ا﷽ا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
از زبان زجر(لعنت الله علیه)
خسته ام بس که بین این صحرا
در پی تو دویده ام ای طفل
چکمه هایم خراب شد از بس
خار از آن کشیده ام ای طفل
نام من را شنیده ای تاحال
خوب بشنو که نام من زجر است
از من و شغل من چه می دانی
کار هر صبح و شام من زجر است
دیدم از دور با کسی انگار
درد دل بی حساب میکردی
چه کسی را در این بیابان ها
مادر خود خطاب میکردی
به امید کمک مباش ای طفل
احدی بین دشت هرگز نیست
زحمتم دادی و نمی دانی
در مرامم گذشت هرگز نیست
وقتی از روی ناقه با لگدم
به روی خاک با سر افتادی
باید این را حساب میکردی
که تو با بد کسی درافتادی
از همان لحظه نیزه پدرت
با غضب در زمین فرو رفته
همه فهمیده اند کار من است
از منِ زجر آبرو رفته
از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بس کن ای زجر کم گزافه بگو
گرچه طفلم ولی یلی هستم
جز خدا از کسی نمی ترسم
نوه مرتضی علی هستم
اگر آهم درآید از سینه
کار تو اشک و آه خواهد شد
هرکسی با رقیه در افتد
روزگارش سیاه خواهد شد
تو مرا هر چقدر هم بزنی
باز هم جان نمی سپارم من
مقصد آخرین من شام است
با حبیبم قرار دارم من
من خبر دارم او شهید شده
ورنه بی من نمی رود سفری
خواستم عمه غصه کم بخورد
زده ام خویش را به بی خبری
من اگر که تو را حلال کنم
ولی از حرمله نمیگذرم
از کلام رباب فهمیدم
پیش لشکر خجل شده پدرم
قصد دارم در انتهای قیام
آبروی یزید را ببرم
بعد هم با خیال آسوده
می روم، می روم سوی پدرم
#علی_ذوالقدر
@ali_zolghadr
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دو_دمه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
در قافله عشق سپهدار رقیه است
علمدار رقیه است
در هیئت ویرانه میاندار رقیه است
علمدار رقیه است
#علی_ذوالقدر عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
آیینه دار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود
آدم اگر می گفت اول یا رقیه
خورشید در منظومۀ عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
سنش اگر کم هم طراز انبیا بود
مانند کوثر آیت العظمی رقیه
جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانۀ سقا رقیه
آرام تر از هر زمانی بود اصغر
می خواند تا بالا سرش لالا رقیه
تنها نَه سال شصت و یک تا روز محشر
هر فتنه ای را می کند رسوا رقیه
پا بر مغیلان می نهد اما محال است
روی سر موری گذارد پا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه
مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسۀ بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
قلبش ندا سر داد این سر کعبۀ توست
پروردگارت آمده اینجا رقیه
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانۀ زیبا رقیه
از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لب ها رقیه
#علی_ذوالقدر عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
از غصه و غم تو را رها خواهد کرد
هر درد بیاوری دوا خواهد کرد
از نسل علی و فاطمه است این دختر
حاجات محال را روا خواهد کرد
#علی_ذوالقدر عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
هدایت شده از اشعار علی ذوالقدر
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دو_دمه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
در قافله عشق سپهدار رقیه است
علمدار رقیه است
در هیئت ویرانه میاندار رقیه است
علمدار رقیه است
#علی_ذوالقدر عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
هر چه می گفتم پدر دارم کسی باور نکرد
شام را باید خبر سازم، پدرجانم رسید
#علی_ذوالقدر عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1