🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴
*وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالْكَرَامَةِ لَدَيْكَ ، وَ الصَّلَاةِ مِنْكَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .*
🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴
خدایا!!!
پدر و مادرم را به گرامی داشتن نزد خود و درود از جانب حضرتت برگزین، ای مهربانترین مهربانان!
📚 فراز ٢ از دعای ٢۴ صحیفه سجادیه(برای پدر و مادر)
🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴🤲🏻🏴
سلام علیکم.
با عرض تسلیت تاسوعای حسینی صبح روز یکشنبه بخیر
*یا ذالجلال و الاکرام*
@alfavayedolkoronaieh🌱
▪️#ویژهنامه_محرم | #عباس_بن_علی
🏴 شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به قمر بنیهاشم، علمدار کربلا و بزرگترین یار و یاور امام حسین (ع) است.
🍂آشنایی کلی🍂
➖یکی از شخصیتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (ع) است.
➖حضرت اباالفضل العباس (ع) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (ع) و نُه سال همراه برادرش امام مجتبی (ع) و یازده سال در خدمت امام حسین (ع) زیست.
➖القاب آن حضرت قمر بنیهاشم، سقّاء، علمدار، العبد الصالح، المواسی الصابر، و المحتسب شمرده شده است.
🍂مقالات🍂
📲 wikifeqh.ir/روضه_شب_و_روز_نهم
📲 wikifeqh.ir/آب_آوردن_عباس_بن_علی
📲 wikifeqh.ir/حضرت_عباس_(علیهالسّلام)
🍂پرسمان🍂
📲 wikiporsesh.ir/الگو_بودن_حضرت_عباس
📲 wikiporsesh.ir/سفارش_امام_علی_به_عباس
📲 wikiporsesh.ir/رجز_حضرت_عباس_در_هنگام_آب_آوردن
📲 wikiporsesh.ir/اختلاف_سن_حضرت_عباس_با_امام_حسین
💠 براي مطالعه بر روي لینک کليک کنيد👆👆👆
📎 #ویژهنامه
📎 #ویژهنامه_اهلبیت
📎 #ویژهنامه_ماه_محرم
@wikifeqh
@alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اباالفضل من، علمدار من
امیدم به دست توئه...
@alfavayedolkoronaieh🌱
از علقمه گذشت ولى ماه كاملم
نزديك خيمهها نرسيده خسوف شد
یا قمر بنیهاشم
@ir_tavabin
@alfavayedolkoronaieh🌱
کوتاه کن کلام... بماند بقیهاش
مرده است احترام... بماند بقیهاش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام... بماند بقیهاش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقیهاش
شمشیرها تمام شد و نیزهها تمام
شد سنگها تمام... بماند بقیهاش
گویا هنوز باور زینب نمیشود
بر سینه امام...؟ بماند بقیهاش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیهاش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام... بماند بقیهاش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام... بماند بقیهاش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علیالدوام... بماند بقیهاش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام... بماند بقیهاش
بر خاک خفتهای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام... بماند بقیهاش
دلواپسم برای سرت روی نیزهها
از سنگ پشت بام... بماند بقیهاش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقیهاش
حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام... بماند بقیهاش
تنها اشارهای کنم و رد شوم از آن
