#پاره_دم
#حضرت_رقیه
✅ عمر رقیه سر رسید عمه
✅ مسافر از سفر رسید عمه
✅ ویرانه ام زیبا شده است امشب
✅ شهادتم امضا شده است امشب
✅ بابا به روی نیلی دخترت
✅ ببین کبودی رخ مادرت
✅ روی کبود و قامتی خمیده
✅ ارث فدک به دخترت رسیده
✅ چشمم به بابا روشن است عمه
✅ امشب شب قدر من است عمه
✅ سوره یاسین شده مهمان من
✅ فدای قرآن بشود جان من
✅ تا که پدر آمد مرا در آغوش
✅ این پای پر آبله شد فراموش
✅ مهمان رسید پیش من عمه جان
✅ موی مرا شانه بزن عمه جان
✅ ای کاش وقتی پیش من نشیند
✅ موی سپیدم را پدر نبیند
✅ از این سر بریده نور آید
✅ آخر چرا بوی تنور آید
✅ خورشید در انجمن تو آمد
✅ با سر پدر به دیدن تو آمد
#سید_روح_الله_مؤید
@aleyasein
شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
دیدی چٍقدَر زدند من را؟
در کلّ سفر زدند من را
هر وقت شکست چوبٍ نیزه
با تیر و سپر زدند من را
بابا، جلوی رباب عمداً
با تیرِ سه پر زدند من را
دارم اثری ز تازیانه
بر کتف و کمر... زدند من را
یک زجر بسم نبود انگار
هفتاد نفر زدند من را
ما بعد تو خواب هم نداریم
شب تا به سحر زدند من را
دور و بر ما شلوغ کردند
در بین گذر زدند من را
پهلوم شکست لحظه ای که
بر کوبه ی در زدند من را
صد بار به سنگِ روی دیوار
با صورت و سر زدند من را
دیدند یتیمم و اسیرم
دختر وَ پسر زدند من را
گهگاه برام گریه کردند
با دیده ی تر زدند من را
بدجور دلم شکست، وقتی
پیش تو پدر، زدند من را
ایامِ کنار تو چه خوش بود
انگار نظر زدند من را
دور سر تو شراب خوردند
آتش به جگر زدند من را
با چوب لب تو را شکستند
بر سینه شرر زدند من را
آثارِ عمو نداشتن بود
اینقدْر اگر زدند من را
وحید محمدی
۹ شهریور ۱۴٠۱
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم_محرم
@aleyasein
4_5801122776639081595.mp3
10.29M
🔰 🎤 #نواهنگ «باب حاجات»
با صدای : کربلایی سید رضا نریمانی
تنظیم : علی افسری
تهیه شده در : واحد رسانه هیئت فدائیان حسین (ع)
#پیشنهاد_دانلود
#شب_جمعه
@aleyasein
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وقت دلتنگی همیشه او کنارم مینشست
بیوفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت...
روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز
جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ
درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!
«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#کاظم_بهمنی
@aleyasein
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
میگفت عمّهام به رخم بوسه دادهای...
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...
با آنکه دستبرد خزان دیدهای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچههای صبح، لبت نوشکفتهتر
از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفتهتر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاریام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه میبَرد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه میبرد
گر اشک من به چهرۀ مهتابیام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بیکسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونهام
دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونهام...
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست میکشم
سیلی، گرفته قوّت بیناییام اگر
من تا شناسمت به رُخت دست میکشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشتها که با لب تو بوده آشنا
باور نمیکنند که این لب همان لب است
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#علی_انسانی
@aleyasein
سلام کرد و نشان داد جای سلسله را
چه بی مقدمه آغاز می کند گله را
نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی
بهانه کرد فقط طعنه های حرمله را
نگاش چونکه به رگ های نامرتب خورد
نکرد شکوه و پوشاند زخم آبله را
ز استلام لب و خیزران شکایت داشت
از اینکه چوب، رعایت نکرد فاصله را
کشید زجر، هم از دست زجر هم پایش
شبی که گم شد و گم کرده بود قافله را
سبب چه بود که هنگامه ورود به شام
نمی شنید صدای بلند هلهله را
و در ازای دو تا بوسه داد جانش را
ندیده چشم کسی اینچنین معامله را
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#محمد_علی_بیابانی
@aleyasein
#یا_رقیه
دوست دارم دل بسوزانی به حالم بیشتر
دختران بابایی اند و من دو عالم بیشتر
اینکه نشناسی مرا حق می دهم ، بابا ببین
شد در این مدت حسابی سن و سالم بیشتر
تاول پا راه رفتن را برایم سخت کرد
دست آویزانم اما شد وبالم بیشتر
راستی بابا سر و رویت چرا خاکستری است
سوختی بین تنور و از سوالم بیشتر
دختر شیرین زبانی داشتی ، یادت که هست
بعد از آن سیلی بیانم رفت ، لالم بیشتر
بارها گفتم که می آیی ، تو هم می آمدی
راستش بودی فقط بین خیالم بیشتر
آه سردم سوز دارد بسکه اشکم داغ بود
مانده ام آیا بسوزم یا بنالم بیشتر
#محسن_ناصحی
@aleyasein
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
خودم را میکِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه
غمم از یاد بُردم طعنههای کودکان را نَه
سرِ تو رفت و قولت نه یقینم بود میآیی
به عمه صبر دادی دخترِ شیرینزبان را نَه
تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه
یتیمت را ببر سربارم اما عمهجان را نَه
خداصبرت دهد دیدی که میخندند بر وضعم
که بر هر زخم طاقت داشتم زخم زبان را نَه
شنیدم غارتت کردند و عُریانت به خود گفتم
که دزدان را نمیبخشم خصوصا ساربان را نَه
حلالت میکنم ای تازیانه سنگ خاکستر
حلالت میکنم ای خار اما خیزان را نَه
همینکه چوب میخوردی لبانم چاک میخوردند
به او گفتم بزن من را ولیکن آن دهان را نَه
طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود
فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نَه
گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودیها
من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه
به من برمیخورَد ما سفرهدارِ عالمی هستیم
بیاندازید سویم سنگ اما تکه نان را نَه
اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند
پدر بخشیدم آنان را ولی پیرِزنان را نَه
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۰۸)
@aleyasein
4_5803300067360115634.mp3
3.01M
نماهنگ یه حرم فقط
کربلایی روح الله رحیمیان
#نماهنگ
@aleyasein
محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود ولی حالا استاد ما شد ، او به فیض شهادت رسید ولی ما هنوز ماندیم.
#مقام_معظم_رهبری
#سالروزشهادت_شهید_محمود_کاوه
@aleyasein
1_1688458761.mp3
8.74M
﷽
#اربعین١٤٤٤
توصیه به زُوّار اربعین
علامه مصباح یزدی(ره)
@aleyasein