هدایت شده از ایلیا
مثنوی غزل
☠🕸وحشی پست 🕸☠
جانان من اندوه لبنان کشت ما را
داغ فلسطین غزه آسان کشت ما را
با همدلی با مهربانی دست در دست
باید که راه دشمن غداره را بست
پیروز میدان نبرد حق و باطل
هستند یاران خدا مردان عادل
هر کس که یاری میکند پروردگارش
بی شک خدا محکم کند کار و مدارش
نصر من الله و رسیده فتح دیگر
شیطان اسرائیل گشته کور و بی سر
راه رسیدن تا رهایی بی خطر نیست
خون شهیدان مقاوم بیثمر نیست
سردار تنهای گرسنه بی تفنگ است
غسل شهادت کرده در میدان جنگ است
با صورت پوشیده با دستی شکسته
راه نفوذ دشمنش با چوب بسته
یحیی من راه هجوم دیو بسته
با دست و پای زخمی و تنها نشسته
یحیی شکوه ایستادن در غبار است
آتش برایش گلستانی در بهار است
یحیی من شهد شهادت را چشیدی
قبل شهادت چه بلاها که کشیدی
یحیی من جام شهادت نوش جانت
رخشنده تر از ماه و خورشید آسمانت
من مردن مثل شما را میپسندم
افکار مردان خدا را میپسندم
یحیی نماد ایستادن مثل کوه است
چشمان او هنگام مردن با شکوه است
باید که یحیی باشم و برخیزم از جا
مانند عنقا باشم و برخیزم از جا
باید که یک دنیا برایش نوحه خوانم
از قاسم و یاران نصرالله بخوانم
شیطان اسرائیل ،گشتی کور و بی سر!
در دامگاه خود شدی بی بال و بی پر!
ای بچه شیطانهای پست و زشت بد بو
جو بایدن و خونخوار قرن، نتانیابو
آی، ای حرامیزاده دزد و دغلکار
روزت سیاه و روزگارت تیره و تار
نتانیابو گوش کن، ای توی روحت
آن روح بیمار و پلشت و بیشکوهت
ما مرد میدان و جهاد و افتخاریم
آماده تا در قلبتان خنجر بکاریم
مردی بیا با من بجنگ ای وحشی پست
کوبم سرت رامن به سنگ ای وحشی پست
وقتی همه خوابندودربستر،شجاعی؟؟!!
شدروزگارت تیروتنگ ای وحشی پست
مردی بیا چهره به چهره روی در روی
بامن بجنگ همچون پلنگ ای وحشی پست
زورت به کودک می رسد،ای ننگ بر تو
کارت گلوله با تفنگ ای وحشی پست
حامی تو بدتر زِشیطان رجیم است
آورده سوغات ازفرنگ ای وحشی پست
شلیک بمب خوشه ای ،باترکش مرگ
بدترزِتأثیر فشنگ ای وحشی پست
ای مرگ برتو،بردل سنگ وسیاهت
هی می زنی برطبل جنگ ای وحشی پست
روزت به پایان می رسد ای غرق درننگ
بی خود زنی برتخته چنگ ای وحشی پست
طوفان اقصی هستی ات خاکستری کرد
مغلوب مشت وچوب وسنگ ای وحشی پست
آه ستمدیده یقینا بی اثرنیست
رسوا شدی باآه و ننگ ای وحشی پست
آخربه دارَت می کشدخشم فلسطین
ای غاصب مست ودورنگ ای وحشی پست
ازفرق سرتاناخن پایت مسلّح
مردی بیا با من بجنگ ای وحشی پست
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💚شعرهاوترانه های علی حسینی 💚
https://eitaa.com/ali1354h
💐برای دوستانتان ارسال بفرمایید 🌺
.
♻️ روحیه رهبر انقلاب در روز تشییع پیکر شهید سیدحسن نصرالله
♻️ روز یکشنبه حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبر انقلاب داشته که آن را روایت کرده است:
داغون بودم، خسته و کلافه ...
ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچوقت حتی در خواب هم باور نمیکردم خبر شهادت سید را بشنوم.
۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوشسیما می نگریستم و با خود میگفتم:
خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعههایی که میگویند سید زنده است، راست باشد!
ولی دنیا به کام من نچرخید.
قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد.
چند روز پیش گفتند:
روز یکشنبه ۵ اسفند، تو و مسعود دهنمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا.
خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. میتوانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم.
هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا میدیدم که میگریم و بغض چندماهه میگشایم!
صبح یکشنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید.
(درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغربوعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفتوگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!)
جمعی شاید حدود صدنفر که خانوادههایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بیتوجه به همه، میان صفوف میدوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی میآوردند.
اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایسان اقامه شد. همهش با خودم میگفتم:
- حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار.
نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حالواحوال با حاضرین.
به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتابهای اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونههایی را که فرستادی، دیدم.
آقا، نگاهی محبتآمیز به من انداخت و با لبخندی زیبا فرمود:
- باز که چاق شدی ...
و زدیم زیر خنده.
ماندهام با این شکم ورقُلُمبیده چیکار کنم. کاشکی میشد قبل از دیدار، پیچهایش را باز کنم و گوشهای پنهان کنم که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده نشوم!
رو در رو که شدم با آقا، چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند:
- شما چطورید؟ چیکار میکنید؟
همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بیبازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند.
سر دلم باز شد. بغضم داشت میترکید. شروع کردم به نالیدن:
- آقا، خستهام، حالم خوب نیست، دارم کم میارم ...
آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعحب گفت:
- چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ...
نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این آرامش قلب شما را به من هم بدهد ...
- همه چیز خوبه و همه کارها به روال خودش دارد پیش میرود. امیدت به خدا باشد ...
میخندید و میخندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم و ناخواسته میگفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را به من هم عطا کند ...
واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگیام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب میکردم، همچونخورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد.
دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم که این نعمت الهی بر سرمان میتابد.
حمید داودآبادی/ یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳
هدایت شده از ایلیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از یاد نبر سرو خرامانت را
پرپرنکنی غنچه دامانت را
از چشم فریبنده دشمن نهراس
بر باد نده گل گلستانت را
✍ علی حسینی
هدایت شده از ایلیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاموش نشو شعله بکش روشن باش
هم پایه مردان یل میهن باش
پرهیز کن از دشمن غدّاره و مست
چون خنجری بر گلوی اهریمن باش
✍ علی حسینی
هدایت شده از ایلیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابود نکن توشه فردایت را
از یاد نبر خروش دریایت را
بر پرچم صلح دشمن امّید نبند
بر باد نده عزت والایت را
✍ علی حسینی
هدایت شده از ایلیا
مرا آن لحظه میخواهی، که دیگر از خودم سیرم
برای یک نفس ماندن سراغت را نمیگیرم
اگرچه بازدَمهایم ،برایم دَم نمیگیرد
دمی بنشین عزیز من، که با آیینه درگیرم
نفسهایم تو را همواره ،اما بی رمق میخوانْد
تو تقصیری نداری، من، سراپا عذر و تقصیرم
میان صفحه عمرم ،حضورت پاک ،خالی بود
تو آگاهی ،که من اکنون ،اسیر دست تقدیرم
تو میخواهی مرا ،شاید، نمیدانم ،خدا داند
که درتقویم عشق ما ،غروب جمعه میمیرم
کنارهم نبودیم و ،برای هم نمیخواندیم
تو آواز خوش مستی، من از اشعار دلگیرم
✍ علی حسینی
یک لحظه تو رفتی به سر بام و بیایی ...
از دفتر رهبر خبر آمد رمضان است ...! 🌙✨
رمضان مبارکتون باشه🕊
التماس دعا ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه رمضان است وبه پاخیز ودعاکن
برسفره پرنورخدا سیر و صفا کن
آن عهدکه ازروز ازل بستی ورفتی
درسایه الطاف کریمانه وفا کن
✍علی حسینی