از روی پشتبام... بماند بقیهاش
قصه به «سر» رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام... بماند بقیه اش
@alfavayedolkoronaieh🌱
08_Va_Ala_As'hab_Al_Hussainn_1401_05_14_Moharram_1444_Mashhade_Moghaddas.MP3
20.83M
🔈#و_علی_اصحاب_الحسین
📣 جلسه هشتم
🔹سیر تاریخی حوادث
🔸روز شنبه ۲۶ ذی الحجه
* امام هنگام سحر به منزل«شراف» رسیدند
* استقرار سپاهیان ابن نمیر در نزدیکی قادسیه
* جدا شدن جناب حر از ابن نمیر برای پیدا کردن امام حسین علیه السلام
* رفاقت بر سر منافع در سپاه دشمن
* ساز و برگ دشمن که شبیه نخلستان بود
* حر با هزار نفر به سوی امام می رفت
🔸ظهر ۲۷ ذی الحجه
* استقرار سپاه امام در کوه «ذوحسم»
* بنی هاشم با دست خودشان به اسب های دشمن آب دادند
* اذان ظهر را به روایتی حضرت علی اکبر یا حجاج بن مسروق گفتند
* بعد از نماز ظهر حضرت خطبه خواندند
* سپاه حر به امام اقتدا کردند
* اظهار بی اطلاعی حر از قضیه نامه ها
*امام به چه کسی فرمود که نامه ها را بیاورد؟
* راوی اصلی کربلا
* عاقبت عقبه
* تمرکز امام بر چه موضوعی بود؟
* گفتگوی امام با حر
* مرگ معلق بین بهشت و جهنم
* سپاه امام و حر به موازات هم به «عُذَیبُ الهِجانات» رفتند
* شخصیت عقبه بن سمعان
* خطبه امام در «عُذَیبُ الهِجانات»
* با این سخن، محاسبات حر به هم ریخت
* نامه عبیدالله به جناب حر
* دستور آخر عبیدالله
* چرا امام حضرت علی اکبر را اول به میدان فرستادند؟
* چه شد که امام علیه السلام ظهر عاشورا بر مظلومیت امیرالمومنین گریستند؟
⏰ مدت زمان:۴۹:۲۶
📆1401/05/14
#عاشورا
#علی_اکبر_علیه_السلام
#حر
#عقبه_بن_سمعان
@Aminikhaah
@alfavayedolkoronaieh🌱
✅ #کرونا/ فوت ۶۳ بیمار کرونایی
🔻مبتلایان جدید: ۵۴۷۷ نفر
🔻جانباختگان جدید: ۶۳ نفر
🔻مجموع واکسن تزریق شده: ۱۵۳۳۲۲۳۰۱ دُز
#آمار_روزانه
@hvasl_ir
@alfavayedolkoronaieh🌱
📜 بحر طویل وصّاف بیدگلی در رثای حضرت ابالفضل العبّاس
🕯 ملّا محمّدرضا سامانی بیدگلی (متخلّص و معروف به وصّاف، م ۱۳۳۰ ق)، طبیب، شاعر و مورّخ برجستهٔ عصر ناصری است. وی در ساختن و پرداختن منشآت ادبی و انواعِ شعر، منجمله قصیده و بحر طویل، دستی توانا داشته و ید بیضا مینموده است. ذیلاً بحر طویلی که در مصائب باب الحوائج إلی الله، حضرت ابالفضل العبّاس (صلوات الله و سلامه علیه) سروده است، تقدیم میشود:
🔹 «میکند از دل و جان، ورد زبان، غمزده وصّاف حزين، وصف مهين، يکّهسوار فرس شيردلی، فارس ميدان يلی، زادهٔ سلطان ولی، حضرت عبّاس علی، ماه بنیهاشم و سقّای شهيدان، ز وفا صفدر ميدان بلا، شیر صف معرکهٔ کربوبلا، مير و سپهدار و علمدار برادر، که شه تشنهلبان را همهجا يار و ظهير است و به هر کار مشير است و گهِ بزم وزير است و گه رزم چو شير است و به رخسار منير است و به پيکار دلير است.
🔸 زهی قدرت بازو و خهی قدرت نيرو، که به پيکار عدو چون فرس عزم برون تاخت و چون بال برافراخت و شمشير همی آخت، ز سهم غضباش شير فلک زَهرهٔ خود باخت، ز هول سخطاش گاو زمين ناف بينداخت.
🔹 دليری که اگر روی زمين يکسره لشکر شود و پشت به هم دردهد و بهر جدالاش بستيزند و به پيکار بخيزند، به يک حملهٔ او جمله گريزند و ز يک نعرهٔ او زهره بريزند.
