#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
زبانحال حضرت زینب سلام الله
خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لخته یِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضه یِ زهرا سخت است
شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد
زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد
بسته ام روسری ام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است
آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ نا گفته بگو پیشِ پرستار بمان
پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان
از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شده ای کوکبِ اِقبال مَرو
روضه ی باز مخوان این همه از حال مَرو
سَرِ آن پیکر اُفتاده ی پامال مَرو
جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو
بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است
کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید
پنجه ها از همه سو پیرهنش را نکشید
تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید
نیزه ها شرم کنید و دهنش را نکشید
پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است
منم و دیدنِ او لحظه ی اُفتادنِ او
منم و ضربه ی سرنیزه به روی تنِ او
وقت ضربه زدن و خم شدنِ دشمن او
منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او
زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
(حسن لطفی)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه دلشوره
حال اُمالبنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بودند دور بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههای زهرایم
***
سر به زیر رشید این خانه
سمت در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخلها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد....
(حسن لطفی ۹۶/۰۳/۲۵)
@aleyasein
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
#شب_بیست_و_یکم
#شب_قدر
#بستر_مولا
#شهادت_مولا
#شهادت_حضرت_زهرا
بستر برای زینب کبری
یادآور غم های بسیاری است
زخم سر بابای مظلومش
یک زخم سی ساله است که کاری است
زینب فراوان لاله برمیداشت
سی سال پیش از بستر زهرا
حالا همان بستر پر از لاله است
از خون جاری از سر مولا
خون دل است اینها نه خون زخم
سر باز کرده زخم دیرینه
امروز جاری از سر و دیروز
می آمد از پهلو و از سینه
این روزها حال و هوای او
حال و هوای حضرت زهراست
پیشانی مولا اگر باز است
شرح عزای حضرت زهراست
هر روز پیش چشم مولا بود
آن لحظه ای که فاطمه افتاد
سخت است ، ناموس علی آن روز
در پیش چشمان همه افتاد
.
جان دادم آن لحظه که نامردان
انسیه ، حورا را نمیدیدند
بر چادرش پا مینهادند و
انگار زهرا را نمیدیدند
نه اتفاقا خوب میدیدند
آن کوچه را از عمد سد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
از عمد پهلو را لگد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
که بین دیوار و در افتاده
یک لحظه دیدم دومین ابلیس
با پا به جان کوثر افتاده
اشک خجالت بود در چشمم
خون شهادت بر روی زهرا
خون میچکید از چشمهای من
خون میچکید از بازوی زهرا
حالا در آغوش پر از دردم
محسن پس از سی سال میآید
بار سفر بستم خدا را شکر
زهرا به استقبال میآید
#محمد_علی_بقایی
سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
@aleyasein