eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
دوازدهمین روز 🌷از چله ی یازدهم🌷 شهیدی که حضرت زهرا(س) دستش را حنا گذاشت یک بار که به دیدار ما آمد دیدیم که دستانش را حنا گذاشته است. وقتی حسین را اینگونه دیدیم با او شوخی کردیم اما حسین گفت: «نخندید این حنا را حضرت فاطمه زهرا(س) به دستانم گذاشته‌ است».
شهید حسین الوندی متولد سال 48 بود که سال 66 در قصر شیرین به فیض شهادت نائل شد. خواهر شهید الوندی : ویژگی‌ های‌برادرش را اینگونه بیان می‌کند: حسین از کودکی علاقه زیادی به مسجد داشت و همواره در برنامه های‌مسجد و کلاس قرآن حضوری فعال داشت و بسیار درس خوان بود.هر باری که می‌خواست مدرسه اش را عوض کند مسئولان مدرسه اجازه رفتن او از مدرسه را نمی‌دادند. حسین اخلاقی مثال زدنی داشت و در همه حال و شرایط به پدر, مادر و بزرگان احترام می گذاشت. وی ادامه می‌دهد: پدرم هم به جبهه می‌رفت اما حسین بیشتر از پدرم علاقه به جبهه داشت. به حسین می‌گفتیم که زود است تو به جبهه بروی و بگذار درست تمام شود اما گوش حسین به این حرفه ها بدهکار نبود. حسین خود را وقف راه امام شهیدش حضرت سیدالشهداء(ع) کرده و دل از دنیا کنده بود و راهی جبهه شد.حسین مدام در راه جبهه بود و  هر چند ماه به دیدار ما می‌آمد.یک بار که به دیدار ما آمد دیدیم که دستانش را حنا گذاشته است. وقتی حسین را اینگونه دیدیم با او شوخی کردیم اما حسین گفت: «نخندید این حنا را حضرت فاطمه زهرا(س) به دستانم گذاشته‌ است» و این موضوع برای ما خیلی عجیب بود
یک شب جمعه به منزل آمد و به پدرم گفت که« ما داریم به جمکران می رویم» و پدرم هم به او اجازه داد. حسین پس از حضور در جمکران همراه دوستانش به قصر شیرین رفت و ما دو هفته از او خبر نداشتیم و خیلی نگران شدیم. بعد از مدتی بی‌خبری و پیگیری‌ یکی از همسایه های ما که فرزند او نیز همراه حسین به جبهه رفته بود به منزل آمد و خبر مجروحیت حسین را داد. ما زمانی که به بیمارستان رفتیم خمپاره دشمن تن حسین را به‌شدت مجروح کرده بود و از گلو تا شکمش خونی بود.پدرم با دیدن این صحنه به ما گفت: «لباس‌های عزا را آماده کنید، حسین به آرزویش رسید.» پرستاران بیمارستان نیز برای ما تعریف کردند که  یک شب حسین به هوش آمد و گفت مردی را دیده که به بالینش آمده که امام رضا (ع) بوده و  با گفتن این حرف دوباره از هوش می‌رود.
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را به #نیابت از همه شهدای صدر اسلام تاکنون به ویژه ❣شهید حسین الوندی❣ هدیه می کنیم محضر نورانی ☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5789805172741899448.mp3
6.8M
...🌷 ⭕️فدای تو ،تو که شرط اسلامی 🔘رهام نکن اگه فکر فردامی 🎤
⭕️شهید سیاهکالی مرادی از ذکر و نام ائمه آماده کرده و در آشپزخانه روی یخچال نصب کرده بودند📊 و داشتند تا موقع پخت غذا🍲 در هر وعده نام آن معصوم برده شده و غذا به ایشان آماده شود☺️ ⭕️به این شکل در تمام ایام سال شده به نیت ائمه معصومین(ع)صرف می کردند👌
❤❤❤ #رزق_معنوی_روز ✍امام خامنہ‌اے شهادت ، مرگ انسان های زیرڪ و هوشیاراست ڪہ نمیگذارند این جان بہ مفتی از چنگشان در برود . #سلامتی_فرمانده_صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیزدهمین 🌷روز از چله ی یازدهم🌷 سر سفره ی❣ شهید سجاد طاهر نیا❣
مادر شهید سجاد طاهرنیا🌷 میگوید: به گوش من رسونده بودن که سجاد لب تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش خون میرفت ،درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم،تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست... لذا بهش ندادن و سجاد لحظات بعد به شهادت رسید، وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم ،همش به خودم میگفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب میدادن... خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه ،سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم میرفتم سمتش که بهش آب بدم... تا یکم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش... حضرت زهرا (س)،بود ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده... من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتیکه این خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده