eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خامنه ای🌹 : تا آن زمانی که شور و عشق شهــ🕊ــادت در دل جوانهای مازنده است؛ دشمنان ما هیچ نخواهند کرد☝️
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفتن به زیارتگاه ها حداقل درهفته 2 الی 3 بار ✅ 2_ مراقبت به سوره مبارکه فتح ✅ 3_ مراقبت به سوره حجرات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐 بیست و هفتمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷محمد مردانی🌷هستیم.
داستان عشق و ارادت یه شهید به امام رضا(ع) عشق و محبت به آقا تو زمان جنگ و بین رزمنده ها شاید خیلی بیشتر از الان بوده. همون ارتباطات معنوی بود که جنگ رو اینچنین برامون رقم زد. خاطره ای رو که تو این پست می خونین یکی از صدها اتفاقی بود که تو همین رابطه افتاده. شهید محمد مردانی ، شهیدی از دیار کرمانشاه که الان تو مشهد الرضا ، مزارش منورش، همسایه آقاست…. گوشه هایی از خاطرات این شهید بزرگوار رو از زبون پدر و مادر شهید می خونین:
💠 🌿مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به (ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. ☘هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. 🌿پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم شد. ☘حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. 🌱یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم ، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. 🌴رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. 🌿به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. ✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
📢📣📢📣📢 سلام برشما خوبان💐 محور چهاردهم از توصیه آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام به سیدالکریم بزرگواران موضوع امروز وفردا 👈 پایش و پویش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.17M
محور چهاردهم 👈 پایش و پویش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 مراسم شب وداع با شهدای مدافع حرم استان مازندران زمان: یکشنبه ۱۵ تیرماه ۱۳۹۹ ساعت ۲۱ 🔹مکان:ساری- مرکز فرهنگی دفاع مقدس استان مازندران (پارک موزه دفاع مقدس) شهیدان کمالی _ جمشیدی🌹 @Modafeaneharaam
ڪافی‌ست ... صبح که چشمانت را باز میکنی ، به شهـدا سلام ڪنی ... صبح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیر می‌شود سلام بر شهیدان..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐 بیست و هشتمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷ابراهیم باقری 🌷هستیم.
(ع)کہ_پیکر_مطهرش بہ زیارت حضـرت رفت. مےگفت :می ترسـم آخر عقـب بمانیم و به خیل این شهـدا نرسیم . می ترسـم فردا فرمـانده گـردان امام رضا(ع)ﺷﺮﻣﻨـﺪﻩ ﺧـﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻬﺪا ﺑﺸﻮﺩ 😔 . آه رضا جان قـربان غریبیـت آقا ....😭 وبعدبغـض غریبےکردوقطـره اے اشـک برگـونه هایـش غلتیـد. ازیک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بودوازطرف دیگردل وجانش درزیرگنـبدطلایـی امام رضا(ع) پرپرمیزد. فرداےعملیات اولین خبرےکہ مثـل موج انفجارتوےمنطقـہ پیچیـد،خبر ابراهیـم بود. تلاش بچه هابرای پیـدا کردن پیکرمطهرش بےنتیجه ماند . بہ گمانم بازمثل دفعه پیش پلاکش را دورانداخته بود . امـاچنـدروزبعـدهمه چیزتمام شد. خبر ابراهیـم را از آوردند .... باورش سخت بود... بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «ع» را باشهدای مشهدمقدس اشتباه بگیرند . به هر حال اشتباه یا درست پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهرآقارا هفت بار طواف کرده بود و اگرپیگیرے بچه های لشکر نبوداو برای همیشه درجوار قبرآقاومولامون امام رضا «ع» آرام مِےگرفت . (ع)🌹 :کازرون
زائر ی که آخر به آرزویش رسید سردار شهید ابراهیم باقری زاده محل تولد : کازرون مسئولیت : فرمانده گردان امام رضا(ع) تاریخ شهادت : 19/10/65 محل ش:محور شلمچه عملیات کربلای 5
