eitaa logo
الفقه و الاصول
1.2هزار دنبال‌کننده
311 عکس
29 ویدیو
209 فایل
با ارائه #تحقیقات_فقهی_اصولی_رجالی با دغدغه #فقه_حکومتی با نظری به #فلسفه_اصول ✍️مدرس_پژوهشگر فقه و اصول؛ محمد متقیان تبریزی ♨️مطالب این کانال تولیدی است، لطفاً با #لینک نقل کنید. مسیر گفتگو؛ @mmsaleh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره اول در متون فقهی، حقوق را به دو بخش «حق الله» تبارک و تعالی، «حق الناس» تقسیم می کنند. این تقسیم، بازگشت به لسان ادله و نصوص دارد. در اخبار اهل البیت(سلام الله علیهم) حقوقی برای خداوند متعال بیان گردیده که یکی از آنها «حق اطاعت» است. برجسته ترین عبادت در این موضوع، خطبه ای است که از حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) صادر شده، و هم در نهج البلاغه و هم در کافی شریف نقل شده است. میان عبارات دو متن، اختلافاتی وجود دارد لیکن خللی در بنیان تحقیق ایجاد نمی کند. با نظر به اینکه، متن خطبه در نهج البلاغه مرسله است، فلذا از کافی نقل میکنیم که مسند است و امکان بررسی سندی آن فراهم. «عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُؤَدِّبُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ؛ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ جَمِيعاً، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَارِثِ، عَنْ جَابِرٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ النَّاسَ بِصِفِّين‏ وَ الْحَقُّ أَجْمَلُ‏ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ‏، وَ أَوْسَعُهَا فِي التَّنَاصُفِ‏، لَايَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرى‏ عَلَيْهِ، وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرى‏ لَهُ، وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذلِكَ لَهُ وَ لَايَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ لِلَّهِ‏- عَزَّ وَ جَلَّ- خَالِصاً دُونَ خَلْقِهِ‏؛ لِقُدْرَتِهِ عَلى‏ عِبَادِهِ‏، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ ضُرُوبُ‏ قَضَائِهِ، وَ لكِنْ‏ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ‏ كَفَّارَتَهُمْ‏ عَلَيْهِ بِحُسْنِ‏ الثَّوَابِ‏، تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَطَوُّلا بِكَرَمِهِ‏، وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ لَهُ أَهْلًا»(۱) 🔹اختلافات مهم کافی با نهج البلاغه (خطبه ۲۱۶) در چند تعبیر است: - فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي‏التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ - صُرُوفُ قَضَائِهِ - جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ 🔹بررسی سندی 1- سند روایت، تحویلی است؛ دو طبقه اول سند، دو طریق دارد: یک طریق: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُؤَدِّبُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ. طریق دیگر: احْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ. با این وصف، دو نفر از اسماعیل بن مهران روایت می کنند: أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ. در کافی شریف، خطبه دیگری از حضرت امیر(سلام الله علیه) با همین سند نقل شده است: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُؤَدِّبُ وَ غَيْرُهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَن‏ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي الْحَارِثِ الْهَمْدَانِيِّ، عَنْ جَابِرٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَام‏ قَالَ: «خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَام‏...(۲) 2- به نظر می رسد راوی صاحب کتاب در این سند، «اسماعیل بن مهران» باشد. زیرا در فهرست نجاشی، کتاب «خطب امیرالمؤمنین» برای او ثبت شده، و نجاشی به این کتاب طریق داشته است.(۳) در این صورت، می توان گفت که روایت علی بن الحسین المؤدب از احمد خالد برقی، در حقیقت سند روایت از کتاب اسماعیل بن مهران است، و اسماعیل هم ثقة معتمدٌ علیه است. 3- رجال این سند، هرکدام یا توثیق خاص دارند یا به قاعده ای، توثیق می شوند، به غیر از عنوان «عبدالله بن الحارث» که مجهول است و مشکله اصلی سند هم همین عنوان است. ادامه دارد.... --------------------------------------------------- (۱)كافي (ط - دار الحديث)، ج۱۵، ص: ۷۷۶ (۲)كافي (ط - دار الحديث)، ج‏۱۵، ص: ۴۰۶ (۳) النجاشی، شماره ۴۹ @alfigh_alosul https://eitaa.com/alfigh_alosul/1529
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره دوم ادامه بررسی سندی علی بن الحسین المؤدب: سند روایت در کافی با چاپ اسلامیه و تصحیح آقای غفاری، با عنوان «علی بن الحسن المؤدب» شروع می شود، لیکن در چاپ دارالحدیث، با عنوان «علی بن الحسین المؤدب»، و به نظر می رسد عنوان دوم به تحقیق نزدیکتر است. زیرا، همین سند که راوی خطبه دیگری از حضرت است، با علی بن الحسین المؤدب شروع شده و در چاپ اسلامیه هم به همین صورت است. البته، در تصحیح غفاری، به بعض نسخ اشاره رفته که به جای الحسن، الحسین آمده است. علیهذا، این عنوان در کافی، فقط همین دو روایت را دارد، اما در منابع روایی صدوق، اخبار متعددی از آن نقل شده است، البته با این عنوان: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ شَاذَوَيْهِ الْمُؤَدِّب‏. توثیق خاصی برای این عنوان وارد نشده است، اما شاید بتوان به جهت اینکه یکی از مشایخ صدوق است و صدوق، مکرر درباره او ترحم و ترضی داشته است، او را توثیق نمود. احمد بن محمد بن خالد: به بیان نجاشی فی نفسه وثاقت دارد لیکن درباره مروی عنه او باید فحص نمود. اسماعیل بن مهران: به بیان نجاشی، ثقة معتمدٌعلیه، است. عبدالله بن الحارث: همانطور که پیشتر گفته شد، مشکله این سند، همین عنوان است به خاطر جهالت. جابر بن یزید جعفی: جمع بندی محقق خوئی درباره این عنوان- با نظر به روایات مادحه و ذامه- این است که او از ثقات اجلاء است. 