#پاراگراف
پدرش به او میگفت:« تو دوستی با پسر راکفلر را رها کردهای و رفتهای با عبداللهی،با این پسرکِ بیهمه چیزِ مسلمان دوست شدهای؟ خاک عالم بر سرت.»
این ملایمترین جمله پدرش به او بود. خیلی موقعها فحشش میداد. دشنامش میداد. هر چه از زبانش بیرون میآمد بهش میگفت. و ادواردو هیچ نمیکرد جز سکوت.
پدرش به عبداللهی گفته بود: «تا آخر عمرت ماهانه پنج هزار دلار و یک اتومبیل به تو میدهم. بهترین حقوق را هم برایت فراهم میکنم. فقط از پسرم ادواردو دست بردار. هم خودت دست بردار و هم هر مسلمان دیگری.»
📚من ادواردو نیستم
۷۲ داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه؛ مهدی( ادواردو) آنیلی
انتشارات شهید ابراهیم هادی
@tollabolkarimeh
@alfavayedolkoronaieh🌱
#پاراگراف
نزد من آمد. اوركت روی دوشش بود. یکی از مشخصههای جنگ، اخلاص در همه چیز بود: اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فكر. اوركتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود. من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم . خندید. من این خنده در ذهنم باقی مانده. گفت: «میدانم چرا نگاه کردی. برای اینكه اوركت روی شانه های من است و جوراب پایم نیست.» گفت: «من داشتم نماز میخواندم با همین حال، گفتم شما كارم داری . آمدم جورابم را پایم كنم، اوركتم را تنم کنم ، به خودم گفتم: حسین، پسر غلامحسین ، تو پیش خدا این طور رفتی، پیش فلانی هم این گونه میروی.»
شهید سلیمانی
📚 رفیق خوشبخت ما
زندگینامهی شهید سلیمانی
نویسنده: سید عبدالمجید کریمی
@tollabolkarimeh 🌷
@alfavayedolkoronaieh🌱