30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای #شفا_گرفتن کودکی که از هر دو پا #فلج بود
با راهنمایی مرحوم #لطیفی_نسب در
مسجد مقدس #جمکران
🔻از لسان خودشان
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#داستان_تشرف و #شفا_گرفتن زن نابینا
"قسمت اول"
🔻شمس الدين محمّد بن قارون ميگويد:
«معمر بن شمس» كه معروف به «مذوّر» بود، يكي از نزديكان و دوستان خليفه به شمار ميرفت. روستايي به نام «بُرش» به او تعلق داشت كه آن را وقف سادات نموده بود. نايب او كه شيعه اي خالص بود، «ابن خطيب» نام داشت، خادم او شخصي به نام «عثمان» كه سنّي مذهب بود، به اُمور مايحتاج مصرفي او رسيدگي ميكرد.
بين ابن خطيب و عثمان هميشه مجادله اعتقادي وجود داشت. روزي به اتّفاق هم به حجّ مشرّف شدند، در كنار مقام ابراهيم عليه السلام بودند كه ابن خطيب رو به عثمان كرد و گفت: بيا باهم #مباهله كنيم.
✨💫✨
من نام كساني را كه دوست دارم يعني حضرت علي، حسن و حسين عليهم صلوات الله را كف دستم مينويسم، تو نيز نام كساني را كه دوست داري يعني ابوبكر، عمر و عثمان را بنويس. آن گاه با هم دست ميدهيم. دست هر كه سوخت، اعتقاد او باطل و دست آن كه سالم ماند. اعتقادش بر حق است. عثمان اين مباهله را نمي پذيرفت. حاضرين كه از طبقه رعايا و عوام بودند، به او اعتراض نمودهک و سرزنشش كردند.
✨💫✨
مادر عثمان كه از محل مشرفي شاهد صحنه بود، معترضين را به باد دشنام و ناسزا گرفت و آنها را تهديد كرد. در همان حال كور شد! وقتي متوجّه شد كه نمي تواند جايي را ببيند، دوستان خود را فرا خواند. آنها چشمان او را بررسي كردند، متوجه شدند كه ظاهراً سالم است. اما جايي را نمي تواند ببيند. او را به حلّه بردند. خبر او در همه جا شايع شد. پزشكان بغداد و حله را براي معاينه او حاضر كردند اما آنها نيز نتوانستند كاري نتوانستند انجام دهند...
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#تشرف و #شفا_گرفتن زن نابینا
"قسمت دوم"
عدّه اي از زنان مؤمن حله به او گفتند: چون تو به شیعیان جسارت کرده ای، حضرت صاحب الامر سلام الله علیه به تو غضب کرده اند، و تو از این ناراحتی و نابینایی نجات پیدا نمی کنی مگر آنکه شیعه شوی و اگر شیعه شدی ما ضامنیم که خدای تعالی تو را شفا دهد. او نيز به اين امر تن داده و راضي شد و مذهب تشيع را پذیرفت. زنان با ایمان و پاک حلّه او را شب جمعه به محلّي كه منسوب به امام زمان سلام الله علیه بود و در حلّه قرار داشت، بردند و خودشان در خارج آن مكان شريف بيتوته نمودند.
✨💫✨
هنوز چند ساعتي از شب نگذشته بود كه ناگاه دیدند آن زن فریاد می زند و گریه می کند و از مقام بيرون می آید و می گوید: حضرت صاحب الامر سلام الله علیه چشم مرا شفا مرحمت فرمود! و چشمهاي او كاملاً سالم و نابينايي اش برطرف شده بود. زنها از شفاي او مسرور شدند و حمد الهي را به جاي آوردند، سپس كيفيت ماجرا را پرسيدند. گفت: وقتي مرا تحت قبّه شريف حضرت سلام الله علیه گذاشته و خارج شدید، من به آن حضرت استغاثه نمودم تا اینکه چند دقیقه قبل صدایی شنیدم که کسی به من می گفت: خدا تو را شفا داد، از میان این مقام بیرون برو و این خبر را به زنها که منتظر تو هستند بگو.
✨💫✨
من متوجه خودم شدم و دیدم همه جا را می بینم. مقام پر از نور است و مردی جلوی من ایستاده است. عرض کردم شما که هستید؟ فرمود: من صاحب الامر حجةابن الحسن هستم! وقتی از جا حرکت کردم که دامنش را بگیرم از نظرم غایب شد. خبر شفاي او در حلّه معروف است و فرزندش عثمان نيز شيعه شد و اعتقاد او و مادرش خوب و محكم گرديد. اين ماجرا مشهور شد و هر كس آن را ميشنيد نسبت به وجود امام زمان عليه السلام معتقد ميشد.
📚بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۷۱
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
#داستان_تشرف
و #شفا_گرفتن کودک بیمار با اشک های مبارک امام زمان ارواحنا فداه
🔻حجّة الاسلام جمال الدين اصفهانى رحمه الله علیه فرمود: به نجف اشرف مشرّف شدم و براى موقع تشرّف به حرم محترم، با خود عهد مؤكّد نمودم هر ساعتى استخاره كردم اگر خوب آمد و به حرم محترم مشرّف شوم و بعد از اين عهد، هرچه استخاره میكردم، هر ساعت به ساعت بد می آمد. چند روز گذشت تا روز پنجشنبه شد و هرچه استخاره مىكردم، بد می آمد، اين امر، بی اندازه بر من ناگوار و موجب غم و غصّه گرديد.
پس تمام لباسهاى خود را عوض كردم: لباس ديگرى كه تازه بود پوشيدم، حمّام رفتم و بعد از توبه و تضرّع، غسل توبه نمودم كه به همه آداب توبه رفتار كرده باشم، بعد از آن باز هم هرچه تا شب جمعه استخاره میكردم بد می آمد. ديگر بی طاقت شدم و به جزع درآمدم، آخر الامر نزديك رواق و حرم رفتم و استخاره كردم از بيرون حرم، طرف بالاى سر مبارك بروم؛ استخاره خوب و ترك آن بد آمد.
چون آنجا رفتم، ديدم شخصى نزديك بالاسر، در سجده است و به صداى حزين روح افزايى، اين ذكر را مىخواند:
👈 «نِعْمَ الرَّبُّ أنتَ وَ بِئسَ العَبيدُ نَحنُ»
و تأثير حسن اين صدا و مناجات و ذكر ايشان طورى بود كه حسّ و حركت تمام اعضاى من رفت و زبانم هم از تكلّم بازماند، نشستم و به استماع اين مناجات و ذكر حال خضوع و خشوع و گريه بر من مستولى شد. مدّت زيادى به اين حال بودند، سر از سجده برداشت و رفت و من حسّ و قدرت برآنكه برخيزم و با ايشان صحبتى نمايم؛ نداشتم و بعد از رفتن، رفتم ديدم در محلّ سجده روى سنگ؛ مانند باران، اشك چشم ايشان ريخته، دستمال داشتم، درآوردم، تمام اشكها را به آن برداشتم، در خانه، طفل مريضى داشتم و حال او بسيار سخت بود. به خانه آمده، دستمال را به او ماليدم؛ شفا يافت. سپس استخاره كردم حرم بروم، خوب آمد، ساعت نزديك چهار شب بود. به حرم رفتم و زيارت نمودم.
📚العبقری الحسان ج ۵ ص ۴۲۶
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
هدایت شده از الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
#داستان_تشرف
و #شفا_گرفتن کودک بیمار با اشک های مبارک امام زمان ارواحنا فداه
🔻حجّة الاسلام جمال الدين اصفهانى رحمه الله علیه فرمود: به نجف اشرف مشرّف شدم و براى موقع تشرّف به حرم محترم، با خود عهد مؤكّد نمودم هر ساعتى استخاره كردم اگر خوب آمد و به حرم محترم مشرّف شوم و بعد از اين عهد، هرچه استخاره میكردم، هر ساعت به ساعت بد می آمد. چند روز گذشت تا روز پنجشنبه شد و هرچه استخاره مىكردم، بد می آمد، اين امر، بی اندازه بر من ناگوار و موجب غم و غصّه گرديد.
پس تمام لباسهاى خود را عوض كردم: لباس ديگرى كه تازه بود پوشيدم، حمّام رفتم و بعد از توبه و تضرّع، غسل توبه نمودم كه به همه آداب توبه رفتار كرده باشم، بعد از آن باز هم هرچه تا شب جمعه استخاره میكردم بد می آمد. ديگر بی طاقت شدم و به جزع درآمدم، آخر الامر نزديك رواق و حرم رفتم و استخاره كردم از بيرون حرم، طرف بالاى سر مبارك بروم؛ استخاره خوب و ترك آن بد آمد.
چون آنجا رفتم، ديدم شخصى نزديك بالاسر، در سجده است و به صداى حزين روح افزايى، اين ذكر را مىخواند:
👈 «نِعْمَ الرَّبُّ أنتَ وَ بِئسَ العَبيدُ نَحنُ»
و تأثير حسن اين صدا و مناجات و ذكر ايشان طورى بود كه حسّ و حركت تمام اعضاى من رفت و زبانم هم از تكلّم بازماند، نشستم و به استماع اين مناجات و ذكر حال خضوع و خشوع و گريه بر من مستولى شد. مدّت زيادى به اين حال بودند، سر از سجده برداشت و رفت و من حسّ و قدرت برآنكه برخيزم و با ايشان صحبتى نمايم؛ نداشتم و بعد از رفتن، رفتم ديدم در محلّ سجده روى سنگ؛ مانند باران، اشك چشم ايشان ريخته، دستمال داشتم، درآوردم، تمام اشكها را به آن برداشتم، در خانه، طفل مريضى داشتم و حال او بسيار سخت بود. به خانه آمده، دستمال را به او ماليدم؛ شفا يافت. سپس استخاره كردم حرم بروم، خوب آمد، ساعت نزديك چهار شب بود. به حرم رفتم و زيارت نمودم.
📚العبقری الحسان ج ۵ ص ۴۲۶
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49