از خیابان شهدا؛
آرام آرام در حال گذر بودم!
🌺🍃اولین کوچه به نام شهید همت؛
"محمدابراهیم باصدایی آرام و لحنی دلنشین..."
نامم را صدا زد!
گفت:توصیه ام #اخلاص بود!چه کردی؟
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌺🍃دومین کوچه شهیدعبدالحسین برونسی؛
"پرچم سبز یازهرا سلام الله علیها برسر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همینجا بود....
عبدالحسین آمد!صدایم کرد!
گفت:سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا...چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم....
🌺🍃به سومین کوچه رسیدم!شهید محمدحسین علم الهدی....
به صدایی ملایم اما محکم مرا خواند!
گفت: قران و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دادی؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
باچشمانی که گوشه اش نمناک شد!سر به گریبان ؛گذشتم ...
🌺🍃به چهارمین کوچه!شهید عبدالحمید دیالمه...
اقا حمید برخلاف ظاهر جدی لش در تصاویر و عکس ها!بسیار مهربان و ارام دستم را گرفت؛
گفت:چقدر مطالعه کردی؟برای بصیرت خود چه کردی؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌺🍃به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران....
صدای نجوا و مناجات شهید می امد...
صدای اشک وناله در درگاه پروردگار...
از حال معنوی ام😞....
گذشتم...
🌺🍃ششمین کوپه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...مشغول تدریس بود!
مبارزه با هوای نفس نگهبانی #دل ...
کم اوردم....
گذشتم....
🌺🍃هفتمین کوچه انگار کانال بود!بله!شهید ابراهیم هادی....
انگار مرکز کنترل دلها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دلهای دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر و لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم.....
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌺🍃هشتمین کوچه شهید رضا عادلی
مثل همیشه لبخند روی لبش بود،همهی شهدای جنگ برای او الگو بودن پس همه چی داشت:
اخلاص،ایثار،بصیرت،تقوا،مناجات شبانه،مبارزه با هوای نفس،ولایت مداری....
بالبخند از من پرسید:برای پشتیبانی از دلایت فقیه چه کاری انجام دادی؟
ولی...از روی او هم شرمنده گذشتم...
🌺🍃نهمین کوچه؛رسیدم به شهیدمحمودوند...
انگار شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند!
شهید محمودوند پروندشان را به شهید پازوکی میسپرد!
ارسال نزد #ارباب❤️
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم شهدای گمنام وساطط میکردند برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل
فاصله زیاد بود...
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
💢از کوچه پس کوچه های دنیا!بی شهدا نتوان گذشت....🚫
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...