يـاورِ پيـغـمبر...
وقتی كه مُسلمانی و تسليم خُدايی
یعنی هـمه جا يـاورِ پيـغـمبر مـايی
سرداری و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر كه گـفـتند تو هم شيرِ خُدايی
هرگز نپـريـده ست به اذعان كمانت
از چِلّه ی ابروی خَـمت، تيرِ خطايی
در عصر خودت بودی اگر شاه شهيدان
تا حشر ولی حمزه ی خيرُ الشُّهدايی
وقتی چو علی چرخ زدی دور پيمبر
از كعبه شنيدم كه تو هم قبله نمايی
وقتی كه عمو باشی و ذريّه ی هاشم
پس مثل اباالفضل تو هم ماه لقايی
والله قســم هيچ نفهميده از ايـمان
هركس كه بگويد تو از اسلام جُـدايی
از تُربت تو فاطمه تسبيح اگر ساخت
می خواست بگويد چه قَدَر اهل دعايی
بالای سر قـبر تو با ديده ی گـريان
با سوز جگر فاطمه می گفت: كُجايی؟
می گفت كُجايی كه ندارد دل حيدر
از حَصرِ غم و غُربت و اندوه، رهايی
در جَنگ اُحد "مُثلِه" شدی تا كه بگويی
می خواست دلت تا بشوی كربُـبلايی
می گفت عبايی كه روی پيكرت افتاد
ای كـاش بيارنـد به گــودال عبايی
تا خواهرِ مظـلـومه ی ارباب نبينـد
از نيزه می آيـد به سر او چه بلايی
در نيمه ی شوّال به جُز داغ تو ای مرد
در خيمه ی دل سوختگان نيست عزايی...
#شهادت_حضرت_حمزه_سیدالشهدا
@aleyasein