🔹با توجه به اینکه ابتدای سند، یعنی طبقه اول و دوم از طرف کلینی، مشکل در وثاقت ندارد، نیازی به بررسی طریق دیگر نیست. 🔹جمع بندی: 1⃣از آنجا که این روایت از طریق اسماعیل بن مهران در ضمن کتاب «خطب امیرالمؤمنین» (سلام الله علیه) جمع آوری شده و او هم از ثقات و روات بوده، و به عبدالله بن الحارث اعتماد داشته، مانعی از وثوق به صدور این خبر وجود ندارد. ضمن آنکه، اعتماد سایر اعلام از رجال سند را هم میتوان به آن افزود. و محتمل این است که براساس همین اعتماد، سیدرضی آن را در نهج البلاغه نقل کرده و یا اینکه طریق دیگری به این خطبه داشته است که در هر دو صورت، خللی در وثوق و اطمینان ایجاد نمی کند. 2⃣علاوه بر اینکه، این خطبه از خطبی است که در صفین اداء شده، و به نقل نجاشی، جابربن یزید جعفی کتابی با عنوان «صفین» داشته، که امکان دارد اصل این خبر از کتاب جابر باشد و دیگران، راوی از این کتاب. که در این صورت، احتمال قوی این است که کتاب در اختیار اسماعیل بن مهران قرار گرفته و او کتاب «خطب امیرالمؤمنین» (سلام الله علیه) را جمع آوری کرده، که نجاشی به کتاب او طریق داشته است. با این وصف، جهالت عبدالله بن الحارث، در اعتبار خبر مانعی ایجاد نمی کند. 🔹بررسی دلالی: دو فقره از این خطبه، مورد بررسی قرار خواهد گرفت: 1- فقره مربوط به معنای حق. 2- فقره مربوط به جعل حق طاعت. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره سوم بررسی دلالی ۱- فقره مربوط به معنای حق فرازی از این خطبه که مربوط به موضوع «حق طاعت الهی» است، از سه بخش تشکیل می‌شود: ابتدائاً: معنای حق. ثانیاً: معنای حق الله و ثالثاً: حق طاعت. اما معنای حق: «وَ الْحَقُّ أَجْمَلُ‏ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ‏، وَ أَوْسَعُهَا فِي التَّنَاصُفِ‏، لَايَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرى‏ عَلَيْهِ، وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرى‏ لَهُ» حقّ، زیباترین (بعض نسخ: وسیعترین) موضوعات در مقام توصیف، و وسیعترین(بعض نسخ: تنگترین) موضوعات در مقام انصاف با دیگران است. حق، به نفع کسی جریان نمی یابد مگر اینکه بر او نیز حقی باشد. و همچنین، حق بر کسی جاری نمی شود مگر اینکه به نفع او نیز حقی است. حضرت در این فقره، حق را اینگونه توصیف می کنند که: حق، یک «له» و یک «علیه» دارد. اینگونه نیست که حق، همیشه در افراد یا به نفع آنها واقع می شود یا به ضرر آنها. بلکه، درباره انسانها این قاعده حاکم است که: حق، هم برای آنها واقع می شود(له) و هم بر آنها(علیه). ممکن است، از این فراز بتوان دوگانه «حق و تکلیف» را استفاده نمود. در این دوگانه، گفته می شود: وقتی کسی صاحب حقی (له) می شود، برای دیگران تکلیفی(علیه) ایجاد میگردد که باید آن را مراعات نمایند. و البته، ممکن است دوگانه حق و تکلیف، نه در نسبت با دیگران، بلکه برای خود افراد در برخی موضوعات، حقوق و تکالیفی به وجود آید. یعنی مواردی را باید رعایت کنند و از امتیازاتی برخوردار شوند. ۲-فقره مربوط به معنای حق الله حضرت، در ادامه معنای حق الله تبارک و تعالی را تعریف می کنند که متمایز از تعریف پیشین حق است: «وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذلِكَ لَهُ وَ لَايَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ لِلَّهِ‏- عَزَّ وَ جَلَّ- خَالِصاً دُونَ خَلْقِهِ‏؛ لِقُدْرَتِهِ عَلى‏ عِبَادِهِ‏، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ ضُرُوبُ‏ قَضَائِهِ» و اگر حق، به نفع کسی جریان یابد ولیکن بر علیه او واقع نشود، آن چنان حقیف مختص به خداوند عزوجل است نه مخلوقاتش.این اختصاص، به خاطر قدرت خداوند متعال بر عبادش، و به خاطر عدالتش در تمام آنچه كه فرمانش در آنها جارى است‏، می باشد. حضرت در این فقره، معنایی خاص برای از «حق الله» بیان می کنند. با این بیان، روشن می شود که نمی توان «حق الله» را در دوگانه «له و علیه» یا «حق و تکلیف» فهمید. بلکه، این دوگانه مربوط به حقوق انسانی است نه حقوق الهی. چرایی این امر نیز بازگشت به قدرت و عدل الهی دارد. از آنجا که او قادر علی العباد است و عدلش جاری در دایره حکومتش است، پس حق، درباره او یکطرفه است. هیچ تکلیفی بر خداوند متعال نیست. ۳- فقره مربوط به حق طاعت درباره حق طاعت، چنین میفرمایند: «وَ لكِنْ‏ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ‏ كَفَّارَتَهُمْ‏ عَلَيْهِ بِحُسْنِ‏ الثَّوَابِ‏، تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَطَوُّلا بِكَرَمِهِ‏، وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ لَهُ أَهْلًا» با وجود اینکه، حق درباره خداوند متعال، یکطرفه است، اما او چنین عمل کرده است که؛ حق خویش را برعباد اینگونه قرار داده که آنها خداوند متعال را اطاعت کنند، و کفاره ایشان (بعض نسخ: جزاء ایشان) را بر خودش، ثواب نیکو قرار داده است. و این ثواب نیکو، به خاطر تفضل او و کرامت او و افزون دهی ای است که او شایسته اش است. با این بیان، حق الهی بر عباد، اطاعت عباد از خداوند متعال است که با حسن الثواب از ناحیه خداوند متعال جبران می شود. این حق، مجعول از ناحیه اوست بر بندگان، ضمن آنکه او بر خود نیز پاداش آنها را جعل کرده است. به نظر می رسد، معنای «جعل» دوم به سیاق «کتب علی نفسه الرحمة» باشد. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره چهارم نگاهی به سایر اخبار درباره حق الله 🔹همانطور که از خطبه حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) استفاده شد؛ خداوند متعال، حق اطاعت را بر بندگان جعل کرده است. درباره حقوق الله تبارک و تعالی در نصوص روایی، اخبار متعددی وارد شده که در متون فقهی نیز منعکس گردیده، لیکن روایات قریب المضمون با خطبه، فراوان نیست: عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: كُنْتُ رَدِيفَ النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا مُعَاذُ هَلْ تَدْرِي مَا حَقُ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ يَقُولُهَا ثَلَاثاً قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ حَقُ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً ثُمَّ قَالَ ص هَلْ تَدْرِي مَا حَقُّ الْعِبَادِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُمْ أَوْ قَالَ أَنْ لَا يُدْخِلَهُمُ النَّارَ.(۱) حق الله عزوجل، بر عباد این است که در هیچ چیزی به او شرک نورزند. ...فَأَمَّا حَقُ‏ اللَّهِ‏ الْأَكْبَرُ عَلَيْكَ فَأَنْ تَعْبُدَهُ لَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ بِالْإِخْلَاصِ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ حَقُّ نَفْسِكَ عَلَيْكَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل...(۲) حق بزرگ الهی بر تو این است که او را بندگی کنی و به او شرک نورزی. عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُ‏ اللَّهِ‏ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّه‏.(۳) تقوای الهی، حق الهی بر بندگان است. «قدرت الهی» پایگاه جعل «حق طاعت الهی» همانطور که از بیان حضرت به دست آمد، معنای اختصاصی حق درباره خداوند متعال، بازگشت به قدرت و احاطه الهی بر عباد دارد. از آنجا که او قادر علی العباد است و عباد نیز مقهور و محاط او هستند، از چنان حقی برخوردار است. و حق او بر عباد نیز حق اطاعت است. پس، از پایگاه قدرت الهی است که حق طاعت الهی متولد می شود. یعنی، اگر سخن از حق طاعت، حق بندگی و حق عدم شرک ورزی به خداوند متعال میرود، به ریشه داری حق در قدرت الهی بازگشت می کند. پس، می توان گفت: او چون قادر علی العباد است، حق اطاعت شدن دارد. در شماره بعدی، به بررسی بیان شهیدسیدمحمدباقر صدر(رضوان الله علیه) درباره پایگاه حق طاعت الهی، خواهم پرداخت. -------------------------------------------- ۱- التوحيد (للصدوق)، ص: ۲۸ ۲- الخصال، ج‏۲ ص: ۵۶۶ ۳- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۲۸۴/ خطبه ۱۹۱ ادامه دارد... @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره پنجم بررسی دیدگاه شهیدسیدمحمدباقر صدر(رضوان الله علیه) 1⃣شهید صدر، در مقام بیان نظریه حق الطاعة و استدلال بر آن، در موضع «اثبات حق طاعت الهی» برنیامده، و برای آن استدلال نورزیده است. گویا، چنین حقی را برای خداوند متعال مفروض دانسته، و سعی بر آن داشته است که، اذهان اصولیین را به چنین حقی رهنمون شود تا به ثمره آن که «وجوب احتیاط عقلی» است دست یابد. با این وجود، عباراتی در تقریرات وجود دارد که می تواند حکایت از دیدگاه سیدشهید پیرامون «پایگاه حق طاعت الهی» داشته باشد. در تقریرات مرحوم هاشمی شاهرودی (رضوان الله علیه)، چنین آمده است: «المولوية الذاتيّة الثابتة بلا جعل و اعتبار و الّذي هو امر واقعي على حد واقعيات لوح الواقع، و هذه مخصوصة باللّه تعالى بحكم مالكيته لنا الثابتة بملاك خالقيته، و هذا مطلبُ‏ ندركه بقطع النّظر عن مسألة شكر المنعم الّذي حاول الحكماء أن يخرجوا بها مولوية اللَّه سبحانه و لزوم طاعته، فان ثبوت الحق بملاك المالكية و الخالقية شي‏ء و ثبوته بملاك شكر المنعم شي‏ء آخر.»(۱) مولویت ذاتیه ثابته ای که بدون جعل و اعتبار، و امری واقعی است، به حکم مالکیتی که خداوند متعال نسبت به عباد دارد و آن هم به ملاک خالقیت بازگشت دارد، مختص به اوست. این مطلب، با قطع نظر از مسئله شکر منعم قابل درک است. حکما در مسئله شکر منعم سعی دارند که به سبب آن، مولویت خداوند سبحان و لزوم طاعت او را تحصیل کنند، در حالیکه ثبوت حق(طاعت) به ملاک مالکیت و خالقیت چیزی است و ثبوت آن به ملاک شکر منعم چیزی دیگر. مقرر محترم، در تعلیقه ای که بر این تقریر دارد، به سیدشهید ایراد میگیرد که اگر مقصود از مالکیت، نفس خالقیت باشد بازگشت به شکر منعم در اندیشه حکما دارد. اما همو، در کتاب اضواء و آراء، این هامش را ناتمام دانسته و بیان سیدشهید را درست میداند.(۲) 2⃣ انگاره سیدشهید را در قالب قیاس طرح میکنیم تا موضع نقد روشن گردد: خداوند متعال، مالک/ خالق است؛ هر مالکی/خالقی، حق طاعت دارد؛ *پس خداوند متعال، حق طاعت دارد. محل مناقشه در کبرای این قیاس است؛ آیا مفهوم مالکیت/خالقیت، می تواند واسطه اثبات حق طاعت برای خداوند متعال باشد؟ و آیا اساساً، هر مالکی/خالقی حق طاعت دارد؟ یعنی، حق طاعت بر عنوان مالکیت/خالقیت، بار می شود؟ به نظر می رسد، چنین نباشد. 3⃣فرض میکنیم که؛ زید مالک یک شیء مادی است. در رابطه مالکیت میان زید و شیء مادی، زید حق تصرف در آن را دارد؛ میتواند آن را نگه دارد، بفروشد، تخریب کند و انواع تصرفات دیگر را درباره آن اعمال کند. یعنی مفهوم مالکیت درباره شیء مادی، مقتضی ثبوت حق تصرف برای شخص مالک است، اما آیا مالکیت مقتضی ثبوت حق طاعت نیز است؟ آیا کسی میتواند توقع «اطاعت» از شیء مادی داشته و برای زید به عنوان مالک، «حق اطاعت» در برابر آن قائل باشد؟ پرواضح است که چنین تصور و توقعی درست نیست. اما اگر بگوییم؛ زید مالک یک عبد است، نه تنها همه تصرفات مالکانه سابق برای او ثابت است، بلکه حق اطاعت نیز برای او در نظر گرفته می شود، و چنین توقع میرود که عبد، از زید که مالک اوست اطاعت کند. عدم ثبوت حق طاعت درباره مملوک مادی و ثبوت آن درباره مملوک انسانی، نشان از آن دارد که حق اطاعت از لوازم مفهوم مالکیت نیست، که اگر چنین بود حتماً در هر صورتی برای شخص مالک ثابت بود و به تناسب مملوکات، تفاوت پیدا نمیکرد. پس مفهوم مالکیت، مقتضی ثبوت حق طاعت نیست و اگر چنین حقی برای مولای مالک ثابت است، باید اثبات آن از طریق ملاک دیگری صورت بگیرد. 