eitaa logo
از هر دری سخنی
599 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
425 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
💫﷽💫 یکى از آقایان نقل می کند: من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى به عکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آنهائی که داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند بر مى‏دارد. من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را به صاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آنوقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما به عکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟! مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاه‌گاهى به او مساعدت مى‏کنم؛ و نمى‏خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن عزّت و شرفِ آبرو از بین برود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در کسب هم ضعیف شود و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مى‏دانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مى‏بندد به بیرون خواهد ریخت، لذا براى عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم. @tollabolkarimeh @alfavayedolkoronaieh🌱
💫﷽💫 در ایام بیماریِ مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری هر چند روز یک بار، به عیادت ایشان می‌رفتم و یک روضهِ خودمانی برای ایشان می‌خواندم. سه روز قبل از فوتِ آن بزرگوار، وقتی به عیادت ایشان رفتم، دستور دادند: خانم‌ها پشتِ پرده بیایند. سپس عبای مبارک را بر دوش انداختند و با ادبِ تمام برای شنیدن روضه نشستند. بعد از سه روز از منزل ایشان تلفن زدند و گفتند: آقا از دنیا رفت! بعد از غسل، آقا زاده ایشان- سید جعفر خوانساری- گریه کنان گفتند: وقتی تو رفتی، آقا مرا صدا زدند و فرمودند: جعفر! من دارم دستِ خالی از دنیا می‌روم. تنها چیزی که با خودم دارم از این دنیا می‌برم، تشرّفم به مجالسِ امام حسین و اهل بیت- علیهم السلام- است! کسی که بعضی از علما به تقوایِ کامل او نظر می‌دادند، دمِ رفتن می‌فرمودند: من دارم دستِ خالی از دنیا می‌روم! پس وای بر ما! @tollabolkarimeh @alfavayedolkoronaieh🌱
💫﷽💫 برادرِ مرحوم شیخ احمد کافی- منبری معروف- نقل می‌کرد: در یکی از دهه‌های محرم، راننده آقای کافی گرفتار کاری شد و نتوانست شیخ را به مجالسش ببرد. از تهران به من زنگ زدند و خواستند که چند روز باقی‌مانده از مُحرّم، او را به جلساتش ببرم. دهه که تمام شد، یک پاکت بزرگ و دربسته به من دادند و گفتند: صله‌ هیأت‌ها را به بانک ببرم و به حسابش واریز کنم! گفتم: خودتان نمی‌خواهید داخل پاکت‌ها را نگاه و پول‌ها را شمارش کنید؟ گفتند: نمی‌خواهم از محتویاتِ پاکت‌ها باخبر شوم و بدانم کدام بانی چقدر به من داده تا در کیفیت منبرم تأثیر بگذارد! ضمنا ۱۳ سال است که یکی از بانیان من به جای اسکناس، کاغذ روزنامه، داخل پاکت می‌گذارد و به من می‌دهد. بارها شیطان وسوسه‌ام کرده که ببینم کدام بانی است که چنین کاری می‌کند، اما خدا آبرویش را حفظ کرده تا او را نشناسم! حالا شما این پاکت را ببر و محتویاتش را به این حساب بریز! فردا که پاکت‌ها را باز کردم تا محتویاتشان را به حساب شیخ احمد بریزم، دیدم دقیقا درون یکی از پاکت‌ها چند برگ روزنامه بود! مرحون شیخ احمد کافی، ۳۰ تیرماه ۱۳۵۷ در حادثه ساختگیِ رانندگی، در مسیر قوچان به مشهد جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. @tollabolkarimeh @alfavayedolkoronaieh🌱