هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
✨شما شجاعتر از مردم یمن پیدا نمیکنین!
🔸درگیر جنگ و زیر بمباران هوایی هستن اما همیشه راهپیمایی ها ومراسم هاشون پرشور تر و شلوغ تر از همیشه برگزار میشه!
#یمن یعنی: مقاومت
@moghavematt
هدایت شده از آقا تنها نیست
امام خامنه ای:
✅ خاطره شهدا را باید درمقابل طوفان تبلیغات دشمن حفظ کرد.
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
خون بر شمشیر پیروز است...
خون کودکان و مردم مظلوم یمن دامان آل سعود را خواهد گرفت...
#یمن_تنها_نیست
@moghavematt
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌹سلام و صلوات خداوند بر 🕊️ارواح شهدا ی اسلام ،ویژه شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
📢📢📢📢📢
یکی از شما خوبان این مطلب را فرستادند👇👇👇
درمورد شهید با کرامت امروز،،،،ازلسان دختر ایشان. دریک جلسه عمومی نقل می کنند که پدر در عالم خواب عرضه داشتند،هرکس حاجت دا ره دو تاسه شنبه به نیت من،یعنی شهید بزرگوار سوره یس،تلاوت کنه ویک سوره یس را گرو نگه داره،به اذن خداوند متعال حاجت روا شدنش ردخور نداره
بنده حقیر خودم چند بار متوسل شده وعنایاتی از جانب شهید برام بوده،خانواده ام همینطور،،،ایشون پیش خدا وجدمطهرشون باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر بسیار آبرومند هستند
﷽
سلام علیکم
بیستمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها.
👇👇
🌷 شهیدی که سیادتش را پس از شهادت از حضرت زهرا گرفت🌷
❣️سید محمدحسین جانبازی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
کرامت یک خواب(داستان تفحص سید محمد حسین جانبازی)
تقريباً اوايل سال 72 بودكه در خواب ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «بجليه» در روي تپه ي ماهورها، شهيدي افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق! شهيد لباسي بر تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاكش گشتم و آن را پيدا كردم. كاملاً خوانا بود. سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيبش در آوردم. روي كارت دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد: «سیّد محمدحسين جانبازي» ، فرزند لهراسب، از استان فارس. يكباره از خواب بيدار شدم و پيش خود گفتم: « حتماً اين خواب هم مثل خواب هاي ديگر است و از پرخوري بوده!!!» خلاصه زياد جدي نگرفتم ولي شماره ي پلاك و نام شهيد را در دفترچه ام يادداشت كردم.حدود دو هفته بعد كه در محور شمال-فكه به «تفحص» رفته بوديم، با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. ديگر نااميد شده بودم. يك روز نزديك غروب كه داشتم از خط برمي گشتم، چشمم به يك شيار نفررو افتاد. در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: «شهيد! شهيد!» و چون مدت ها بود كه شهيدي پيدا نكرده بوديم، همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد رفتم. ديدم شهيد كامل و لباسش هم نپوسيده است. احساس كردم شهيد برايم آشناست، وقتي جيب شهيد را گشتم، كارتش را درآوردم و با كمال حيرت ديدم كه روي كارت نوشته: « محمدحسين جانبازي»! وقتي شماره ي پلاك را با شماره ي پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره ي پلاكي است كه در خواب ديده بودم. تنها چيزي كه برايم عجيب بود، نام «سيّد» بود! من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: «سيّد محمدحسين جانبازي» ولي در زمان پيداشدن شهيد، فقط نام «محمدحسين جانبازي» ، فرزند لهراسب، از استان فارس ذكر شده بود. اينجا بود كه احساس كردم لقب «سيّد» ي را بعد از شهادت از مادرش زهرا سلام الله عليها به عاريت گرفته است و جز اين نبود! به نقل از برادر نظر زاده از یگان تفحص تیپ 26 انصارالمومنین