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
زائر ی که آخر به آرزویش رسید سردار شهید ابراهیم باقری زاده محل تولد : کازرون مسئولیت : فرمانده گر
سردار شهید ابراهیم باقری زاده در سال 1337 در کازرون به دنیا آمد. تحصیلاتش در مدارس مجتهد، ادب و هنرستان دکتر شریعتی تا سطح دیپلم ادامه یافت. در عین حال در کنار درس و مدرسه، جهت امرار معاش و تأمین هزینه تحصیل به کارهای مختلفی اشتغال ورزید. با شروع جنگ تحمیلی آن وجود سر تا پا اشتیاق، تولدی دوباره یافت و به عنوان یک بسیجی جان بر کف به یاری مردان حماسه آفرین هویزه شتافت. وی با اندوه جان فرسایی که از شهادت همرزمان شهیدش از جمله شهید احمد داوری و شهید صمد نحاسی در دل داشت، در بحرانی ترین روزهای جنگ به خیل سر به داران سبز پوش سپاه پیوست و پس از گذرندان دوره های مختلف آموزش، بار دیگر راهی عرصه های خون و آتش گردید و از همان ابتدای مسؤولیت، آموزش عقیدتی لشکر 19 فجر را به عهده گرفت. هر چند مسؤولیت خطیر وی در پادگان آموزشی شهید دستغیب کازرون، او را از درگیری های رویارو با دشمن بعثی معاف داشت، اما به هر تقدیر به دفعات در عرصه های نبرد حضوری فعال یافت و با قبول فرماندهی گردان امام رضا(ع) از لشکر 19 فجر، در چندین عملیات از جمله والفجر 8 و کربلاهای 4 و 5 شرکت کرده و حماسه ها آفرید. در عین حال، برنامه ریزی های بنیادین و سیاستگذاری های اساسی وی در پادگان شهید دستغیب، تغییرات شگرفی را در کیفیت آموزش به وجود آورد که هنوز بعد از سالها، خدمات ارزنده آن شهید گرامی، زبانزد همرزمان اوست. سردار شهید ابراهیم باقری زاده سرانجام در تاریخ 19 دی ماه 1365 و در مرحله دوم از عملیات کربلای 5 دیدار کعبه جمال را احرام خون بست و در گلستان اشک و آتش ره به وادی سبز سلامت برد. پیکر آن عزیز که به اشتباه به مشهد مقدس انتقال یافته بود، بعد از زیارت ضریح منور ثامن الحجج حضرت رضا(ع) به کازرون انتقال یافته و طی مراسمی با شکوه تشییع و به خاک سپرده شد.
همسر شهید 👇 👇 🌸سه روز بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود که مرا تنها گذاشت و به جبهه بازگشت. می گفت اگر در جبهه دو نفر باقی بماند، من یکی ازآن دو نفر هستم! ۱۰ ماهی هم به عنوان فرمانده پادگان شهید دستغیب کازرون انتخاب شد، اما طاقت ماندن نداشت و به هر زحمت و سختی بود از این پست خارج شد و به جبهه بازگشت.
همرزم شهید 👇 👇 🌸برای بازدید از گردان امام رضا علیه السلام به مقر گردان رفته بودیم. اسلام نسب را از صمیم قلب دوست داشتم، همین دوستی ام با اسلام نسب باعث شده بود مهر ابراهیم هم به دلم بنشیند. کنار ابراهیم ایستاده بودم، حواسش به سمتی دیگری بود، خم شدم و در یک لحظه دستش را بوسیدم! مثل اینکه او را برق گرفته باشد، از جا پرید، باناراحتی گفت: این چه کاری بود کردی! آنقدر ناراحت شد که بلافاصله از من رو گرفت و سوار بر موتور دور شد. من توی دل خودم از اینکه ابراهیم را رنجانده بودم ناراحت شدم. هنوز بازدید تمام نشده بود که ابراهیم برگشت. به سمت من آمد، مرا در آغوش کشید و گفت: ببخشید سر شما داد زدم! گفتم: شما ببخشید. من به خاطر حرف امام، که فرمودند من دست رزمندگان را می بوسم، به عنوان تبرک دست شما را بوسیدم!
فرازی از وصیت شهید بزرگوار : ستاد مقاومت مساجدرا همیشه گرم نگه دارید و نماز دشمن شکن جمعه و جماعات مسلمین ، دعاهای توسل و کمیل ، دیدار از خانواده های شهدا و مفقودین و همچنین دیدار از معلولین و مجروحین را فراموش نکنید ، اگر خدای ناکرده یک روز بیاید که شما این مکانهای مقدس را خالی بگذارید ودر صحنه نباشید دشمن پیروز خواهد شد .   به شادی ما شهدا هم شاد باشید واین کار را در نظر بگیرید که همین شهدا وادامه دهندگان راه شهدا هستند که دشمنان اسلام را به گریه انداخته اند وپشت آنها را به خاک رسانده اند و آنها را از رسیدن به اهداف پلیدشان نا امید کرده اند .