eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
904 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه‌جبین بس‌که ادب میر عرب داری تو از ام‌البنین امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم من صید دامت می‌شوم صیاد من باش ای امیر اصلاً خوشم تا می‌شوم در دام عشق تو اسیر کم ناز کن ای نازنین خونم حلال ابرویت سر در گمم در محضرت مانند پیچ گیسویت گفتند وقتی آمدی شانه به مویت زد علی گفتند وقتی آمدی بوسه به رویت زد علی آقا خدا دست تو را بهر شفاعت آفرید ام‌البنین اصلاً تو را بهر اطاعت آفرید اول تویی آخر تویی حیدر تویی دریا تویی گوهر تویی محشر تویی یکتا تویی سقا تویی بالا تویی آقا تویی لیلا تویی باران منم وقتی می‌آیم سمت تو مجنون سرگردان منم تو شاهکار خلقتی در جنگ‌ها نام آوری از هرچه گفتم بهتری از هرچه گویم برتری باران که می‌بارد تو را از نم‌نمش حس می‌کنم ماه محرم هم تو را از ماتمش حس می‌کنم فرزند زهرا را که می‌گویند سبط اکبر است می‌گفت این در کربلا بهرم امیر لشکر است ای سومین شیر نر محجوب آل فاطمه هم در ادب هم در وفا سبقت گرفتی از همه خندید شاه لوکشف تا بوسه از روی تو چید از لعل لبهای شما شهد عسل آمد پدید ای زاده‌ی ام‌البنین و تیغ ابروی علی ذُخرُالحسینی، پهلوانی، زور و بازوی علی دریا خروشید و به پایت آب شد تا آمدی مجنون‌العباسی شدم وقتی به دنیا آمدی سقایی و لب تشنه را سیراب سازد باده‌ات از لطف چشم تو شدم دلداده‌ات آزاده‌ات با یک نگاه نافذت من را مسلمان می‌کنی بین نماز نافله هم ختم قرآن می‌کنی با تو کسی در منجلاب دین و دنیا غرق نیست با نور تو در روز و شب‌های مدینه فرق نیست در گفتن نام شما گاهی مردد می‌شوم در مدحت از هر صفحه‌ی مولا علی رد می‌شوم وصف تو را باید میان صفحه‌ی محشر نوشت گاهی سر اجبار باید بهرت از حیدر نوشت در هر دو چشم محشرت حیدر هویدا می‌شود در غیرت زهرایی‌ات کوثر هویدا می‌شود ای پنجه‌ات مشگل گشا، مشگل گشایی کن مرا جان رقیه از کرم کرببلایی کن مرا تو آمدی تا راه ما قدری خدایی‌تر شود این وامدار از عشق تو قدری فدایی‌تر شود دین و سیاست را کنار هم ز تو آموختیم از کهکشان‌ها آمدی از عشق نابت سوختیم بعد از برادر آمدی تا در ادب معنا شوی شیرین دهن گشتی که با طعم رطب معنا شوی @aleyasein
دارم از پای بساط سفره‌ات پا می‌شوم بعد از این شبها خدایا باز تنها می‌شوم دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا می‌شوم دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود تا ابد ممنون این الطاف مولا می‌شوم میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست میزبانم که رود من عبد هرجا می‌شوم حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است چاره‌ای دیگر نمانده رو به صحرا می‌شوم امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است میل گریه دارم و راهیِ دریا می‌شوم امشب این العفوها بوی جدایی می‌دهد الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها می‌شوم چهره‌ام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد با چنین وضعیتی عبد تو آیا می‌شوم؟ توبه‌هایم را بخر، اما گناهم را ببر ورنه امشب دست بر دامان زهرا می‌شوم تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد با لب خشکیده غرق واحسینا می‌شوم @aleyasein
در آسمان جود، اختر می‌درخشد بینِ صدف تا هست گوهر، می‌درخشد در دست‌های مادرِ شب زنده داری اولادی از موسی‌بن‌جعفر می‌درخشد تا هست این نوزاد در دامان جبریل هم آسمان، هم عرش، هم پر می‌درخشد در باطن و ظاهر نه فرقی نیست اصلا در چهره‌اش زهرای اطهر می‌درخشد چون تاجِ زرّین بر سرِ فرزند زهرا عماّمه‌ی سبز پیمبر می‌درخشد این نازدانه کودک شمس الشموس است کز هر نخِ قنداقه‌اش زَر می‌درخشد معلوم شد از تیغِ ابرویی که دارد در هر نگاهش مهرِ حیدر می‌درخشد در کوچه‌ی شهر مدینه خانه‌ای هست کز مطبخش عالم سراسر می‌درخشد از کودکی بخشنده بودن راهِ او شد این خانه در جود و سخا گر، می‌درخشد بالاسرِ این خانه ذکرِ (یاجواد) است میخانه‌اش اینگونه بهتر می‌درخشد میخانه تا وا می‌شود بر روی عالم پیمانه و ساقی و ساغر می‌درخشد از هر بِلادی این کرمخانه هویداست از دور و از نزدیک، این در می‌درخشد اولادِ موسی در کرم معنا گرفتند پس تا قیامت لطف مادر می‌درخشد وقت قنوتش از میان دستهایش بال و پرِ چندین کبوتر می‌درخشد حوضی که دارد در حرم، آبش طَهور است در قطره‌هایش آبِ کوثر می‌درخشد وقتی که در سجاده‌اش غرق نیاز است شمس جمالش صدبرابر می‌درخشد وقتی نقاب از چهره بر می‌دارد آقا از خانه‌اش تا عرشِ داور می‌درخشد روزِ قیامت گرچه تاریک است، نورِ شهزاده در صحرای محشر می‌درخشد @aleyasein
