eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
234 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇 ✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج ✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح) ✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر) بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود. سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 سی و مین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهید 🍃🌷 محمد رسول رضایی 🍃🌷 هستیم .
💢 وصیت نامہ جالب یک شهید ۱۳ سالہ درتشیع جنازه من ، پرچم امریکا را بہ اتش بڪشید تا مردم بدانند ڪہ من ضدامریڪایے وتابع ولایت فقیہ هستم. 🌷
ناگفته های شهیدی که تصویرش میهمان اتاق مقام معظم رهبری است/ شهید محمد رسول رضایی شهید شاخص عاشورایی همدان
گاهی زیبایی و جمال ظاهر حکایت از باطن زیباتر دارد و شهید محمد رسول رضایی اینچنین بود. عکس او بسیار زیبا و اثرگذار است اما این زیبایی در مقابل زیبایی روح بلند شهید بسیار اندک است. او در کودکی رفتاری کریمانه داشت که فقط از مردان بزرگ انتظار می رود. در سرمای سرد زمستان که از سحرگاه مردم در صف نفت برای نوبت با یکدیگر مشاجره داشتند، شهید محمد رسول بعد از گرفتن سهمیه خود، وقتی پیرزن ناتوانی را می بیند سهمیه خود را به او بذل می کند و دست خالی به خانه بازمی گردد و شاید که دعای آن پیرزن او را به آرزوی خویش رسانده باشد.
شهید محمد رسول رضایی در 19 تیرماه 1353 در اسدآباد همدان متولد شد و در حالی که به عنوان بزرگترین فرزند خانواده کمک حال پدر و مادر بود و دانش آموز 13 ساله مدرسه راهنمائی امیركبیر اسدآباد به حساب می آمد با دستکاری در شناسنامه اش عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در دومین اعزام خود با شرکت در عملیات بیت المقدس 2 در تاریخ 30/10/66 در ارتفاعات‌ غرب‌ شهر ماووت‌ عراق‌ به فیض شهادت نائل آمد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ناگفته های شهیدی که تصویرش میهمان اتاق مقام معظم رهبری است/ شهید محمد رسول رضایی شهید شاخص عاشورایی
یکی از رزمندگان سال های دفاع مقدس خاطره ای در خصوص عکس شهید گمنامی که در اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده بود، منتشر کرد و گفته شد که به طور اتفاقی مادر یکی از شهداء این عکس را به اشتباه به عنوان پسر خود شناسایی کرد. عکس زیبای او با آن بادگیر و سربندی که بر لوله اسلحه اش بسته بود منتشر شد، اما این امر نتوانست بیانگر حقیقت باشد و راز این عکس همچنان مخفی ماند. تا اینکه چندی بعد یکی از خانواده های شهدا این عکس را متعلق به شهید بزرگوار محمد رسول رضایی معرفی می کند و عکس ها و مدارکی دال بر این موضوع نیز ارائه می دهد و این جوان سیزده ساله راز تمایزش را برایمان برملا می کند. راز این عکس در تشییع جنازه او بود. در روز خاکسپای دانش آموز 13 ساله مدرسه راهنمائی امیركبیر اسدآباد همدان صحنه ای رخ داده بود كه تا كنون شاید در تشییع هیچ شهید دیگری از شهرها و حتی كشور اتفاق نیفتاده بود و دیگر هیچ گاه تكرار نشده است.
محمدرسول به دوستانش وصیت كرده بود «در تشییع جنازه من پرچم آمریكا را به آتش بكشید تا مردم بدانند من ضدآمریكایی و تابع ولایت فقیه هستم.» آری او اینچنین بود که تصویرش بر دیواره اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده و روح بلند و استکبار ستیز او بود که سال ها پیش به عنوان کوچکترین شهید اسدآباد همدان در تشییع جنازه اش پرچم آمریکا را همکلاسی هایش به آتش کشیدند و نه فقط بر دیوار اتاق رهبر که بر دیوار شهر و بسیاری از دیوارهای دیگر نصب شده بود. او از همان بچه هایی بود که حضرت امام (ره) در وصفشان فرمود: «رهبر ما آن طفل سيزده ساله‌اي است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‌تر است، با نارنجك، خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نيز شربت شهادت نوشيد». چشمان حق بین این شهید 13 ساله گویی تمامی جنایات گذشته و آینده تاریخ آمریکا علیه ملتش و اسلام را دیده بود که اینچنین بغض مقدس خود را در وصیت نامه اش ابراز کرده است.
