✔️کردار سیاسی مامون🔻
✍️سهند ایرانمهر
نظرها در مورد مامون متفاوت است. مادر و همسر مامون ایرانی بودند. خودش هم ابراز تشیع می کرد و در زمان مامون بیت الحکمه راه افتاد و اندیشه خردگرای اعتزالی رونق گرفت . بساط مناظره و بحث و تبادل افکار و اندیشه هم برپا بود. اینها را گفتم که تصویر یکسویه و غیرمنصفانه ای ارایه نداده باشم اما در عین حال بد نیست نکاتی را هم در مورد شخصیت سیاسی او بدانیم به همین دلیل بخش هایی از کتاب « ربیعالابرار زمخشری» و«مروج الذهب و معادن الجوهر» مسعودی در مورد مامون را تلخیص و ساده کردم تا باهم مرور کنیم:
🔸۱- مامون ابراهیم بن مهدی عموی خود را که بنام "ابن شکله" بود، هجا گفت زیرا مامون اظهار تشیع می کرد و ابن شاکله، مدعی تسنن بود...وچون مامون شنید که معاویه در توضیح دلیل عداوت خود با خاندان پیامبر گفته است:" بعد از ما همچنان در اذان نام محمد می برند اما ما چون رفتیم، رفتیم"، دستور داد معاویه را لعن کنند و چون خبر نارضایتی اهل عراق شنید، از تصمیم خود برگشت. هم او، علی بن موسی الرضا(ع) را به ولیعهدی خویش برگزید و دخترش ام فضل را به همسری فرزند او (امام جواد) درآورد.
🔸۲- ثمامه بن اشرس حکایت کند که روزی کسی را نزد مامون آوردند که مدعی بود ابراهیم خلیل است. مامون او را گفت که ابراهیم برهانش آتش بود و اتش براو خنک می شد ما نیز آتشی آوریم و ترا در آن اندازیم تا خنک شود. مرد گفت که چیزی ملایم تر بیاور. مامون گفت:برهان موسی که عصا بیانداخت و ماری شد. مرد گفت:ملایم تربیاور. مامون گفت:" برهان موسی که دریا را شکافت". مرد گفت:" من از این برهان ها ندارم به جبریل گفتم که مرا بسوی شیاطین می فرستید و برهانی دهید که کارگر افتد و گرنه نخواهم رفت جبرییل علیه السلام برمن خشم گرفت که از همین حالا از بدی دم می زنی اول برو ببین این قوم با تو چه می گویند؟!" مامون بخندید و گفت:" این از آن پیامبرانی است که برای ندیمی شایسته است!".
🔸۳-یحیی بن اکثم می گفت: مامون روز سه شنبه برای مباحثه فقه می نشست. روزی مردی در ردای صوفیان به نزد مامون آمد و گفت:" بمن بگو اینجا که نشسته ای به رضا و اجتماع مسلمانان نشسته ای یا به زور؟" مامون گفت :" به اجتماع مسلمانان نشسته ام، نه بزور. پیش ازمن سلطانی بود که کار مسلمانان برعهده داشت و بعد از خود برای من بیعت گرفت و چون نوبت به من رسید دانستم که به رضا و اجتماع مسلمانان مشرق و مغرب احتیاج دارم ولی چون دقت کردم دیدم اگر از کارمسلمانان کناره گیرم یا به تاخیر بگذارم، کار اسلام آشفته و فتنه و هرج و مرج و احکام خدای سبحانه تعطیل میشود وکسی داد مظلوم از ظالم نمیگیرد. پس کار اهل اسلام برعهده گرفتم و تو ای مرد! از جانب من به سوی جمع مسلمانان پیغام ببر که خلیفه امیرالمومنین می گوید:" اگر شخص شایسته ای را یافتید که همه مسلمانان در مورد او همسخن شدند من به نفع او از خلافت کناره میگیرم". مرد برخاست و رفت. مامون به علی حاجب گفت:" او را تعقیب کنید" و بعد از او پرسید که چه دیده است.
علی حاجب گفت دیدم که به میان پیروان رفت و سخن امیرالمومنین باز گفت و آن جمع به رضایت پراکنده شدند . مامون گفت:" اینها را آسان از سر وا کردیم!".
🔸۴- مامون می گفت:" همه چیز را می توان بخشید مگر بدگویی از سلطنت یا راز (آن) را فاش کردن یا متعرض حرم(منافع و خطوط قرمز) آن شدن!
۵-... و گویند که به بلاد روم لشکر کشید. پیشنهاد مال و و هدیه امپراتور روم برای بازگشت را نپذیرفت که:" این همه به زن مسلمانی که در اسارت شما بر زمین خورده و فریاد زده وا محمدا نیارزد!" و چون به غزای رومیان رفت، ظفر یافت و قلاع آنان بگرفت و در آنجا چشمه ای زیبا و زلال دید و از آن ماهی سفیدی گرفت و بخورد و لرز بر اندامش افتاد و نشانه انحلال درجسد خود یافت. پرسید:" اینجا کجاست؟". گفتند:" قشیره"( یعنی: پایت را دراز کن ) و این بر دل مامون بد افتاد. قشیره را در این زمان "رقه"(رقه کنونی در سوریه) خوانند و چون در زایچه خود این خوانده بود، دانست که خواهد مرد وی را به طرسوس گذاشتند و در طرسوس بمرد چنانکه پدرش در طوس!
🔸حاجب (دربان) مامون به مردم می گفت: چرا اینگونه ازدحام می کنید به جای آن یکی از این سه کار را بکنید یا در این سمت بایستید یا در مسجد منتظر بمانید. جمعی گفتند راه سوم؟ ندانست چه بگوید . گفت: «شما هم که سخن زنادقه را تکرار می کنید؟» خبر به مامون بردند. خندید و هزار درهم جایزه داد و گفت:« اگر از سر جهل (!) نگفته بود(آگاهانه چنین تهمتی می زد) جایزه اش بیش از این بود!».
✔️ ربیع الابرار محمود بن عمر زمخشری، ملقب به جارالله (467-538 ه. ق) صاحب تفسیر کشاف.
#تاریخ #مسعودی #مامون #کتاب #امام_رضا #زمخشری
@sahandiranmehr
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌نتیجه #تبلیغات_اموی
طبق گزارش #مسعودی:
يكى از دوستان ما كه اهل علم بود مي گفت:
در انجمنى در #شام درباره #ابو بكر، #عمر، #على و #معاويه سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم؛ جمعى از عامه مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند.
يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتری داشت، روزى به من گفت:
چقدر در باره #على و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد. گفتم:
تو در اين باب چه نظر دارى؟ گفت: در باره كى؟ گفتم: در باره على چه ميگوئى؟ گفت:
مگر او پدر #فاطمه نيست؟
گفتم: فاطمه كى بود؟ گفت: زن #پيامبر و دختر #عايشه و خواهر معاويه بود. گفتم حكايت على چگونه بود؟ گفت: در جنگ #حنين با پيامبر كشته شد.
📚مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص33.
#انقلاب هزاران هزار خدمات داشته، اما رسانه ها ان را بی اثر می کنند.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