4⃣وضعیت مفهوم «خالقیت» نیز چنین است و نمیتواند مصحح ثبوت حق طاعت باشد. زیرا آنچه را که این مفهوم بیان میکند؛ آفرینشگری و اِنعام وجود و موجودیت است، و چون خالق، خلق میکند و می آفریند، حق تصرف در مخلوق و آفریده خود را دارد؛ چه مخلوق او یک جماد باشد چه انسان. اما اینکه خالق به سبب خالقیت و ایجاد هستی، حق طاعت داشته باشد، در صورتی اثبات پذیر است که در رابطه میان خالق با جمادات نیز بتوان ثبوت این حق را تصویر نمود، در حالیکه چنین نیست و فقط در رابطه میان خالق با انسانهاست که از ثبوت حق طاعت، سخن به میان می آید و این امر هم نشان از آن دارد که مقتضای مفهوم خالقیت، ثبوت حق طاعت نیست بلکه مقتضای رابطه خالق با انسان است که دربردارنده چنین حقی برای خالق متعال است. ----------------------------- ۱- بحوث فی علم الاصول، ج۴ص ۲۸ ۲- اضواء و آراء ؛ تعليقات على كتابنا بحوث في علم الأصول، ج‏۲، ص: ۳۹ ادامه دارد.... @alfigh_alosul
🔹ایراد علمی یکی از بزرگواران به شماره پنجم از بحث حق طاعت. @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره «حق طاعت الهی»💢 ✅شماره ششم بررسی دیدگاه شهیدسیدمحمدباقر صدر(رضوان الله علیه) 1⃣ممکن است اینگونه گفته شود: چرایی ثبوت حق طاعت برای مولای حقیقی، ریشه در مفهوم «مولویت» دارد. با این بیان که؛ مولی، چون مولی است پس حق طاعت دارد. در کلام شهید صدر که پیشتر اشاره شد، به صراحت به این ریشه داری حق طاعت در مولویت تصریح شده است: «أن للمولی الحقیقی سبحانه و تعالی، حق الطاعه بحکم مولویته» (۱) برای پاسخ به این انگاره، ضروری است عمق معنای «مولویت» به دست آید تا بتوان از ثبوت حق طاعت یا عدم آن سخن گفت. چرا که ادعای ثبوت حق طاعت برای مولای حقیقی، مقتضی آن است که حقیقت مولویت ذاتیه تکوینیه مورد توجه قرار بگیرد، حقیقتی که فراتر از ادراک عرفی و عقلائی از مولویت است، و با توجه عقلانی محض میتوان به آن حقیقت دست یافت. زیرا به بیان شهید صدر، مناط اثبات حق طاعت، مولویت ذاتیه ثابته خداوند متعال است که امری واقعی و تکوینی است، و نمیتوان با مراجعه به وجدان یا ارتکاز متشرعی آن را حل نمود. پس ضروری است که در آن توجه عقلانی محض، این پرسش را راهنمای اندیشه قرار داد که؛ آیا مولویت ذاتیه تکوینیه می تواند ملاک اثبات حق طاعت برای خداوند سبحان/مولای حقیقی قرار بگیرد؟ آیا شهید صدر، بیانی به مثابه پاسخ به این پرسش باشد، در کلمات خود دارد؟ 2⃣تنها عبارتی که او در نظریه حق الطاعه برای معنای مولویت طرح میکند این کلام است: «و هنا نتساءل من جديد ما معنى المولى؟ و الجواب أنّ المولى هو من له حقّ الطاعه أي من يحكم العقل بوجوب امتثاله و استحقاق العقاب على مخالفته‏» (۲) در عبارت فوق، ابتدائاً مولی را به «من له حق الطاعه» و سپس در مرتبه دیگر به «من یحکم العقل بوجوب امتثاله» معنا میکند. روشن است که تعریف مولا به صاحب حق طاعت، نمیتواند وضوح بیشتری ایجاد کند، چرا که پرسش از چرایی ثبوت حق طاعت براساس خاستگاه مولویت است و تعریف مولویت به حق طاعت، دور آشکار است. و تعریف دوم نیز در حقیقت، تعریف نیست بلکه تکرار حق طاعت است. عقل، حکم به وجوب امتثال اوامر کسی دارد که صاحب حق طاعت است، پس این حکم عقل، منوط به درک حق طاعت و امتثال در مولای حقیقی دارد. او در موضع دیگری، به اقسام مولویت پرداخته و با بیان اوصافی، مرز میان مولویت ذاتیه از مولویت جعلیه عقلائیه را تفکیک نموده، لیکن این مقدار نمیتواند برای تبیین چرایی ثبوت حق طاعت در موطن مولویت کافی باشد. زیرا، آنچه که مهم است بیان ویژگی ای در «مولویت» است که مصحح ثبوت حق طاعت باشد، ویژگی ای نظیر مالکیت که بتواند چرایی ثبوت حق طاعت را بیان کند، در حالیکه غیر از همان ارجاع مولویت به مالکیت، تبیین دیگری در کلام او موجود نیست، و از منظر او مورد غفلت واقع شده است. ----------------------------------------- ۱- دروس فی علم الاصول، ج۲ص۳۵ ۲- دروس فی علم الاصول، ج ۱ ص۱۷۴ ادامه دارد..... @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره حق طاعت الهی💢 ✅شماره هفتم اشکال: ممکن است گفته شود: هرچند مفهوم «مالکیت» و «خالقیت» نمیتواند واسطه اثبات «حق طاعت» برای خداوند متعال باشد، لیکن بانظر به اینکه، مقصود از مالکیت و خالقیت، مالکیت و خالقیت مولای حقیقی است، فلذا میتوان اینگونه گفت: مولای حقیقی از آنجا که مالک یا خالق عباد است، حق طاعت نسبت به آنها دارد. پاسخ: برای درک واسطیت مفهومی «مالکیت» و «خالقیت» نیاز به آن است که اقتضائات این دو مفهوم فارغ از اینکه متعلق آن دو چیست، به دست آید. با این وجود، سلمنا که واسطه اثبات را «مالکیت مولای حقیقی» قرار بدهیم و آن گزاره را بسازیم، باز هم نمی توان از طریق مالکیت یا خالقیت مولای حقیقی به حق طاعت الهی دست یافت. یعنی این دو مفهوم، هیچ اقتضائی ندارند که اثبات کنند براساس اینکه خداوند متعال مالک یا خالق عباد است باید اطاعت گردد. چرا که «اطاعت» متوقف بر صفتی است که مقتضی امر و نهی باشد تا اینکه بتوان از آن صفت الهی به حق طاعت دست یافت. در حالیکه، خالقیت خداوند متعال، فقط حاکی از این است که، او آفریننده همه موجودات است، و ممکن است با وجود خالقیتی که دارد هیچ امر و نهیی نداشته باشد. صفتی دیگر لازم است تا بار امر و نهی را بردارد و لازمه آن هم اثبات حق طاعت الهی باشد. 🔹تحلیل «قدرت الهی» به عنوان «پایگاه حق طاعت الهی» در گزارش از عبارات نهج البلاغه گفته شد: حضرت، حق الهی را اینگونه توصیف کردند که؛ به دلیل قدرت خداوند متعال بر عباد، حق درباره او یک طرفه است و فقط «له» جریان می یابد. یعنی هیچ تکلیفی یا هیچ «علیه» متوجه خداوند متعال نیست. در ادامه فرمودند: و لکن خداوند متعال، حق خودش را بر عباد، اطاعت آنها از او قرار داده است. یعنی، با اینکه حق درباره خداوند سبحان، یک طرفه است ولی او حق خود بر عباد را اطاعت آنها قرار داده، تا آنها را با تفضل و کرامت خویش جزاء نیکو بدهد. گویا، خداوند متعال خود را در دوگانه «حق و تکلیف» قرار داده، هرچند که چنین دوگانه ای درباره باریتعالی صادق نیست و این هم از باب تفضل و کرم است. حال، پرسش این است که: آیا می توان حق طاعت را به خاستگاه حق یعنی قدرت الهی بازگردانید؟ اما مقصود از قدرت الهی چیست؟ در اخبار اهل بیت(سلام الله علیهم) از صفت «قدرت» به عنوان صفت ذاتی الهی سخن رفته است: ...بَلْ هُوَ سُبْحَانَهُ قَادِرٌ لِذَاتِهِ لَا بِالْقُدْرَة.(۱) به بیان صدوق(رضوان الله علیه) صفت قدرت درباره خداوند متعال برای نفی «عجز» از اوست نه اثبات چیزی به همراه او که شرک می شود. نفی عجز به این معناست که هیچگاه «نتوانستن» در او راه ندارد و او همیشه «توانستن» است، و این صفت هم ذاتی وجود خداوند متعال است. پس، مقصود از قدرت الهی بر عباد، نه بکارگیری قدرت در برابر عباد است که شرک می شود، بلکه قدرت ذاتی نسبت به عباد دارد و عباد هم مقدور ذاتی او هستند. یعنی اینگونه نیست که علاوه بر ذات مقدس او، قدرت هم هست که او از آن قدرت، برای غلبه بر عباد استفاده می کند، بلکه اینگونه است که او، قادر بر عباد است ذاتاً و عباد مقدور او هستند ذاتاً. او «قادرٌ علی العباد است لابالقدرة»؛ این عبارت، در عمق و ژرفای خود حکایت از یک رابطه تکوینی میان خالق و عباد دارد. رابطه ای که در آن، عباد تکویناً «تعجیز شده» قادر مطلق هستند و قدرت مطلقه الهی در تمام تکوین عباد - بلکه بر تمام عالم خلقت- جاری است. و مقصود از حقِِّ ناشی از قدرت الهی چیست؟ حقی که ناشی از چنان قدرتی است، «حق قادرانه» است. از آنجا که خداوند سبحان، قدرت تکوینی بر عباد دارد و عباد تکویناً تعجیز شده او هستند، پس او نسبت به عباد حق دارد، اما حقی که هیچ تکلیفی از ناحیه دیگری نسبت به او نیست. زیرا قدرت او بر عباد -به صورت یکطرفه- جریان دارد، پس حق او نسبت به عباد، یکطرفه است. چون او عباد را تعجیز کرده است، پس نسبت به آنها حق دارد، و چون عباد تعجیزشده او هستند، هیچ حقی نسبت به او ندارند. و مقصود از حق طاعت الهی چیست؟ خداوند متعال، همان حق قادرانه را، اطاعت عباد از خود قرار داده است. او با تعجیز عباد، نسبت به آنها حق پیدا می کند، ولیکن حق قادرانه خود را اطاعت آنها از خویش قرار داده است. یعنی، به دلیل آن حق قادرانه است که باید عباد او را اطاعت نمایند. 🔹با این توضیح مختصر روشن می شود که براساس بیان شریف نهج البلاغه، حق طاعت الهی، همان حقِّ قادرانه الهی بر عباد است. حقِّ برخاسته از قدرت لایزال الهی. با این وصف، اطاعت عباد، از باب عجز در برابر قدرت لایزال الهی است. یعنی چون عاجزند و خداوند سبحان بر آنها قادر است، باید او را اطاعت نمایند. _________________ ۱- عیون اخبارالرضا، ج۱ص۱۱۷ @alfigh_alosul
🔹ایراد علمی یکی از بزرگواران به بحث حق طاعت. @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره حق طاعت الهی💢 ✅شماره هشتم دیدگاه شارحین 🔹علامه مجلسی (رضوان الله علیه) در بحارالانوار، فراز مورد نظر از نهج البلاغه را اینگونه توضیح داده است: «و الحاصل أنّه لو كان لأحد أن يجعل الحقّ على غيره و لم يجعل له على نفسه، لكان هو سبحانه أولى بذلك و على الأولوية بوجهين: الأوّل: القدرة. فإنّ غيره تعالى لو فعل ذلك لم يطعه أحد، و اللّه تعالى قادر على جبرهم و قهرهم. و الثاني: أنّه لو لم يجزهم على أعمالهم و كلّفهم بها لكان عادلا؛ لأنّ له من النعم على العباد ما لو عبدوه أبد الدهر لم يوفوا حقّ نعمة واحدة منها. فالمراد من أوّل الكلام: أنّه سبحانه جعل لكلّ أحد على غيره حقّا حتّى على بنفسه. أمّا الحقّ المفروض على الناس فبمقتضى الاستحقاق، و أمّا ما أجرى على نفسه، فللوفاء بالوعد مع لزوم الوعد عليه. فظهر جريان الحقّ على كلّ أحد و إن اختلف الجهة و الاعتبار.» 📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۳۴ ص: ۱۸۹ 🔹میرزا حبیب الله هاشمی خوئی در منهاج البراعه، چنین می نویسد: « (و لو كان لأحد أن يجرى له) حقّ على غيره (و لا يجرى) لغيره (عليه لكان ذلك) الحقّ الجارى (خالصا للّه سبحانه دون خلقه) أى متجاوزا عن حقّه و ذلك (لقدرته على عباده) و عجز غيره، فيجوز له أن يجرى حقّه عليهم و يطلب منهم الطّاعة و ينفذ أمره فيهم الزاما فيطيعوه قهرا بدون امكان تمرّد أحد منهم عن طاعته لكونه قاهرا فوق عباده فعّالا لما يشاء، لا رادّ لحكمه و لا دافع لقضائه كما قال تعالى وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً. و لمّا كان هنا مظنّة أن يتوهّم و يقال إنه إذا جرى حقّه عليهم و خرجوا من عهدته و قاموا بوظايف عبوديّته و طاعته طوعا أو كرها يكون حينئذ لهم حقّ عليه و هو جزاء ما أتوا به فلو لم يجزهم لكان ذلك منافيا للعدل دفع ذلك التّوهم بقوله: (و لعدله فى كلّ ما جرت عليه صروف قضائه) و أنواعه المتغيّرة المتبدّلة، يعني أنّ الجزاء ليس مقتضي العدل حتّى يكون عدمه منافيا له بل هو العادل فى‏ جميع مقضيّاته و مقدّراته لا يسأل عمّا يفعل و هم يسألون، نعم هو مقتضى التّفضّل، و التّفضّل ليس بلازم عليه فلا يثبت لعباده باطاعتهم له حقّ لهم عليه، هكذا ينبغي أن يفهم المقام.» 📚منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‏۱۴ ص: ۱۲۵ @alfigh_alosul
💢پژوهشی درباره حق طاعت الهی💢 ✅شماره نهم دیدگاه شارحین 🔹ابن هیثم بحرانی، در شرح این خطبه چنین می گوید: و قوله:لا يجرى لأحد إلاّ جرى عليه. تقرير للحقّ عليهم و توطين لنفوسهم عليه،و لا يجرى عليه إلاّ جرى له تسكين لنفوسهم بذكر الحقّ لهم.ثمّ أعاد تقرير الحقّ عليهم بحجّة في صورة متّصلة،و هى‌لو كان لأحد أن يجرى له الحقّ و لا يجرى عليه لكان اللّه تعالى هو الأولى بخلوص ذلك له دون خلقه. ثمّ بيّن الملازمة بقوله:لقدرته. إلى قوله:«صروف قضائه»: أى لكونه قادرا على عباده و على الانتصاف منهم مع كونه لا يستحقّ عليه شيء لهم لعدله فيهم في كلّ ما جرت به مقاديره الّتي هى صروف قضائه فكان أولى بخلوص ذلك دونهم،و بيّن استثناء نقيض التالى باستثناء ملزومه و هو قوله :و لكنّه تعالى جعل.إلى قوله:أهله،و معناه لكنّه تعالى جعل لنفسه على عباده حقّا هو طاعتهم له ليثبت لهم بذلك حقّا يكون جزاء طاعتهم له فقد ثبت أنّه لم يخلص ذلك للّه تعالى بل كما أوجب على عباده حقّا له أوجب لهم على نفسه بذلك حقّا.فإذن لا يجرى لأحد حقّ إلاّ جرى عليه و هو نقيض المقدّم، و في قوله: «مضاعفة الثواب» إلى قوله:أهله. تنبيه لهم على أنّ الحقّ الّذي أوجبه على نفسه أعظم ممّا أوجب لها مع أنّه ليس بحقّ وجب عليه بل بفضل منه عليهم ممّا هو أهله من مزيد النعمة ليتخلّقوا بأخلاق اللّه في أداء ما وجب عليهم من الحقّ بأفضل وجوهه و يقابلوا ذلك التفضّل بمزيد الشكر،و تلك المضاعفة كما في قوله تعالى «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا»و نحوه». 📚شرح نهج البلاغه ابن هیثم بحرانی، ج۴ ص ۳۸ 🔹گویا تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری(رضوان الله علیه) به این خطبه ها نرسیده، و در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید(ج‏11، ص: 88) نیز نکات مفیدی درباره تطبیق یا عدم تطبیق برخی از فقرات خطبه با دیدگاه متکلمین اشعری و بغدادیین گفته شده، لیکن نکته ای که برای مبحث حق طاعت مفید باشد، طرح نگردیده است. @alfigh_alosul
💢تفاوت انقلاب نسبت با شاهد جمع💢 آیت الله شبیری زنجانی(دام ظله) ▫️شاهد جمع در مواردى كه روايات متعارض وجود داشته باشد و يك روايتى در بين باشد كه ناظر به هر دو روايت متعارض باشد، آن روايت ناظر را شاهد جمع مى‌خوانند و همه قبول دارند كه چنين روايتى، تعارض بين آن دو روايت را از بين مى‌برد. مثل اينكه روايتى بگويد: «اكرم العلماء» و روايتى بگويد كه «لا تكرم العلماء» و يك روايتى وارد شده باشد كه «اكرم العلماء العادل و لا تكرم العالم الفاسق». ▫️انقلاب نسبت و اما اگر در مقابل دو روايت متعارض، يك روايتى وارد بشود كه ناظر به يكى از آن دو روايت متعارض باشد و موجب انقلاب نسبت بين آن و روايت ديگر بشود مثل اينكه وارد بشود كه «لا تكرم الفُسّاق من العلماء»- بنابراين كه مفهوم نداشته باشد- كه اين دليل با عموم «اكرم العلماء» منافات دارد، پس آن را تخصيص مى‌زنند و نتيجه مى‌شود «اكرم العلماء غير الفساق»، پس نسبت آن با روايت ديگر كه مى‌گفت «لا تكرم العلماء» و نسبتشان با هم تباين بود، تبديل مى‌شود به خاص و عام و در نتيجه تعارض ميان آنها از بين مى‌رود، لكن جواز چنين جمعى كه معروف به انقلاب نسبت است محل خلاف است. 📚کتاب نکاح، ج۱۶ ص ۵۲۹۹ @alfigh_alosul
☀️بارگذاری سلسله جلسات تطبیقی «روش تحلیل فهرستی» 🔹همانطور که پژوهشگران عرصه فقه اطلاع دارند، استاد سیداحمد مددی (زیدعزه) نظریه ای با عنوان «روش تحلیل فهرستی» را در اعتبارسنجی اخبار و احادیث ترویج می کنند. ایشان در دروس خارج فقه خود در سال ۱۳۹۸ این روش را در قاعده «انما یحلل الکلام و یحرم الکلام» تطبیق داده و آثار و ثمرات آن را بیان می کنند. صوت جلسات دروس مذکور که در کانال الفقه و الاصول، بارگذاری شده بود، جهت استفاده عزیزان در کانال زیر بارگذاری شد: 👇👇👇 https://t.me/yaddashthaghoftarha/125
🔹برش‌هایی خواندنی و درس‌آموز از حیات نورانی و سیره پربرکت آیت الله سیدمحسن حکیم(رضوان الله علیه) 👇👇👇 @alfigh_alosul
☀️تبار مبارک سید محسن حکیم 🔹نسب سیدمحسن حکیم با سی واسطه به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) میرسد. خاندان حکیم از خاندانهای اصیل و ریشه دار بین النهرین به شمار می آید. به گمان برخی پژوهشگران، نسب این خاندان به سیدابراهیم طباطبائی باز می گردد. نیای بزرگ آنان، امیرسیدعلی ملقب به شهاب الدین اصفهانی است که از عالمان و شاعران سرشناس عصر خود بوده و در «همین ابوالحسن شهاب الدین، نسب آیت الله با نسب خاندان طباطبائیین، قاضی طباطبائی و سایر شعبه های آل متصل می گردد». 🔹سیدعلی فرزند سیدمراد فرزند میرشاه اسدالله است که جد پنجم سیدمحسن حکیم می باشد. «و در همین سیدمراد اصفهانی، نسب شریفش با نسب مجتهد کبیر شیعه آقاسیدعلی طباطبائی صاحب کتاب ریاض المسائل و نسب آیت الله سیدمهدی بحرالعلوم و آقای بروجردی اعلی الله مقامهم متصل می شود». سیدعلی طباطبائی فرزند سید مراد، پزشک مخصوص شاه عباس صفوی بود و از آن رو که پزشک بود «حکیم» نامید می شد و این فامیلی به خانواده وی رسید و فرزندانش به این عنوان شهره شدند. شماری از اولاد سیدعلی نیز نام خانوادگی «طبیب» را برگزیدند، هرچند چندان به این عنوان سرشناس نیستند. سیدعلی طباطبائی، در قرن دهم همراه با شاه عباس صفوی به منظور زیارت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) از اصفهان به نجف آمد. گفته شده است، سیدعلی هنگامی که نیاز مبرم شهروندان نجفی و زایران مرقد منور به پزشک را احساس کرد، دعوت آنان را برای اقامت و رسیدگی به امور سلامت و بهداشت اهالی و زوار پذیرفت و همانجا ماندگار شد. @alfigh_alosul
☀️دوران تحصیل سیدمحسن حکیم 🔹آقاسیدمحسن، از مقدمات تا کتاب قوانین را در محضر برادر بزرگ خود، آقاسیدمحمود، فراگرفت و درسهای دیگر را نزد شماری از دانشمندان از جمله شیخ صادق فرزند حاج مسعود بهبهانی و شیخ صادق جواهری گذراند. در حدود بیست و یک سالگی، مرحله مقدمات را پشت سرنهاد. یکی از توفیق های درسی سیدمحسن، حضور در کلاس آقاشیخ محمدکاظم آخوند خراسانی بود. حکیم، مدت سه سال تا هنگام رحلت آخوند از محضر وی در مرحله خارج فقه و اصول بهره برد. به دنبال درگذشت صاحب کفایه، در مجلس درس استاد اصولی شیخ ضیاءالدین عراقی حضور یافت و دو دوره اصول را از او فراگرفت و موفق به نگارش دوره دوم آن شد. وی همچنین از آقاضیاءالدین در بخش فقه نیز سود برد و خارج مکاسب شیخ اعظم مرتضی انصاری و برخی آثار فقهی را برای مدت قابل توجهی نزد او گذراند و در همان هنگام در درس فقه شیخ علی باقرجواهری، از مجتهدان طراز اول نجف، برای مدت پنج سال شرکت جست. در پی وفات جواهری که از نوادگان صاحب جواهر بود، نزد جناب میرزامحمد حسین نائینی شتافت و از درس فقه او در مباحث خیارات و نماز بهره برد و بر اندوخته خود افزود. او همچنین چندی در کلاس آیت الله مجاهد سیدمحمدسعید حبوبی که در فقه، اصول و اخلاق مبرز بود حاضر شد. @alfigh_alosul