🔸 اميری که اگر تيغ شرربار برون آورد از قهر و کند حمله به کفّار، طپد گردهٔ گردان و درَد زهرهٔ شيران و رمد مرد ز ميدان و پرد طاير هوش از سر عدوان و فتد رعشه و تبلرزه بر اندام دليران و يلان از صف حرباش همه از صدمهٔ ضرباش بهراسند و گريزند. بدين قدرت و شوکت بنگر بهر برادر به صف کربوبلا تا به چه حد برد به سر شرط وفا را.
🔹 ديد چون حال شه تشنهٔ بیيار و جگرگوشه و آرام دل سيّد مختار، سُرور جگر حيدر کرّار، در آن وادی خونخوار، بوَد بیکس و بیيار، نه يار و نه مددکار، بهجز عابد بيمار، بهجز عترت اطهار، همه تشنهلب و زار، همه خسته و افکار، ز يک سوی دگر لشکر کفّار، همه فرقهٔ اشرار، همه کافر و خونخوار، ستمگستر و جرّار، جفاپيشه و غدّار، ستمکيش و دلآزار، کشيد آه شرربار و فرو ريخته لخت جگر از ديدهٔ خونبار، که ناگاه سکينه گل گلزار برادر، ز گلستان سراپرده چو بلبل به نوا آمد و چون درّ يتيم از صدف خيمه به بيرون شده بر دست يکی مشک تهی ز آب، لباش تشنه و بیآب، رخاش غيرت مهتاب، سراسيمه و بیتاب، که ای عمّ وفادار، تو سقّای سپاهی، پسر شير الهی، فلک رتبه و جاهی، همه را پشت و پناهی، به حسب غيرت ماهی، به نسب زادهٔ شاهی، چه شود گر به من از مهر نگاهی کنی از راه کرم، بهر حرم، جرعهٔ آب آری و سيراب کنی تشنهلبان را.
👈🏻 ادامه در فرسته بعدی
#کاشانیات
#وصاف
@cheraghe_motaleeh
@alfavayedolkoronaieh🌱
👈🏻 ادامه از فرسته قبلی
🔸 چو ابوالفضل، نهنگ يم غيرت، اسد بيشهٔ همّت، قمر برج فتوّت، گهر درج مروّت، سمک بحر شهادت، يل ميدان شجاعت، بشنيد اين سخن از طفل عزيز پسر شافع امّت، چو يکی قلزم زخّار به جوش آمد و چون ضيغم غرّان به خروش آمد و بگرفت از او مشک و فروبست به فتراک، چُنان شير غضبناک، عرين گشت مکين، بر زبر زين و همی بانگ به مرکب زد و هی زد به سمندی که گرش سستعنان سازد و خواهد که به يک لحظهاش از حيطهٔ امکان بجهاند، به جهانی دگرش بازرساند، که جهان هيچ نماند. به دو صد شوکت و فر، مير دلاور، چو غضنفر به عدو تاختن آورد و دليران و يلانِ سپه از صولت آن شير رميدند و به يک سر طمع از خويش بريدند و ره چاره به جز مرگ نديدند.