وصیتنامه شهید محمد رسول رضایی بسم الله الرحمن الرحیم «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون» گمان نکنید آنانکه در راه خدا به درجه رفیع شهادت نائل گشته اند مرده اند بلکه زنده اند و در پیشگاه خداوند روزی می خورند. با درود و سلام به اسلام راستین و مهدی موعود (عج) و با درود و سلام بر نایب بر حقش امام بت شکن و رزمندگان کفر ستیز و شهدای گلگون کفن اسلام از صدر تا به حال وصیت نامه خود را شروع می کنم. خدایا تو می دانی که من جز برای رضای تو به جبهه نیامده ام. من برای کمک به مستضعفان و مبارزه با ظلم و استکبار جهانی به جبهه آمده ام تا انتقام شهدای خرمشهر و انتقام شهدای اسلام را بگیرم. آمده ام تا انتقام خون بچه های شیرخوار را که در زیر بمباران وحشیانه صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمده اند بگیرم و نگذارم که حق آنان پایمال گردد. از شما امت حزب الله می خواهم که جبهه ها را خالی نگذارید. امام عزیزمان را تنها نگذارید. مراسم دعای کمیل و دعای توسل را هر چه با شکوه تر برپا کنید و در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند که من ضد آمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم. خطاب به پدر و مادر عزیزم. از پدر و مادرم می خواهم که برای من گریه نکنند و از اینکه من شهید شدم ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندی را بزرگ کرده اید و او را در راه دین و قرآن و در راه وطن قربانی کرده اید و در آخر از تمام اهل خانواده و قوم و خویشان حلالیت می خواهم و می خواهم که راهم را ادامه دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی ڪه بعدا در آینده میان در رڪاب امام زمان میجنگند به حال شما ڪه امروز میجنگی خیلی حسرت میخورن.... 🔸️همین الان میتونی به ظهور ڪمڪ کنی ، بســـم الله ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
داشتیم می‌رفتیم سمت هلی‌کوپترها. توی مسیر آقا یک تسبیح گفت. می‌گفت آقای مشکینی فرمودند: ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ باید از این آه ترسید که دامن‌گیر ساکتین و حامیان رژیم صهیونیستی خواهد بود 🔰 مرد فلسطینی: هر کسی که لا اله الا الله می‌گوید و ما را می‌بیند و کاری نمی‌کند، حلالش نمی‌کنیم. اینکه چیزی در اینترنت می‌‌نویسید و جلوی سفارت‌خانه‌ها تجمع می‌کنید نمی‌شود. تنها چیزی که از شما می‌خواهیم اینست که به خاطر بچه‌ها هم که شده جلوی این حملات را بگیرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های جالب مهدی رسولی درباره سخنان سید حسن نصرالله رفاقت تا شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کشف حجاب با «طرح چندلایه» برطرف خواهد شد. تذکر زبانی ملایم و محکم نیز یکی از لایه‌هاست. من در همین موقعیت حضور داشتم و نتیجه‌بخشی را مشاهده کردم. «اقتدار کمیته‌ای»، خوف‌ به دل‌شان افکنده بود. چه کنیم که عده‌ای «زبان اقتدار» را می‌فهمند نه «زبان استدلال» را؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آقاااا نمیذاره!!!! آفرین به این جوون آفرین به جهاد تبیینش👏👏
خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 ✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج ✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح) ✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر) بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود. سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 سی و یکمین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهیدان 🍃🌷 داوود بصائری و اکبر قهرمانی 🍃🌷 هستیم .
🌹 دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🌷 صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🌹 زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده.
شهید داوود بصائری به تاریخ نوزدهم فروردین ۱۳۴۶ شمسی، در تهران متولد شد. در سال های پایانی مقطع متوسطه تحصیلی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. وی سرانجام در فروردین ۱۳۶۲ شمسی، در منطقه عملیاتی «فکه» بال در بال ملائک گشود. پیکر او تا سال ۱۳۷۳ شمسی، در کانال های فکه جاماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای تهران آرام گرفت. آخرین تصویر از پیکر شهیدان داوود بصائری و اکبر قهرمانی که پیش از عقب نشینی، توسط همرزمشان به ثبت رسید، از قاب‌های ماندگار تاریخ این سرزمین است.
