eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
918 ویدیو
117 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام چند به تربیت از ، نمیدانم، ، ، ، ، ، قلم عشق گرفتم که در این موسم عید صفحهْ مشکی کنم و نامه ی اعمال سفید ناگه از خامه ی دل این سخن پخته رسید (آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند) بی خود از خود شدم افتاد به قلبم تپشی گفتم ای خسرو جان، ای که سخاوت منشی خود نشان ده به دل غم زده راه و روشی (تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد) رو گرفتم سوی آن مظهر رحمان و رحیم خواستم تا که بگویم سخن از حال وخیم ناگهان حال دلم و خوب شد و گفت نسیم (ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است) تا که قنداقه ی او فاطمه آورد به دست گل لبخند به لب های علی دایره بست ذکر این حال به روی ورق اینگونه نشست (روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری افطار رطب در رمضان مستحب است) چه شود گر که نگاهت به گدایی گذرد چشم پوشی کند و حال مرا هم بخرد تو نظر کن که خدا از گنه ما گذرد (ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد) کن نگاهی به من ای آینه ی "یاستار" قبل از آن روز که بر ما گذرد کار از کار وای اگر وعده ی دیدار بیفتد به مزار (آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار که به میزان عمل نامه سیاه آمده ام) جز دُر مهر علی نیست در این بسته صدف خدمت حضرت او بوده مرا اصل و هدف تا کمی نور بگیریم از آن شاه شرف (نام ما را بنویسید به ایوان نجف نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده) عرش بوسند به خاک حرمت زائر ها مومن چشم تو هستند همه کافر ها گل فشان است به توصیف رخت خاطر ها (خواستند از تو نویسند شبی شاعر ها عاقبت باقلم شرم نوشتند نشد) @aleyasein
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است حرف نگفتنی همه جورش فراهم است ‌نام خدیجه را نَبَرد بی وضو کسی رحمت به او که همدم و هم راز خاتم است ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز! دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند گیرم زن رسول، عذابش مسلم است جان ها فدای غربت مولایمان حسن شاعر بمیرد از غم او باز هم کم است شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است برپا شده است پرچم فتنه گر جمل شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است یک سو، زن رسول خدا هست و یک طرف نفسِ نفیس ختم رسل گرم زمزمه است مولا، محمد حنفی را روانه کرد اما میان قلب علی شور و همهمه است کار محمد حنفیه نبود نه! این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن کار شتر سوار جمل را تمام کن نوبت رسیده بود به مولای ما حسن دستی بلند کرد به شکر خدا حسن دستار زرد حیدر کرار را که بست پا زد به جای پایِ شه لافتی حسن رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد گفتا أنا بْنُ فاطمه خیرالنساء ، حسن می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه این حیدر است می رسد از راه یا حسن او آمده است فتنه گران را کند هلاک هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن با هر سری که پرت شد از تن روی زمین گفتند عرشیان همگی یکصدا حسن روی نبی و قدرت بازوی مرتضی می گفت فاطمه ز جنان مرحبا حسن مامور قبض روح خدا مات مانده بود بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن دستی که با رضای خدا بُرد روی سر پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را با دست تو شکسته شد این کودتا حسن! جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد جنگش امید فتنه گران نا امید کرد صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد جریان گرفت روح شهادت به صلح او او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد حتی پس از شهادت او دشمن عنود او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد (یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن درد و غمی که موی حسن را سفید کرد) (با صد امید حامی مادر شدم ولی دست عدو امید مرا نا امید کرد) آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود @aleyasein
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آنجا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آنجا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که اُنس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر ِکوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد @aleyasein
حرم آمدم، بال اهریمنم ریخت به آیینه کاری رسیدم، منم ریخت به حِرز نگاه از سرِ راه برداشت بلایی که در پیش پا، دشمنم ریخت امان داد بر روسیاهی چنان من! گل یاس در گوشه ی مأمنم ریخت تکاندم دَمِ حوض پیراهنم را زرافشان فردوس، پیرامَنم ریخت دو سه شاخه لبخند تقدیم کردم دو سه باغِ گلْ فیض در دامنم ریخت مرا جلوه بخشید از فیض کویش کمی برکتِ عشق در خرمنم ریخت شدم مُحرم حضرتش پیش ایوان! دو سه قطره ی شوق بر دامنم ریخت @aleyasein
رضا تا دل به پای لطف تو غرق نیاز شد یک یک گره ز کار فرو بسته باز شد وقتی شکوه کوی تو را دیدم ای رئوف شوق گدایی آمد و دستم دراز شد آمد کنار پنجره فولاد مادری تکبیر عشق گفته و گرم نماز شد گویا شفای دختر لالش مراد بود کین قدر در تلاطم و سوز و گداز شد فریاد زد، به جان جوادت جواب ده! اشکش چکید و سوز دلش چاره ساز شد ناگاه با نوای خوش یارضا رضا قفل زبان کودک لب بسته باز شد @aleyasein
عالمی از تبار صدیقین فاضلی از دیار نیکان بود میهن از او دوباره عزت یافت نام او آبروی ایران بود سرزمینی که سال ها شده بود بَرده ی چَشمْ گویِ استعمار آن زمین را نجات داد از خصم پس گرفت آن زمین از استکبار پیرمردی که چون جوان مردان پیشِ ظلم ستمگران برخواست عَلَم عزت و شرف برداشت عُذرِ هر قوم ظالمی را خواست عِلم و عرفان دو بال پروازش تکیه بر ذوالجلالِ رحمان کرد با همان کِسوت حکیمانه قدرت فقه را نمایان کرد داشت در جوهر کلام خودش هیبت "میرزای شیرازی" پیش یک مشت سرشکسته ی جهل داد بر او خدا سرافرازی دقتِ فقه "صاحب عُروة" باورِ قلبیِ "کُلِیْنی" داشت انعکاس حدیث و قرآن بود آنچه در مکتبش خمینی داشت مردِ اخلاص بود و نصرت را همه دم در رضای حق میدید تکیه بر قدرت الهی داشت اگر از هیچ کس نمی ترسید لحن گرم و صمیمی آن مرد در زمانه مدام می ماند با حضور امام خامنه ای راه او مستدام می ماند @aleyasein
هر چند که در دل زمان هست مقیم با رفتن او کشور ما گشت یتیم درباره ی او "خامنه ای" فرموده است: آن مرد، خمینی عظیم است عظیم! @aleyasein
عمر زهرا اگر امان می داد و خدا هم به او توان می داد جلوه های غدیر مولا را به همه منکران نشان می داد ساکنان مدینه را آنروز با همان آسیاب، نان می داد سفره ای می گشود روی زمین که از آن هم به آسمان می داد هم چنان خطبه ی غدیر نبی خطبه می خواند و شرح آن می داد آن چنان از علی سخن میگفت که تن کعبه را تکان می داد پیرها را به فکر می انداخت ایده بر مردم جوان می داد ولی افسوس عمر او کم بود عمر کوتاه او پر از غم بود گرچه زهرا تجلی توحید، سالروز غدیر یار ندید باز هم در معرفی غدیر تا نفس داشت دم به دم کوشید شب به شب با همان تن مجروح با همان پیکری که درد کشید رفت پیش مهاجر و انصار یک به یک خانه های شان کوبید نه که از حال خود بگوید نه! نه که از محسنش که گشت شهید، حرف او بود از کلام خدا از رسول و غدیر خم پرسید! یادتان رفته حرف پیغمبر!؟ یادتان رفته آن همه تاکید!؟ یادتان رفته بیعت آن روز؟! آسمان بود با دوتا خورشید فاطمه گفت و گوششان کر بود دلشان غرق بغض حیدر بود آی ای شیعه ی علی برخیز جان به راه غدیر دوست بریز خرج کردن ز مال، خوب ولی آبرو خرج کن برای علی هر که در این مسیر غیرت داشت بیشتر از بقیه همت داشت اجر او پربهاتر از همه است گل لبخند های فاطمه است گام اول نشاط کاشانه است جشن و شادی میان هر خانه است سر در خانه پرچمی بگذار بر دل دشمنان غمی بگذار گام دوم محله آرایی است پیش همسایه، شوق افزایی است شربت آماده کن به نام غدیر نوش کن شربتی ز جام غدیر همتی بیشتر مهیا کن کودکان را اسیر مولا کن کودکان را گره بزن به غدیر دستشان را بده به دست امیر بازی کودکانه باید ساخت از غدیرش نشانه باید ساخت آخر قصه اینکه برخیزید جان به پای غدیر او ریزید! @aleyasein
طبع رمیده شعر را به ناگزیر می کشد خیال تشنه کام را سوی کویر می کشد به هم زند سراب را به هر مسیر می کشد تشنه کند تو را سپس سمت غدیر می کشد که در غدیر مصطفی ناز امیر می کشد نقش دو آفتاب را چه بی نظیر می کشد علی که بام خانه اش عرش به زیر می کشد شبانه روی دوش خود بارِ فقیر می کشد به جود خود نشان دهد صراط مستقیم را کرم کند فقیر را اسیر را یتیم را رسیده از سوی خدا امر سروشِ مصطفی گشوده پرده ای خدایِ پرده پوشِ مصطفی بار رسالت رُسُل نهد به دوش مصطفی آب بقاء دین شده چشمه ی نوشِ مصطفی ببین به مدح مرتضی جوش و خروشِ مصطفی نگاهِ شوقِ فاطمه ربوده هوشِ مصطفی لنگر آسمان زده تکیه به دوشِ مصطفی نغمه یاعلی علی رسد به گوشِ مصطفی علی که وصف شان او خدا به لافتی کند به بازی یتیم ها قامت خود دوتا کند علی که در دلش به جز خوفِ خدا قدم نزد تیغ به جز رضای حق، به ذات حق قسم نزد سر از تمام کفر زد، ز قدر خویش دم نزد چو ضرب دست مرتضی عرب نزد عجم نزد کسی چنان امینی از غربت او قلم نزد به بام عدل هیچ کس چنان علی علم نزد ستم کشید و دست خود به حربه ی ستم نزد مجمع اهل فتنه را ز مصلحت به هم نزد قسم به حق نمیشود مدیح او رقم شود اگر بحار جوهر درخت ها قلم شود علیست جان احمد و دار و ندارِ فاطمه مظهر علم ایزد و صبر و قرارِ فاطمه علیست صبح روشنی به روزگارِ فاطمه چنان ستاره می دمد به شام تارِ فاطمه علیست آن گلی که شد باغ و بهارِ فاطمه رسد به اوج خویش تا رسد کنارِ فاطمه فاطمه یار حیدر و علیست یارِ فاطمه هستی خویش را کند علی نثارِ فاطمه فاطمه نیز جان خود هدیه به مرتضی کند اهل مدینه را به یاری از علی صدا کند علی که هست ماسوا به صبر و حلم سائلش زمان ندیده لحظه ای ز کردگار غافلش علم تمام انبیا قطره ای از فضائلش ملائک اند مُحرمِ صدق و صفای منزلش چنان خداست در سرش چنان خداست در دلش قهر کند به دشمنان مهر کند به قاتلش اگر چه پیش چشم او شرر گرفت حاصلش اگر چه خورد بر زمین فرشته ای مقابلش علی صبور ماند و جمع فتنه را به هم نزد به حفظ جان مسلمین از انتقام دم نزد @aleyasein
﷽ هر فتنه برای بزم ماتم باشد تا لیله ی اول محرم باشد آن شب که زنند به عرش خود فاطمه روضه خوان عالم باشد @aleyasein
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ شب یلدا شد و اختر شماری می کند این شب دل صد پاره ی ما را اناری می کند این شب به تسبیح سحر پایان دهد عمر بلندش را به فردای جزا آموزگاری می کند این شب شب تاریک و طولانی خود را می برد تا صبح تو را تشویق بر امیدواری می کند این شب اگر عطر حضور یار را در جمع خود بیند زمستان را به بوی او بهاری می کند این شب همه چشم انتظار شام یلدا بوده اند اما به وصل یار خود چشم انتظاری می کند این شب زمان در حال رفتن هست او در حال برگشتن به شوق روی مهدی پافشاری می کند این شب اگر بی بهره شد از روی آن ماه جهان آرا به یاد موی او شب زنده داری می کند این شب ز تشبیهی که می گویند از او بر گیسوی دلبر به شب های دگر پروردگاری می کند این شب اگر در شام یلدا قسمتت ذکر و دعا باشد تو را مشمول صبح رستگاری می کند این شب به یاد کهنه یاران در میان جمع سرمستان مرور خاطرات یادگاری می کند این شب زمستان را موید! با نماز شب بهاری کن که بر طبع بلندت شرمساری می کند این شب @aleyasein
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ گشوده اند درِ رحمت الهی را فزوده اند بساط زیاده خواهی را تباه میکند این فیض هر تباهی را سفید میکند این لطف هر سیاهی را بیا که هر نفست را خدا خریدار است بیا که فرصت خوبی برای دیدار است به هر زبان که دلت خواست دل ربایی کن بیا به رهگذر بندگی، خدایی کن غریبه نیستی ای دوست آشنایی کن بخند و پنجره را باز کن، رهایی کن اگر اراده کنی راه آسمان باز است ببند بار سفر را که وقت پرواز است اگر چه خوبی اگر چه بدی، خوش آمده ای! قدم به خانه رحمت زدی، خوش آمده ای! مقیم خوب ترین مقصدی، خوش آمده ای! به میهمانی حق آمدی، خوش آمده ای! گذشت هر چه که بودی، رسیده وقت اذان وضو بگیر و دو رکعت نماز توبه بخوان! دو قطره اشکِ ندامت گره گشا گردد دلت به نور خدا غرق در صفا گردد همین که در دل تو پای عشق وا گردد محیط سینه ی تو خانه ی خدا گردد به هر طرف بروی کعبه پیش رو داری به هر غزل فقط از عشق گفتگو داری در این زیارت دل خواه، تشنه باید بود به حالِ خوب سحرگاه، تشنه باید بود در این مسیر الی الله تشنه باید بود چنان حسین در این راه تشنه باید بود نیایش از لبِ لبْ تشنه ها شنیدنیَ است به زیر بار بلا، حال عشق دیدنیَ است حسین دید به وقت نماز داور را که هدیه داد به الله اکبر، اکبر را چراغ راه خدا کرد خون اصغر را که دستگیر شود رهروان دیگر را قسم به خون علی اصغرش که تابنده است هنوز دین خدا از قیام او زنده است @aleyasein