🔹 ابوالفضل سوی شطّ فرات آمد و پر کرد از آن مشک و به رخ کرد روان اشک و ربود آب، که خود را ز عطش سازد سيراب، که ناگاه به ياد آمدش از تشنگی اهل حريم پسر ساقی کوثر، ز لب تشنهٔ اطفال برادر، همه چون طاير بیپر ، همه دلخسته و مضطر، به جوانمردی آن شير دلاور بنگر، هيچ از آن آب ننوشيد، چو يم باز بجوشيد و چه[کذا] ضيغم بخروشيد و بکوشيد و از آن دجله برون آمد و راند اسب سوی خيمه و گفتا به تکاور که: تو ای اسب نکوفر، که چو برقی و چه[کذا] صرصر، هله امروز بود نوبت امداد و ببايد که به تک بگذری از باد و کنی خاطر من شاد و همی گفت عنان ريز، به مرکب زده مهميز، که ناگه پسر سعد دغا، پيشرو اهل زنا، بانگ برآورد که: ای فرقهٔ کمجرأت و بیغيرت ترسنده سراپا! ز چه از يک تن تنها بهراسيد و فراريد؟ چرا تاب نياريد؟ نه آخر همه گردان و يلانيد و شجاعان جهانيد و دليران و گوانيد و ابا زور و توانيد و تمامی همه با اسلحه و تيغ و ستانيد؟! فرسها بدوانيد و دليرانه برانيد و بگيريد سر راه بر آن شاه زبردست که گر از کفتان رست، نيابيد بر او دست، و اگر او ببرد آب و شود شاه جگرسوخته سيراب و بتازد به صف معرکه چون باب، نياريد دگر تاب.
🔸 که عبّاس در اين معرکه گيرم همه شير است و زبردست و دلير است، بِلا مثل و نظير است، ولی يک تن تنها به ميان صف هيجا چه کند قطره به دريا، گرتان زَهره و يارای برابر شدناش نيست مر اين وحشت و بيچارگی از چيست؟ به جنگيدناش ار تاب نياريد به يکباره بر او تير بباريد و ز پايش بهدرآريد؛ علیالقصّه به هر حيله که باشد مگذاريد بَرَد جان و خورَد آب.
🔹 چو آن لشکر غدّار ز سردار خود اين حرف شنيدند، عنان بازکشيدند و چو سيلاب، سپه جانب آن شاه دويدند، چو دريا که زند موج، ز هر خيل و ز هر فوج بباريد بر آن بارش پيکان و نناليد ابوالفضل ز انبوهی عدوان و همی يکتنه میتاخت به ميدان و خود از کشتهاشان پشته همی ساخت که ناگاه، لعينی ز کمينگاه برون تاخت، بر او تيغ چنان آخت که دستاش ز سوی راست بينداخت.
🔸 ولی حضرت عبّاس وفادار، چو مرغی که به يک بال برد دانه سوی لانه به منقار، به يک دست چپاش تيغ شرربار. همش مَشک به دندان و بدرّيد ز عدوان زره جوشن و خفتان، که به ناگاه لعينی دگر از آل زنا، دست چپاش ساخت جدا، شه به رکابِ هنر از کوششِ پا کرد لعينانِ دغا از بر خود دور، ولی با تن بیدست که از زخم شده خانهٔ زنبور، بُد او خرّم و مسرور، که شايد ببرد آب برِ کودک بیتاب، سکينه، که شود بهجت و آرام دل باب، که ناگاه دغايی ز دغا تير رها کرد بر آن مشک و فرو ريخته شد آب، نياورده دگر تابِ سواری و به زاری، شه دين از زبر زين به زمين گشت نگونسار و ز جان شست همی دست به يکبار و بناليد و بزاريد که: ای جان برادر! چه شود گر به دم بازپسين، شاد کنی خاطر ناشادم و بستانی از اين لشکر کين دادم و از مهر کنی يادم و سروقت من آيی؟ که سرم شقّ شده از ضربت شمشير و ببينی که بوَد ديدهام آماجگه تير و فتاده ز تنام دست، بيا تا که هنوزم به تن اندر رمقی هست که فرصت رود از دست.
🔹 دگر غمزده وصّاف، مگو وصف ستمهای شه تشنهلب کربوبلا را».
📚 (دیوان وصّاف بیدگلی، ۳۳۸ - ۳۴۲)
⚫️
✍🏻 بعدازظهر تاسوعای حسینی | یکشنبه، ۱۶ مرداد ۱۴۰۱
#کاشانیات
#وصاف
@cheraghe_motaleeh
@alfavayedolkoronaieh🌱