زندگي نامه و خاطرات شهيد از زبان مادر شهيد : اكبر در سال 1343 و در شهر قدس به دنيا آمد بچه اي زرنگ بود و از همان 7يا8 سالگي با فروختن بلال يا آدامس در تأمين زندگي به ما كمك مي كرد .در مدرسه شهيد عالمي در تهران درس مي خواند و بعد از تمام ششم دبستان در مدرسه اي در شهرك دانش تحصيل كرد تا اول نظري تحصيل نمود . زمان انقلاب ايشان 14 سال سن داشتند و در تظاهرات شركت مي كرد . يك روز گفت مادر امروز گلوله از بغل گوشم رد شد گفتم :خوب چه كار كنم نرو اما حرف مرا در اين مورد گوش نمي داد . وقتي كه پدرش سكته كرد من سركار مي رفتم و اكبر هم درس مي خواند و هم به من كمك مي كرد . ما يه تك زميني داشتيم كه روي آن كشت مي كرديم بچه هاي كوچك مي آمدند و مي خوردند من اعتراض كردم گفت مادر هيچي نگو بگذار آنها بخورند
يك بار شنيدم كه اكبر براي كمك به يك پيرمردي به سر زمين اش مي‌رود و در كاشتن به او كمك مي‌كند صدايش مي‌كردم و گفتم براي چي رفتي توي زمين اون كار مي‌كني گفت:مادر عصباني هستي خوب مي‌خواهي بزن اما گوش بده من مي روم به او كمك مي كنم چون او پسر ندارد دلش را شاد مي‌كنم من از او خجالت كشيدم گفتم فكر اين بچه چيست و من چه جوري فكر مي كنم ،اصلاْ به پول اهميت نمي داد و هر وقت كه از من پول مي گرفت و به بچه هاي ديگر مي داد تا دلشان را شاد كند . يك بار خريد رفته بودم فروشنده وقتي فهميد كه من مادر اكبر هستم گريه كرد و گفت خانم نمي داني شما چه بچه اي داشتيد هر وقت كار داشتيم به ما كمك مي كرد. يك پيرزن برايم تعريف مي كرد و مي گفت كه داشتيم ديوار حياطمان را درست مي كرديم البته من تنها بودم چون شوهرم پير بود وقتي كه اكبر مرا ديد گفت مادر چه كار مي كنيد و من هم برايش توضيح دادم و اكبر گفت مادر تا شما يك چايي آماده كنيد من هم مي روم و چند تا از بچه ها را براي كمك مي آورم .با بچه ها فوتبال بازي مي كردند و اكبر كاپيتان بود . اكبر خيلي مهربان بود و بچه هايي كه پدرانشان به جبهه مي رفتند آنها را ناز مي كرد و برايشان بيسكويت و كيك مي گرفت و چون خودش يتيم بود به بچه ها يتيم احترام مي گذاشت .
اكبر مي گفت مادر من مي روم جبهه اگر عمري باقي ماند و برگشتيم ديگر نمي گذارم كه شما سركار بروي و اگر برنگشتم از دستم راضي باش اكبر پسري قرآن خوان و خوش اخلاق بود همه او را دوست داشتند .وقتي كه من در آشپزخانه اداره مي كردم بعضي وقت ها مي آمد و مي گفت مادر تو برو استراحت كن من به جايت كارها را انجام مي دهم . هر وقت غذايي جلويش مي گذاشتم از من تشكر مي كرد برايش فرقي نمي كرد كه نان و سبزي باشد يا غذايي ديگر .يك روز در همسايگي ما زن و شوهري با هم دعوا مي كردند اكبر رفت و با آنها صحبت كرد و در مورد زندگي حضرت زهرا برايشان گفت از اين كارها زياد مي كرد . به حجاب خيلي اهميت مي داد و نمي گذاشت كه بدون روسري خواهرانش داخل حياط بروند زمان عاشورا و تاسوعا اكبر سقا بود و به عزاداران آب مي داد و چون قبل از اكبر چند تا از بچه هايم مردند نذر كردم كه اگر فرزندم زنده بماند سقا بشود . قبل از جبهه رفتن به من گفت مادر مي خواهم بروم اسلحه ياد بگيرم من هم خوشم مي آمد گفتم عيبي ندارد برو امضاء را از من گرفت ديدم فردايش از اهواز سر درآورد زنگ زد و گفت من اين جا هستم كلاْ 6 ماه جبهه بود . 15 ساله بود كه امام خميني (ره) گفت كه همه بايد به بسيج و جبهه بروند و ايشان هم رفت . سال 62 به جبهه رفت كه يك شب تا نصف شب با هم صحبت مي كرديم گفتم اكبر من جز تو كسي را ندارم گفت من اگر رفتم شهيد شدم بهتر از اين است كه توي خيابان زير ماشين بميرم اكبر قبل از شهادتتش انگشترش را به دوستش محسن مي دهد و مي گويد كه اين انگشتر را به مادرم بده . اكبر در سن17 سالگي و در فروردین سال 62 به شهادت رسيد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا