خدایا ...
مارو بخاطر
همه هیئتهایی
که رفتیم ولی
شُکرش رو
بجانیاوردیم
ببخش♥️
@harim_eshgh313
@alfavayedolkoronaieh
📸 صفحه نخست روزنامههای دوشنبه ۱۸ فروردین ماه
#کرونا_را_به_یاری_خدا_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
🆔 @hvasl_ir
@alfavayedolkoronaieh
هدایت شده از تنها علاج
🔻 این لحظه هزار بار تقدیمتان باد!
🔹تحت قبه بودن یعنی زیر خیمۀ امام حسین بودن و با حضرتش از دردانگی «علی اصغر»، تا رشادت «#علی_اکبر» بالیدن، زیر نگاه امام تربیت شدن و رشد کردن در محیط ولایت امام عاشورا. زیر قبه یعنی پر شدن از امام حسین. زیر قبه یعنی زیباترین آرزویی که میشود در زیارت عاشورا طلب کرد: «معیت با امام»
#گنبد_مستجاب
#حجت_الاسلام_علوی
@tanhaelaj
این هیاهوها همه رفتنی است
تمام شدنی است
آنچه که هست، آنی است که پیش خود ماست
آن باقی است و با ماست
وما باید کوشش کنیم
که باطن خودمان را اصلاح کنیم.
#امام_خمینی🌱
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
@elteiyam
@alfavayedolkoronaieh
▪️حکم حکومتی برای کرونا
🔻نوشته اند رهبرانقلاب چرا مانع تصمیم رئیس جمهور با حکم حکومتی نمی شود؟
مقدمه سوال شان اینست: رهبری طی 5 ماه گذشته دو بار با حکم حکومتی در مسائل اجرایی کشور دخالت کرده ست یکی بنزین و دیگری بودجه 99. اینبار مهمترست...
اولا مقدمه غلط است. چرا؟
نویسنده درک درستی از حکم حکومتی ندارد. اینطور نیست که اگر رهبرانقلاب مخالف امری بود با حکم حکومتی مانع تصمیم می شود. این معنا از حکم حکومتی همان دیکتاتوری است. حکم حکومتی برای جلوگیری از گره هایی است که به روش عادی قابل حل نیست.
حالا؛
🔻دو حکم حکومتی ذکر شده تکلیفش چیست؟ حکم حکومتی بنزین در اصل تذکر به یک رویه قانونی است. مجلس تصمیم داشت مصوبه سران قوا و شورای عالی امنیت ملی را که پیشتر جایگاه قانونی آنرا پذیرفته است تغییر دهد. مجلس می توانست درباره اصل وجودی شورای سران پیشتر اظهار نظر کند که نکرده است اما نمی تواند یک نهاد را بپذیرد ولی با یک مصوبه اش مخالفت کند. لذا رهبری تذکر دادند که تصمیم مجلس خلاف مصوبه سران وشورای عالی امنیت ملی نباشد.
🔻حکم حکومت بودجه چیست؟ لایحه بودجه رد شده بود. باید اصل 85 و در کمسیون بررسی می شد. اما شورای نگهبان معتقد بود بودجه را نمی تواند اصل 85 کرد. از طرفی کرونا مانع برگزاری جلسات کمسیون می شد لذا دخل و خرج سال اینده کشور غیرقانونی بود و لذا رهبری گره گشائی کرد.
روشن است که هیچکدام دخالت در امور اجرا نبود؛ یکی تذکر به قانون و دومی گره گشائی.
اما مهمتر؛
مقدمه که غلط است اما با همین مقدمه غلط نیز به نتیجه نمی رسیم چرا؟
🔻اول اشکال منطقی: آیا هرکس به تصمیم دولت نقد داشت، حق دارد نقد خود را وحی منزل بداند و بعد رهبری را دعوت به حکم حکومتی کند؟ این روش نخ نمایی در رسانه است که استدلال خود را فرض و حجت مسلم بگیریم و مطالبه را از گام بعدی آغاز کنیم. (سواد رسانه)
🔻دوم اشکال محتوائی: اساسا موضوع کرونا تک ساحتی نیست. کشور امروز بغیر کرونا در شرایط تحریم است. قطعا با توجه به تحریم و بی پولی دولت ، نمیتوان چرخه اقتصاد را تعطیل کرد. این استدلال جدای از نقدهای جدی به عملکرد دولت در حوزه کرونا است. اما نمی شود با یک توئیت و ساده سازی کشور را متهم کرد.
