#چرا_خانــمها_شهـــید_نمیشن⁉️
#حاج_آقا_پـنــاهـــیـان:
🔴 چون به #شهادت احتیاج ندارن این
آقایونن که باید شهید بشن، تا به سعادت
برسن😊
🔴 خانم ها یه تحمل بکنند تو خونه،
اجر یه شهید🌷 رو بهشون میدن
دیگه نمیخواد کار زیادے بڪنن
🔴 خانمها واقعا امکانات معنویشون بالاست
فقط باید بدونند ڪجا باید چیڪار ڪنند
مرد بداخلاقشو تحمل ڪنه, بچه " #ولایتمدار " میشه...
🔴 اون رفتارهایے ڪه براے آقایون گفتیم هم همین تاثیر رو داره...
🔴 همون روز اول ڪه حضرت ام البنین(س)
اومدن تو خونه حضرت' #حسنین ڪسالت داشتند، شروع ڪرد به تیمار ڪردن...
🔴 تا سالها به احترام بچه هاے حضرت،
خودشون بچه دار نشدند💥
🔴 بعد ڪه چهار پسر آورد،
همیشه به پسرانش تاڪید میڪرد؛↓
📌 من #ڪنیز بچه هاے امیرالمومنین(ع) هستم و شماها #خدمتگزاران بچه های آقا هستید...
🔴 " #مــادر" ولایتمدار تربیت میڪنه
مادرهاے بزرگوار! نقشتون ویژه هست
به حق حضرت ام البنین یه همت بزرگے بڪنید،در تربیت بچه ها
🔴 پدر اگر امیرالمؤمنین هم باشه،
نمیشه نقش" #مادر " رو انڪار ڪرد...
دخترها رو دارید تربیت میڪنید،
به گونه ای خاص تربیت بڪنید
ڪه پس فردا #امالبنین باشند.
⭕️ #به_مناسبت_روزشیراز⭕️
☝️از خیابان #شهــداےشیــراز آرام آرام در حال گــذر بودم!
🌸 در اولــین کوچـہ کہ #پرچــم یا مهدے داشــت #شهــیدعبدالحمیــد
حسینے را دیدم....
عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامــم را صـــدا زد!
گفت: اگہ یک #قــدم به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! !
چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟
جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔
🌸دومــین کوچــہ #شهـــید محــمد اسلامے نســب ؛
پرچم ســبز #یازهــرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
محـــمد آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص #حضرت_زهرا بود..
چه کردے؟
جوابے نداشتم و از #شـــرم از کوچه گذشــتم...
ولے مےدیدم کہ تــا نــام #بے بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد #اشکــش جارے شد ...😔
🌸به سومین کوچـــه رسیدم!
#شهیدعلــےکسايے ...
به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند!
گفــت: #قـــرآن و #نهــج_البلاغه در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستــــم جواب دهم!
مے دانستــم خودش #استــادقرآن و #نهج_البلاغة هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد..
با چشماني که گوشــه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتـــم...
🌸به چهارمین کوچــه!
کوچـــہ #شهیدمحــمدابراهیمے...
مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے
گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ....
با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل #ارتباط با خداســت !!!
گفت اگر #واجــباتـــ را انجــام دادي، #نمازت را ســـروقت خواندے، #محرمــات را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ!
همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود!
عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم...
🌸به پنجـــمین کوچه و #شهـــید خـادم صادق رسیدم...
صداي نجـــوا و #مناجـــات شهــید می آمد!
حاج منصــور ...
...#دعــاے کمیــل مے خوانــد....
چقــدر با اخلاص می خواند
حضورم را متوجـــه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوے ام...
از دعــا خواندنـــم
گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان
و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔
🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران..
با جذبہ بــود..ـ
خودش یہ عده را جمــع کرده بود
مشغول تــدریس بود!!!:
مــبارزه با #هواے_نفس،نگهـــبانے #دل، #پرواز بہ سوے پرودگارو #شجــاعت در راه دین...
کــم آوردم...
من کجا ..#شاگردے او کجا!! ...
گذشتـــم....
🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود!
بلـــه؛
#شهید عبداللہ اســکندرے...
کنار اوهم #شهیــد شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ...
عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود....
یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر
چشمم به عکس فرزند #شهید علمدارے افتاد ...
دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟!
میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان #گذشتــیم ....
تو چہ کردے؟
از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم...
😔😔
دیگر ادامہ نــدادم....
از #حـــرف تا #عمــــل!
فاصله زیــــاد بود...
دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت!
افتــادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
🇮🇷 شهر #شیراز کوچه های زیادی دارد
با یاد #شهدای غریبی که همچنان ناشناخته اند
#فقط یک جملہ در ذهن دارم : #شهــداےغریب_شهرم... شرمنده ام!!!
#تمـــام
🌷🌺😭😭🌺🌷
🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا!
بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*
🔰فریده متوسلیان(خواهر حاج احمد) از یک خاطره جالب شب🌙 #قبل از اسارت برادر میگوید و تأکید میکند. #مادر این تصاویر را به خوبی در ذهن💬 دارد. از خودش بپرسید و مادر هم همراه #روایت او سر تکان میأهد و لبخند میزند😊.
🔰او میگوید: «شب اسارت #حاج_احمد. 12 پرستوی🕊 خیلی قشنگ آمدند روی سیم برق نزدیک خانه ما 🏡نشستند. دو تا دو تا میآمدند داخل سالن دور #عکس احمد میچرخیدند و بعد روی #-سیم برق مینشستند.
🔰یکی رفت توی اتاقی که #مادر نماز📿 میخواند رفت پشت پشتی و گیر افتاد. مادر گفت: « #اسیر شده؛ فریده بگیر و ببر #آزادش کن🕊.»
🔰من آن را گرفتم تا کنار ایوان بگذارم و آزادش کنم. آن #پرستو به من نگاه خاص👌 و مظلومانهای میکرد☺️. آزادش کردم. رفت پیش #دوستانش و پرواز کردند و رفتند.
🔰فردای همان روز اعلام کردند📢 که #حاج_احمد متوسلیان و #سه_دیپلمات همراهش به اسارت ♨️فالانژهای لبنانی درآمدند.
🔰من مطمئنم #یوسف_گمشده مادرم میان آنها بود.»
آن سفر کرده
که صد قافله دل
هــمرہ اوست
هــر کجا هــست
خدایا به سلامت دارش . .
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ گل آرایی صحن مولی الموحدین امیرالمومنین علیهالسلام در آستانه میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها🌷
#مادر
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولا امیرالمومنین فرمودند(هرکدام از شما شیعیان در شرق وغرب عالم بیمار شود...دردش به ما می رسد)
وما مادرها افتخارمان.....خدمت به شیعیان امیرالمومنین است
#مادر
◾️میگویند بیمادر شدن یعنی تنها شدن؛ یعنی به یکباره تهی شدن؛ #مادر که نباشد هیچ چیز سر جای خود نیست؛ بعد مادر حتی ضربان قلب هم یکی در میان میزند...
قلب شکسته #علی مبهوت یک جای خالیست. جای خالی مادری که تا ابد از جلوی چشمان فرزندانش کنار نرفت.💔
▪️آجرک الله یا مولا از این مصیبت بزرگ؛ از این خاطرهی چادر و درب، کوچه و سیلی...
آجرک الله یا مولا از تنها شدن علی...
▪️اما کاش بدانیم #فاطمه را باید فهمید؛
باید حس کرد. فاطمه تعریف کردنی نیست.
بدانیم فاطمه فدای علی نشد...
او فدای امام زمانش شد.🖤✓
#فاطمیه #ایام_فاطمیه 🏴
#امام_زمان
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻روضه حضرت زهرا(س) زیاد گوش کردم
ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه حاج آقای قرائتی نمیشه😭😔🥀
#مادر
20.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📢📣📢📣📢
سلام علیکم 💐
الحمدلله رب العالمین ❤️
با یاری شما خوبان امروز جمعه ۲۶بهمن #نیمه_ماه_شعبان مصادف با روز میلاد
منجی بشریت ، مولا و صاحب الزمان علیه السلام 💫⭐️
۲ رأس گوسفند 🐑🐑
برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج)، صدقه سر سلامتی حضرت، سلامتی رهبر عزیزمان، همه مسلمانان جهان ویژه شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و رفع مشکلات اقتصادی، بلایا، فتنهها و گرفتاریها از بلاد مسلمین، نظام جمهوری اسلامی ایران و پیروزی مردم مظلوم فلسطین، لبنان و سوریه بر رژیم غاصب صهیونیستی قربانی گردید❤️
مناطق توزیع شده قربانیها👇👇
✅ استان همدان ، شهرستان نهاوند
محله های ( گوشه سرآسیاب، دستغیب
پای قلعه ، شیخ منصور ، دو خواهران
گلشن و دیگر محله های محروم)
و روستاهای👈 سهران ، فاماسب، شیرآباد.
🟩 قربانیها از طرف مادر امام زمان علیه السلام هدیه شد به حضرت بقیة الله الاعظم(عج) ❤️
✅ وقتی خدا یه فرزندی را به خانوادهای هدیه میدهد ، اولین کسی که خوشحال
#مادر است 😍 الهی به شادی قلب نازنین❤️ خانم نرجس خاتون سلام الله علیها
قسمت میدهیم، باقیمانده امر فرج را بر ما ببخش😭🤲🤲
✅ در این شرایط اقتصادی ، امشب دلهایی شاد شد ، بزرگواران الهی که
مشمول دعای خاص حضرت قرار بگیرید.
ان شاالله به همین زودی 👌 جلوی قدم های مبارک حضرت قربانی کنیم 🤲
#یا_سریع_الرضا_از_ما_راضی_باش
#گروه_الحقنی_بالصالحین
#گروه_جهادی_شهید_حمیدرضا_اسداللهی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...