☀️طرح پرسشهای فرضی 🔹محمدتقی آل فقیه العاملی: آقاسیدمحسن حکیم، اینگونه می فرمود: هنگامی که سرگرم نوشتن تعلیقه بر کفایه بودم، به دفعات به ذهنم خطور می کرد؛ اگر شیخ محمدحسین اصفهانی که در میان روحانیان به دقت نظر شهره بود، از من دلیل این مدعا را بخواهد چه پاسخی میتوانم به او ارائه بدهم و در صورت ارائه چنان جوابی چه پرسش دیگری به ذهن وی متبادر می شد و همچنان این جر و بحث علمی و کش و قوس فقهی را تعقیب می کردم تا به نتیجه دلخواه می رسیدم. یا وقتی به فراز پیچیده ای در کفایه می رسیدم، فکرم به سرعت متوجه کلاس درس می شد و گمان می کردم اگر فلان شاگردم از این عبارت مغلق سؤال نماید چه جوابی به او خواهم داد؛ تو گویی مجلس درس در برابر دیدگانم برپاست و من سرگرم قانع کردن پرسشگرم. ☀️مشهوراتی که مستند ندارد روزی به یکی از شاگردانش (سیدهاشم معروف عاملی) سفارش کرد که از پذیرش آنچه دیگران آن را مسلم می پندارند، به ویژه در عرصه ای غیر از عبادات اجتناب ورزد؛ چرا که بسیاری از آنچه نزد مردم و طلاب علوم دینی به مثابه اقوال مشهور مورد قبول واقع شده است، همچنین آنچه سالها در فکر مردم لانه کرده است به گاه بررسی، غور و وریشه یابی صحت آنها در می یابیم که فاقد مستندات و دلایل مقبول است. @alfigh_alosul
☀️ تبدل رأی درباره محدوده طواف 🔹سیدمحمدحسین فضل الله: آقای حکیم، پیش از رفتن به حج به محدود بودن محل طواف بین کعبه و مقام ابراهیم فتوا میداد، یعنی معتقد بود کسی که از این محدوده بیرون رود از محدوده طواف خارج شده است. در دوره ملک فیصل که به حج رفت، پادشاه عربستان سعودی به احترام حضور ایشان و برای راحتی سیدحکیم دستور داد نواری را بکشند و حریمی را مشخص نمایند تا آن مرجع عالی قدر راحت طواف کند. هنگامی که حکیم انبوه جمعیت حجاج را مشاهده کرد، فکری به ذهن او متبادر شد و گذشته را به یاد آورد؛ آن هنگامی که امام زین العابدین(سلام الله علیه) خواست حج را به جا آورد و هشام بن عبدالملک نتوانست خود را به کعبه برساند. از این موضوع درک می کنیم که ازدحام جمعیت از آن زمان وجود داشته است و قاعدتاً می بایست از ائمه اطهار(سلام الله علیهم) در خصوص این موضوع بسیار سؤال شده باشد. امروزه نیز بسیاری از مردم و حجاج، روحانیان را مخاطب قرار میدهند که هنگام طواف براثر فشار جمعیت یک متر، بیشتر یا کمتر، از محدوده معین طواف خارج شدم، تکلیفم چیست؟ خب، روایت صحیحی داریم که بر حسب مفاد آن محل طواف وسیع است، اما چنین گفته می شود که مشهور از این روایت اعراض کرده است و اعراض مشهور به زعم آنان روایت را تضعیف می کند. آقای حکیم، دراین باره تأمل کرد و اندیشید که اعراض مشهور ممکن است به سبب ضعف سند روایت نباشد، بلکه به این علت باشد که کثیری چنین باورمندند که اگر از دو روایت یکی موافق احتیاط و دیگری مخالف احتیاط باشد، روایت موافق حاکم می شود و مقدم بر دیگری است؛ مبنایی که به باور حکیم نادرست است. از این رو ایشان پس از حج به موسع بودند طواف فتوا داد. @alfigh_alosul
☀️تواضع در برابر علما 🔹شیخ محمد حسن اصطهباناتی: گفته می شود روزی سید حکیم در مسجد ترک ها(جامع شیخ انصاری) بالای منبر در حال تدریس بود. همان وقت، آیت الله میرزامحمود شیرازی که از شاگردان آخوندخراسانی به شمار می آمد و از مدرسان نجف بود که بعدها برای تدریس به سامرا رفته بود و از قضا سید خوئی کفایه را نزد او تلمذ نمود، برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد آمد. سید حکیم تا چشمش به او افتاد از مسند تدریس پایین آمد و رو به شاگردانش ضمن معرفی میرزا محمود شیرازی، اظهار داشت اکثر معلومات من از ایشان است. @alfigh_alosul
☀️دل قوی آیت الله شبیری زنجانی(دام ظله) 🔹آقای خمینی دلِ قوی داشت و در شجاعت جزء نوادر قرون و در این جهت مشابه مرحوم مدرّس بود که در شجاعت نادره ای بود. انسان های شجاع طرز فکرشان با انسان های معمولی متفاوت است. لذا فکر انقلاب در دیگران وجود نداشت. خیلی ها همواره دلشان می خواهد دیگران آنها را مدح کنند یا خودشان خود را ستایش می کنند و برای شان خیلی دشوار است فضیلتی دیگران را بپذیرند. این شایع است. یکی از امتیازات آقای خمینی که معمولاً ذکر نمی شود، ولی مهم است این است که اگر کسی را خوب می دانست، خیلی راحت از او تعریف می کرد و در این باب مانع نفسانی نداشت تا نتواند از دیگری تمجید کند، ولی هیچ وقت از خودش تمجید نمی کرد. در این جهت ایشان امتیاز خاصّی داشت. 📚جرعه‌ای از دریا، ج۳ ص۶۴۱ @alfigh_alosul
☀️ولایتی شدید آیت الله شبیری زنجانی(دام ظله) 🔹آقای خمینی در ولایت بسیار محکم، و در رد شریعت سنگلجی شدید بود. یکی از افرادی که با نوع اهل فلسفه و عرفان مخالف بود، آمیرزامهدی اصفهانی بود. الآن اتباع ایشان در مشهد همین گونه اند. ولی شنیدم وقتی آقای خمینی کتاش کشف اسرار را در دفاع از ولایت و رد حرفهای حکمی زاده نوشته بود، آمیرزامهدی دست آقای خمینی را بوسیده بود، با اینکه طبقه آمیرزا مهدی بر آقای خمینی مقدم بود و آقای خمینی در طبقه شاگردان آمیرزامهدی محسوب میشد. میرزاجواد تهرانی با اینکه از نظر مشرب فلسفی با آقای خمینی، آقای طباطبائی و آقای میلانی مخالف بود ولی به جهت ولایتی بودن این افراد، به آنها خیلی اظهار ارادت می کرد. 📚جرعه‌ای از دریا، ج۳ ص۶۴۱ @alfigh_alosul
☀️امام خمینی و امیرکبیر آیت الله شبیری زنجانی(دام ظله) به عقیده من اگر امیرکبیر در زمان آقای خمینی بود، آقای خمینی با او درگیر میشد. چون امیرکبیر چندان متشرع نبود، برخلاف آقای خمینی که بسیار متشرع بود، لذا آقای خمینی نمی توانست با او کنار بیاید. البته تردیدی نیست که امیرکبیر وطنی بود و میخواست ایران پیشرفت کند، ولی همیشه طبق موازین شریعت عمل نمی کرد. 📚جرعه‌ای از دریا، ج۳ ص ۶۴۱ @alfigh_alosul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹نجف انقلابی (شماره ١) ♻️اصل اول حوزه نجف: مقابله با استعمار انگلیس 🔹مسئله مشروطیت ایران، یکی از مسائل مهم نجف بود، اما مشکل دیگر نجف، مسئله انتخاب بین بد و بدتر بود. از یک طرف حکومت عثمانی قرار داشت که دارای گرایشات سنی‌گری و ترکی بود که از درون دچار آسیب‌دیدگی و سستی شدید شده بود و در دل جامعه ترک، هم عده ای از آزادیخواهان البته به سبک تجددخواهی غرب با خلافت کهن عثمانی مخالف بودند و مرام نهایی شان حاکمیت لائیزم بود. از طرف دیگر هم اعرابی قرار داشتند که نوعی احساسات عربی ضد ترکی علیه عثمانیها داشتند. این احساسات گاه در نجف در پشت سر احساسات مذهبی مخفی می شد. 🔹اما از همه اینها حساس تر، مسئله نقش استعمار انگلستان بود که از یک طرف با کلیت و اساس امپراتوری عثمانی مخالف بود، لذا از یک طرف جمعیت ترکان جوان و افکار سکولار آنان را تقویت می نمود و از طرف دیگر در تهییج جنبش عرب در جهت قومی و البته غیر دینی بسیار کوشش می نمود. موضع خاص نجف با توجه به این صورت مسئله ها و با توجه به استبداد حاکم بر ایران و عثمانی و مواظبت نسبت به استعمار انگلستان بسیار حساس و ظریف بود. چرا که کوچکترین گرایش و توجه به یکی از این فرقه ها و دستجات، تقویت یک گروه و یک فکر و تضعیف دیگری را در پی داشت. 🔹از نظر نجف، اصل اول و مسئله اول؛ مخالفت با سیاست انگلستان و غرب در کشورهای اسلامی بود، در جایی که دو طرف معادله یکی استعمار غرب و دیگری امپراتوری عثمانی بود، نجف از امپراتوری عثمانی دفاع می نمود. در این مورد، مخالفت کلیه مراجع و علمای نجف را با اشغال طرابلس غرب توسط ایتالیا و پیشروی و نفوذ انگلستان در برخی مناطق مسلمان نشین را میتوان نام برد. نمونه بسیار گویای دیگر آن ثورة العشرین و رهبری نجف در قیام علیه انگلستان در اثنای جنگ جهانی اول بود. 📚حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، ص۵۴ @Tanbiholomah
🔹نجف انقلابی (شماره٢) ♻️قیام نجف در جنگ جهانی اول 🔹جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴م/ ۶ مرداد ۱۲۹۳ ش با اعلام جنگ اتریش به صربستان آغاز شد. این نزاع نظامی که در ابتدا به مثابه یک تسویه حساب میان قدرتهای طراز اول اروپا تلقی می شد، دامنه فراخ تری یافت و جهانگیر شد و پای کشورهای مختلف را به این نبرد خونین که تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸م/ ۲۰آبان ۱۲۹۷ ش ادامه یافت، کشاند. مدت زمان کوتاهی پس از آغاز جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیس از صفحات جنوبی به عراق یورش بردند. سیاستمداران بریتانیایی پیش بینی می کردند که عثمانی به جبهه متحدین خواهد پیوست و منافع حیاتی آنان را با خطر جدی مواجه خواهد ساخت. به رغم اقتدار بی چون و چرای انگلیس در ربع نخست سده بیستم در منطقه، عراقیان با وجود نارضایتی از مشی سیاسی و اجتماعی عثمانیان، در برابر تهاجم انگلیسی ها ایستادگی کردند و در این میان نمی توان از نقش علمای دین در آگاهی و بیداری مردم و تهییج احساسات ملی و مذهبی آنان غافل ماند. ▫️حکم جهاد علما روز ۹ نوامبر ۱۹۱۴م/۱۸ آبان ۱۲۹۳ش تلگرافی از بصره خطاب به علمای مقیم عتبات و سایر شهرهای عراق رسید. در این تلگراف هشدار دهنده آمده بود که کافران بصره را محاصره کرده اند و از روحانیان برای اعلان فراخوان و بسیج ملی و یاری رسانی عشایر کمک خواسته شده بود. رهبران دینی تاب تحمل خبر محاصره بصره را نداشتند. شهر نجف در این هنگامه شاهد گردهمایی پرشوری در مسجد هندی بود. در این هم اندیشی شماری از مجتهدان، رؤسای عشایر، بزرگان شهر، همچنین هیأت اعزامی از بغداد مشارکت داشتند. روحانیان نامداری مانند آیات: سیدمحمد سعید حبوبی، شیخ عبدالکریم جزائری و شیخ محمد جواد جواهری فرصت را مغتنم شمرده، بر ضرورت همراهی با حاکمیت اسلامی در بیرون راندن کافران از سرزمینهای اسلامی تأکید کردند. کاظمین، کربلا و دیگر شهرهای عراق شاهد برپایی تظاهرات و اعتراضهای خودجوش مردمی بود. ▫️حضور علما در جبهه نبرد رجال دین تنها به صدور حکم جهاد بسنده نکردند و آنان برای نخستین مرتبه سازماندهی و تجهیز سپاه مجاهدان و رهبری مبارزه مسلحانه را می آزمودند. در این میان اوضاع در نجف با سایر مکانها متفاوت بود. در نجف اشراف مرکز تجمع علما بیت سیدمحمد سعید حبوبی بود. وی نقش برجسته ای در فعالیت جهادی در نجف داشت و از منظری محور حرکت بر ضد اشغالگران انگلیسی بود. بر اثر جوش و خروش خالصانه و دلاوری کم نظیر سیدحبوبی، عده ای از عالمان مقیم نجف گرد او حلقه زدند که نامدارترین آنان، آیات: شیخ عبدالکریم جزائری، جواد صاحب الجواهر، هبة الدین شهرستانی، سیدمحسن حکیم و محمدباقر شبیبی بودند. جبهه نخست نبرد با اشغالگران انگلیسی، جنوب غربی فرات در مکانی موسوم به شعبیه گشوده شد. مورخان عده رزمندگان حاضر در این جبهه را که به جناح راست سرشناس گردید، حداقل سیزده هزار نفر تخمین زده اند. شاخص ترین مجتهد حاضر در این محور مرجع مجاهد سیدمحمد سعید حبوبی بود. در ۷ محرم ۱۳۳۳ق/ ۴ آذر ۱۲۹۳ش شمار دیگری از پیکارجویان به زعامت آیات عظام: شیخ الشریعه اصفهانی، سیدعلی داماد، سیدمصطفی کاشانی و هیئتی به سرپرستی سیدمحمد یزدی همراه با شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و سیداسماعیل یزدی و عده ای از طلاب عرب و ایرانی از نجف خارج و روانه کارزار شدند. همچنین روز ۴ صفر ۱۳۳۳ق/ یکم دی ۱۲۹۳ مجتهدان نام و نشانداری چون آیات: شیخ جعفر شیخ عبدالحسین، شیخ حسین حلی، شیخ حسین واسطی، شیخ منصور مجتهد و .... همراه با جمعی از مجاهدان، حوزه نجف را ترک و رهسپار جبهه شدند. 📚احیاگر حوزه نجف، تلخیص فصل (بین النهرین ناآرام) @Tanbiholomah