🔻سوم اشکال ساختاری. اساسا اگر رهبری نظری داشته باشد نیازی به حکم حکومتی نیست. حکم حکومتی برای یک حادثه پیش بینی نشده است. رهبری بسادگی می تواند نظرش را به دولتمردان منتقل کند و نیازی نیست صبر کند تا تصمیمی اتخاذ شود بعد مانع آن شود. مگر بنا بر مچ گیری است؟
خلاصه مقدمه و موخره از بیخ غلط است.
💬 محسن مهدیان
#کرونا_را_به_یاری_خدا_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
🆔 @hvasl_ir
@alfavayedolkoronaieh
كه علم عشق در دفتر نباشد!
داستان طلبه نجفي و سگ گرسنه
با هزاران اميد به نجف آمده بود تا از درياي دانش و معرفت جامي برگيرد، سيماي خويش را در آينده تصور مي كرد كه فقيه بزرگي شده و به شهر خود بازگشته است.
با تنگدستي روزگار مي گذراند و تنها و غريب روزها را سپري مي كرد زيرا باور داشت كه شاگردي درس استاد بزرگ حوزه علميه ارزش همه سختي ها را دارد.
همه فكر و ذكرش علم و تحصيل بود و جز در مدرسه و مسجد جايي ديده نمي شد و جز در مسجد سهله يا در حرم مولايش جايي قدم نمي گذاشت. وقتش را براي چيزي صرف نمي كرد و معطل كاري نمي شد، ولي حالا سر راه مدرسه و كنار كوچه انتهاي بازار پايش سست شده بود پيش اين ماده سگ گرسنه اي كه توله ها دور و برش پريشان بودند. درس داشت شروع مي شد اما پاي رفتن نداشت، ابتدا چند قدم رفت ولي دوباره برگشت. نگاه ملتمسانه سگ لاغر و درمانده با او حرف مي زد، در دلش صدايي شنيد كه: تو براي همين درس به نجف آمده اي! درس دارد شروع مي شود، بشتاب!
با خودش گفت: از اين چشمهاي اميدوار چگونه مي توانم گذشت؟
صداي ديگري شنيد؛ همه گرسنگي ها و تنهايي ها را تحمل كرده اي براي دانش و علم، حالا معطل چه شده اي؟ با خودش گفت: براي درس ديگران هستند، اما اين چشمهاي منتظر اكنون تنها به من خيره شده اند!
حيران شده بود، حتى يك سكه هم توي جيبش پيدا نمي شد، تنها دارايي اش همين كتاب فقه بود كه در دست داشت! با خودش گفت: حتى نان خشكي كه ديروز ظهر و ديشب خوردم معلوم نيست امروز ظهر پيدا كنم! صدايي شنيد كه تو خودت به اندازه اين سگ گرسنه اي! به سراغ درس و بحث خويش برو، تو با اين جيب خالي وظيفه اي نداري!
خواست روبرگرداند و برود، اما نتوانست. دستي به عمامه و عبايش كشيد، لباسش آنچنان مندرس بود كه هيچكس حاضر نمي شد بخرد اما كتابش ... كتاب را خيره نگاه كرد.
همه سرمايه اش همين كتاب فقه بود، مبناي درس و تحصيلش، پيش مطالعه قبل از درس و مرور عصر گاهي و مباحثه شبها همه با اين كتاب مي گذشت. هم خاطره اين هفته ها و روزهاي نجف در اين كتاب بود و هم دلخوشي سالهاي بعد كه خودش بايد اين كتاب را به ديگران تعليم مي داد.
تنها چيزي كه براي فروش داشت همين كتاب بود! دستش لرزيد!
