eitaa logo
الحَقُّ الجَدید(معارف مهدویت)
2.4هزار دنبال‌کننده
844 عکس
399 ویدیو
96 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشرف شدن آیت الله شیخ ادام الله ظله به سلام الله علیه در شهر شوشتر 🔻از فرمایشات معظم له: خوشا به حال کسانی که مکرر با مقام صاحب الزمان (عجل الله فرجه) ارتباط دارند. کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49
ماجرای ساخت سلام الله علیه و عجل الله فرجه الشریف 👇👇👇
🔻مردی از اهل کاشان که عازم حج بیت اللَّه بود، به نجف اشرف آمد. وی در آنجا سخت بیمار شد، به طوری که پاهایش خشک شد و قادر به راه رفتن نبود. همراهان وی او را به یکی از صلحا که در یکی از اتاق‌های مدرسه جنب حرم مطهر سکنی داشت، سپردند و خود به حج رفتند. صاحب اتاق هم هر روز بیمار را در اتاق می‌گذاشت، درب آن را قفل می‌کرد به عزم گردش و طلب روزی به بیابان می‌رفت. یک روز بیمار به صاحب اتاق گفت: دلم گرفته و دیگر از ماندن در این اتاق وحشت می‌کنم. امروز مرا بیرون ببر و در جایی رها کن و هر جا می‌خواهی برو! صاحب اتاق هم مرا برد به طرف مقام قائم صلوات اللَّه علیه که در بیرون نجف اشرف (در قبرستان وادی السلام) واقع است. سپس مرا در آنجا نشاند و بعد پیراهن خود را در حوض آنجا شست و روی درختی که در آنجا بود پهن کرد و به بیابان رفت. من هم در آنجا تنها ماندم و درباره سرنوشت خود می‌اندیشیدم. ناگاه دیدم جوانی خوش سیما و گندمگون داخل صحن سلام الله علیه شد و به من سلام کرد. سپس یک راست به مقام قائم رفت و با خشوع و خضوع که کسی را بدان حالت ندیده بودم، چند رکعت نماز خواند. بعد از آنکه از نماز فارغ شد نزد من آمد و احوالم را پرسید. من گفتم: مبتلا به یک بیماری شده‌ام که راحتی ندارم. خداوند نه شفا می‌دهد که بهبودی یابم و نه جانم را می‌ستاند که آسوده شوم. فرمود: غمگین مباش، عنقریب خداوند هر دوی آنها را به تو می‌دهد. این را فرمود و رفت. وقتی او رفت، دیدم پیراهن روی زمین افتاده است. برخاستم آن را برداشتم و شستم و دوباره روی درخت پهن کردم. سپس درباره خود به فکر فرو رفتم و پیش خود گفتم: من که قبلا قادر نبودم از جا برخیزم و حرکت کنم، چگونه شد که این طور شدم! هنگامی که متوجه شدم، دیدم اثری از آن بیماری در من نیست. آن موقع یقین کردم که وی امام زمان سلام الله علیه بوده است. از آنجا بیرون آمدم و نظری به بیابان افکندم، کسی را ندیدم و بی اندازه پشیمان شدم. وقتی صاحب اتاق آمد، احوالم را پرسید و از وضع من متحیر شد. من هم ماجرا را به او خبر دادم و او هم بر آنچه از دست او و من رفته بود، حسرت خورد. سپس با او به اتاق رفتیم. اهل نجف می‌گفتند که او همین طور سالم ماند تا موقعی که حاجی‌ها و رفقای او آمدند. وقتی آنها را دید و مدتی اندک با آنها به سر برد، دوباره مریض شد و از دنیا رفت و در صحن مطهر مدفون گردید. آنچه حضرت به وی خبر داده بود که هر دو مقصودت عملی خواهد شد، آشکار گردید. این حکایت نزد اهل نجف مشهور بود، موثقین و نیکان آنها آن را به من خبر دادند. 📚بحارالانوار ج ۵۲ باب سی ام کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49