eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
887 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم زهر اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند آسمان تار شد و جرعه‌ی آبی این زهر پاره‌هایِ جگر غرقِ بلا را سوزاند سینه‌ام بود حسینیه‌ی غمهایِ حسین یادِ آن خاطره‌ها بیتِ عزا را سوزاند من نَه امروز که در کربُبلا جان دادم از همان روز که آتش همه‌جا را سوزاند با همان تیر که در حنجره‌ای تُرد و سفید تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکرِ ما را سوزاند خیمه‌ای شعله‌ور اُفتاد زمین و ناگاه چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها می‌ریخت گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند هر‌چند دل از گریه‌ی شب‌های دعا سوخت شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت هر صفحه‌ای از زندگی‌ام شرحِ فراقیست هر لحظه‌ام عمریست که در فصلِ عزا سوخت جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری روزی نَفَسی بود که در شامِ بلا سوخت یادِ لب خشکیده‌ی شش ماهه مرا کُشت آن لحظه که از لب زدنش سینه‌ی ما سوخت تا خیمه‌ی‌مان هلهله‌ی حرمله آمد وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت آتش زدنِ اهل حرم شعله‌ورم کرد دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت دیدم به سَرم خیمه‌ی آتش زده اُفتاد دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت سرها به سرِ نیزه و در حلقه‌ی آتش هر زلف زِ هر نیزه اگر بود رها سوخت (حسن لطفی) @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم زبان حال امام سجاد علیه‌السلام تمام عمر یادت کرده‌ام با هر دعا حتی تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی پس از تو روضه‌های هفتگی نه  لحظه‌ای دارم پس از تو گریه‌ام  در جمع‌ها در انزوا حتی تمام داغهای چارشنبه از  دوشنبه بود* تمام عمر خواندم روضه‌ها را بی صدا حتی میانِ آتش خیمه  صدای دومی آمد که آتش می‌زنم با اهل آن  این خانه را حتی نه در بازارِ قصابان نه از آهنگران شهر که می‌ریزد دلم با دیدن قدری عبا حتی که می‌افتم کنارِ راهِ دختر بچه‌ها بر خاک که آتش می‌شوم با دیدن مُشتی طلا حتی دو دست و گردنم درگیرِ غُل بود و سرم می‌سوخت نمی‌شد تا که بردارم کمی از شعله را حتی.... به سی و پنج سالی که برایت سوختم سوگند وداع تو به یادم هست  دادِ عمه‌ها حتی نمی‌آمد به جز جان بر لبم وقتی که می‌رفتی نمی‌شد تا بمانم لحظه‌ای بر روی پا حتی تمام عصر  جان می‌کندم  اما جان نمی‌دادم  نمی‌شد تا کشم جسمِ تو را از زیرِ پا حتی حجاب خیمه را بالا زدم دیدم عجب وضعیست نمی‌شد دید حجم نیزه‌ها را در هوا حتی به سختی بر عصایی تکیه دادم دیدم از خیمه... شیوخِ شام و کوفه می‌زدندت با عصا حتی چه‌ها کردند جمعا آن جماعت در سه ساعت که نشد جمعت کنم بابا میان بوریا حتی *بنابر بررسی تقویمی چهارشنبه روز عاشورا دوشنبه روز سقیفه حسن لطفی @aleyasein