قدمي پيش رفت و باز برگشت، دوباره به چشمهاي ماده سگ گرسنه و پريشاني توله سگ ها نگاه كرد، با خودش گفت: اين چشمها به من خيره شده اند و اميدوارند! ...
با شتاب به راه افتاد، حجره كتابفروشي ميانه بازار هنوز شلوغ نبود و خيلي زود كتاب را فروخت. چند مغازه بعد هم با همان پول لقمه اي براي سگ فراهم كرد و از همان راهي كه آمده بود برگشت. حالا كه بي كتاب، درس هم نمي توانست برود عجله اي هم نداشت؛ نشست به تماشاي غذاخوردن سگ و بعد شيرخوردن توله ها را هم سير نگاه كرد. حالا ديگر چشمهاي حيوان با او حرف مي زد،
از گوشه چشمهاي سگ انگار قطره اشكي فروريخت، وقتي سرش را بالا آورد و بعد خيره به او نگاه كرد.
به ياد رواياتي افتاد كه از احسان به مخلوقات خدا خوانده بود، به ياد سفره خالي داخل حجره افتاد و بعد به همان طرف كه سگ سرش را بالا آورده بود نگاهي كرد و گفت: خدايا خودت قبول كن! فكر مي كرد اين شايد تنها كاري باشد كه مطمئن هستم فقط براي خدا كرده ام!
آهسته قدم برمي داشت و ساعتهاي بعد را با هزار فكر و ترديد گذراند، آيا فروش كتاب درست بود؟ آيا وظيفه ام را انجام داده ام؟ آيا واقعا اين حيوان از من تمنايي داشت يا من دچار توهم شده ام؟ آيا خدا از من همين را مي خواست يا من به ميل خودم و تشخيص نادرست عمل كرده ام؟
ديگر حوصله مباحثه را هم نداشت، به روزهاي بعد مي انديشيد و راههاي مختلفي براي قرض كردن و خريدن دوباره كتاب را توي ذهنش مرور مي كرد.
شب زودتر از هميشه خوابش برد و در فضايي رؤيايي و رازآلود دوباره ماده سگ گرسنه و لاغر را ديد، تكه گوشت هايي را ديد كه لقمه غذايش شده بود، توله سگ ها را ديد. بعد ندايي شنيد آهنگين و محكم؛ قد آتيناك من لدنا علما ... به آفريده گرسنه ما لقمه اي دادي، ما نيز لقمه ها به تو مي دهيم! دانش خويش را خودمان به تو داديم، پس از اين تو را به كتاب و دفتر نيازي نيست!
از خواب پريد، اشكهايش بند نمي آمد، سر به سجده گذاشت و سير گريست. صبح توي درس هر جمله استاد را قبل از او مي دانست، از جواب هر پرسشي كه استاد بر زبان مي آورد آگاه بود، بي آنكه كتاب در دست بگيرد صفحه قبل و صفحه بعد را مي خواند.
از آن روز ناخودآگاه چشمش توي كوچه و بازار دنبال يكي از آفريده هاي او مي گشت، كسي كه اميدوارانه نگاهش كند و تمنايي داشته باشد، مي دابهشت:
نست چشمهاي خدا تيزبين تر از آن است كه چيزي حتى به اندازه سر سوزن از نگاهش پنهان بماند!
@alfavayedolkoronaieh
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۹ تمرین ساده ورزشی برای روزهای قرنطینه
👆ویدیو رو ببینین و با تمریناتش، شکمتون رو کوچیک، عضلاتتون رو قوی و وزنتون رو کم کنین
#کرونا_را_به_یاری_خدا_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
👉 article.tebyan.net/471529
@TebyanOnline
@alfavayedolkoronaieh
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کرونا🦠 و ما
کرونا برای ما چیمیتونه باشه؟!
فرصت؟! آزمایش؟! اجل؟! ویرگول؟!
نکنه فرجه ی قبل از #امتحان باشه!
#کرونا_را_به_یاری_خدا_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#کرونا
💌@mahnamagazine
@alfavayedolkoronaieh🌱