مسیر شهر مدینه ستاره باران بود و کوچه کوچه‌ی این راه، ریسه بندان بود مُقَّربان الهی به صف شده بودند هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر ملک به شکل بشر آمد و غزل‌خوان بود چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی و هرچه قدر بخواهی گدا فراوان بود حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت در انتهای همین کوچه‌ها پریشان بود بشارت از در و دیوار کوچه می‌بارید ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود جنون به حَدِ خودش می‌رسید هر لحظه بشیر آمده و دست به گریبان بود فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون زمان زمانِ رسیدن، ملک گل‌افشان بود نفس به سینه گرفت و، صدا نمی‌آمد فقط طنینِ صدا، آیه‌های قرآن بود ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود نسیمِ باد صبا می‌وزید نیمه‌ی شب مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت که مور دور و برِ خانه‌ی سلیمان بود از این طرف همه میخانه‌ها شده آباد از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند عبورِ خانه‌ی وحیٍ خدا گلستان بود پیمبران الهی جلوس می‌کردند طبیب می‌رسد از راه، وقت درمان بود فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟ خبر رسید که آمد امامِ یازدهم زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود رسید و روشنی آورد با قدم‌هایش و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود به یمن مقدم مولود خانه‌ی زهرا امامِ هادی علیه السلام، خندان بود نگاهِ فاطمه در چهره‌اش هویدا شد برای اهل نظر این عقیده آسان بود کشید پرده به رویش ستاره‌ی زهره ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود کسی رسیده که حاتم گدای او بود و همیشه سفره‌ی او پهن و از کریمان بود کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی به فکر سفره‌ی خالیِ مستمندان بود کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود خلاصه خانه‌ی او مجمعِ محبان بود @aleyasein
همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد برای توست اگر شعر، مشتری دارد تو از تبار که هستی سلاله‌ی زهرا که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگر که کفر نباشد برابری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی... ...که اینچنین جلواتِ پیمبری دارد تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هر پیمبری امشب به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدینه فخر کند که چه گوهری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسکری دارد زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد زمینِ سامره نامِ مطهری دارد همیشه سایل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد @aleyasein
اولین شب پیشِ تو با آه و زاری آمدم شرمسارم دیر شد، با شرمساری آمدم کوهِ عصیان هرچه با خود داشتم را باد برد مستکینم، هر چه در دستم بذاری آمدم دست‌هایِ خالیَم را کرده‌ام پیشت دراز دست‌هایم را ببین با این نداری آمدم پشتم از سنگینیِ عصیانِ بی حد خم شده وای بر من، باز هم با اشکِ جاری آمدم از همه رانده شدم، آغوشِ خود را باز کن خوش به حالِ من که سوی خوب یاری آمدم غیرِ تو حتی به اشکِ چشمِ من بی اعتناست از همه دنیا شدم دیگر فراری، آمدم اعتبارم را دوباره پیشِ تو دادم ز دست رحم کن، گر چه که با بی اعتباری آمدم @aleyasein
Notes_180810_232308_917.pdf
10.9M
فایل پی دی اف غزل مرثیه‌های محرم ✅ قسمت اول @aleyasein
Notes_180814_004153_0d7.pdf
11.44M
فایل پی دی اف غزل مرثیه‌های محرم ✅ قسمت دوم @aleyasein