شب جمــعه بعـد از عملیــات کربلاي ۴ بود. در نمــازخانه گــردان، دعاے کمــیل به پا بــود. دعــا ڪه شــروع شــد صداي هق هق و ناله عبــدالقادر همــه حواســها را به خود کـشید.
ناز و نیازش با خدا بیش از فرازهاي دعاي کمیل دل را مےلرزاند...😭
- خدایا چــرا من از غافله دوستــانم جا ماندم....
- چرا دوســتانم را پذیرفتے اما مــن را نـه...
- فرداے قیامــت من چه ڪنم...
اشڪ بود ڪه مثــل ڪودڪی مــادر از دسـت داده، از دو دیده عبدالـقادر روي صورتش جاري بود.
نگاهش که میـکردید چنین اشک مےریزد، باور نمےکردید این هـمان فرمانده اے اسـت ڪه در میــدان جنگ جلو هـیچ تیر و خمپاره اے قد خـم نکرده است.
چند روز بعد در کربلاے ۵ به یاران شهیـدش پیوست ...
#سردارشهید عبدالقادر سلیمانی
🔹داستان عجیب یک جلد قرآن مجید ...
💠خانمیرزا یک جلد کلام الله مجید داشت که عاشقانه آن را دوست می داشت. فرق این قرآن با سایر قرآن ها این بود که متبرک بود به دستان امام خمینی(ره).
💠 عجیب اینکه خانمیرزا این بهترین دارایی خود را به امام زمان(عج) پیش کش می کند و آقا از ایشان قبول می نمایند.
✍ شوق خانمیرزا از این ماجرا در بخشی از وصیتنامه اش چنین نمایان است:
«با سلام به مهدی موعود(عج) آقا و سرور و مولایم، آنکه هدیه سربازش را قبول کرد، آنکه پذیرفت پرقیمت ترین چیزی را که حقیر به آن علاقه داشتم، یعنی قرآنی را که خیلی دوست می داشتم به او هدیه کردم و قبول کرد. مهدی جان گریه ها کردم، مرا نپذیرفتی، مهدی جان ممکن است لایق نبودم ولی این که هدیه را از من پذیرفتی شاید به خاطر بزرگی هدیه بود و از آن شرمت شد که هدیه را قبول نکنی و این را می گویم که باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست...»
#سردارشهید دکتر خانمیرزا استواری
💠به مناسبت روز شهدای ورزشکار
🔹مسابقات دو میدانی 10 هزار متر کشوری در ورزشگاه آزادی تهران بود. خانمیرزا 200، 300 متر از نفر دوم جلوتر بود. دور آخر بود که نفر دوم خود را به خانمیرزا رساند و از عقب شورت ورزشی خانمیرزا را کشید. ناگهان خانمیرزا سرعتش را کم کرد و باقیماندهی مسیر را با حالت راه رفتن ادامه داد.
هر چه مربیها و تماشاگران فریاد زدند که بدو، بدو اهمیت نداد. 😳
همین کم شدن سرعت به نفر دوم اجازه عبور داد و او هم با شادی چند متر آخر را از خانمیرزا جلو افتاد و اول شد، خانمیرزا هم بعد او دوم.
بعد از مسابقه با خانمیرزا مصاحبه کردند، دربارهی علت این کارش گفت: «برای من اول و دوم شدن در این مسابقه ارزش نداشت. ارزش ان هست که یک ورزشکار مرد باشه، که متأسفانه من اینجا چنین چیزی ندیدم!»
🔹بعد از این مسابقه، خانمیرزا به اردوی تیم ملی دومیدانی دعوت شد تا جهت مسابقات آسیایی اعزام شود، اما بخاطر جو اردوهای مختلط ورزشی که پیش از این دیده بود، این دعوت را رد کرد و نرفت.
#سردارشهید دکتر خانمیرزا استواری
💠انتخابات نمایندگان شیراز به دور دوم کشیده شده بود.همان زمان شهید سید رسول سجادیان از جبهه به مرخصی آماده بود. اسامی را که شنید گفت این کاندید وابسطه به کانون های قدرت و ثروت شیراز است، آن یکی پیرو خط امام و انقلاب است که باید کمک کنیم به مجلس برود.
تمام وقت شروع به تبلیغ کاندید مورد نظرش کرد. یک شبش احیا بود. پیرهای مسجد گفتند، امشب شب قدر است، بنشینید پای قرآن و دعا وقت تبلیغ نیست.
سید رسول به بچه ها گفت وضو بگیرید، نیت قرب الی الله کنید، امشب احیا ما این است که نگذاریم یک کاندید نامناسب وارد مجلس شود!
💠سال ۶۰ ،زمانی که آقای بنیصدر عزل شد و آقای رجائی کاندید ریاستجمهوری شدند، سید رسول بهشدت برای شهید رجائی تبلیغ میکرد و میگفت ایشان یک انسان مکتبی و سالم است و وظیفه ما است ایشان را تبلیغ کنیم. بهاتفاق سید رسول و [شهید] مجید مرادی تا آخر شب در گلزار شهدا، برای آقای رجایی تبلیغ میکردیم. وقتی هم به محل برگشتیم، با اینکه ساعت تبلیغات تمام شده بود، سید دست بر نداشت و با رنگ و قلممو روی یکی از دیوارهای محل نوشت:
◀️ ما به یک رئیسجمهور انقلابی در خط اسلام رأی میدهیم!
شعاری که تا سالها روی همان دیوار به یادگار از سید رسول باقیمانده بود.
#سردارشهید سید عبدالرسول سجادیان
#شهدای_فارس
🚩 آخرین در خواست عجیب
مکتوب مادر مرحومه
سردار شهید بهاالدین مقدسی از فرزندانش🥺
عزیزانم
خواهشمندم زحمت
کشیده این کفش شهید
عزیزم بهاالدین را که در
جبهه نور علیه ظلمت
پوشیده را در هنگام دفن
در قبرم بگذارید .
اجرکم عندالله .....
#سردارشهید بهاالدین مقدسی
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید یاد شهدا زنده شود