ۸۴ گوسفند صدقه بدهد اگر شتردار است همان طور ۸۴ شتر مى‌دهد اگر پول نقره دارد ۸۴ درهم نقره ميدهد.دليل بر اين مطلب آيه قرآن است كه ميفرمايد:« لَقَدْ نَصَرَكُمُ‌ اَللّٰهُ‌ فِي مَوٰاطِنَ‌ كَثِيرَةٍ‌ » مواردى كه خداوند پيغمبر را يارى نموده قبل از نزول اين آيه شمردم ۸۴ مورد بود.مهر سوم را برداشتم نوشته بود:امام چه ميفرمايد در باره شخصى كه قبر مرده‌اى را شكافته و سر ميت را جدا نموده و كفنش را دزديده با خط‍‌ امام جواب نوشته شده بود:بايد دست سارق را قطع كرد بواسطه دزديدن كفن از محلى كه مخفى و پنهان بوده و بايد صد دينار بدهد چون سر ميت را جدا كرده زيرا ما او را چون جنين در رحم مادر ميدانيم قبل از اينكه روح در آن دميده شود در نطفه بيست دينار قرار داده‌ايم تا آخر مسأله... وقتى بخراسان رسيد ديد آنهائى كه اموالشان را برگردانده همه فطحى مذهب شده‌اند فقط‍‌ شطيطه پايدار مانده سلام امام را رساند و پولها و پارچه كفن را داد همان نوزده روز كه فرموده بود زنده ماند.وقتى شطيطه مرد امام عليه السّلام كه سوار شترى بود از راه رسيد.از كار تجهيز و نماز شطيطه كه فارغ شد سوار شتر شده راه بيابان را گرفت.بمحمد بن على فرمود بدوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و ساير امامان در هر زمان لازم است كه بر جنازه‌ى شما حاضر شوند در هر جا كه باشيد از خدا بپرهيزيد و قدر خويش را بدانيد. ❌آنقدر براشون مهم هستند شیعیان علیه السلام 🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج) @alelm_almasboob