eitaa logo
کانال فرهنگی، بصیرتی.محمودی
102 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
173 فایل
🌸این کانال برای نشرمطالب فرهنگی و بصیرتی ازماه مبارک رمضان۱۳۹۹ ایجادشده است. درمسیرنشرخوبیها باماهمراه باشید ومارااز نظرات خود مطلع کنید.التماس دعا.🌺https://eitaa.com/joinchat/2018639920Cfeb8e8ac9f ارتباط باادمین Ali313313313
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستی صحت انتساب را تایید کردند
🌸☘🌸حدیث اخلاقی👆👆👆 مردم که از خواب بیدارمیشوند۳ دسته اندوفقط یک دسته از آنها، بیدارشدن به نفع شان است..... ماجزئ کدام دسته ایم؟!
سرگذشت حضرت موسی ع وقومش👆👆👆 خدایا روزی مان کن، رسم بندگی !
حضرت چقدر بین افراد تفاوت وجود دارد! همین امور ساده و آشکار مثل ، بعضی را به سماوات می‌رساند و برای عده‌ای هیچ خبری نیست، برای بعضی اعلی‌علیین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون شور است و یا شیرین؟! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۲۸۲ @mohammade313
حدیث اخلاقی👆👆 مومن کارهایش را دقیق ومحکم انجام میدهد
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_07.mp3
1.8M
❤شرح ماه مبارک و احکام.. ویک نکته اخلاقی شیرین از استاد اخلاق ،آیت الله 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با مَدرس مبلغین دست پر باش👇 🛄 @madrasemobaleqin
شهید احمدعلی نیّری کیست؟ شهید احمدعلی نیّری در سال 1345 و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد. خانواده‌اش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امین‌الدوله که آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد. او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از 10 سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند 1364 و در حالی که تنها 19 سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. به طوری که آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه 24 بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید... از عفاف چشم به این مقام رسید... محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابه‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!» احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
✨ 🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ ، سگ میرود؟! چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود… 🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان : 🔴 حب مال 🔴 زَر و زیور 🔴 شهوت 🔴بخل 🔴حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند. و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد. 🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند... تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم : نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا! تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!, مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!! باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.
فایل PDF همه کتاب های آیت الله مرتضی مطهری: https://3danet.ir/morteza-motahhari-books-pdf/
🌸❤️🌸❤️🌸 شگفتا! گشنگی، سیری می آورد!!!!! گشنگی اِرادی (روزه) انسان را چشم و دل سیر می کند، اراده را قوت می دهد و از سلطانِ شکم رهایی می بخشد. رهایی از اسارت بطن،‌ ضلعی از اضلاع "حرّیت" است. حریت، پایه و مایه صعود است؛ صعود به جایی که "فَرا جا" است؛ و دست فکر و وهم از آن کوتاه. آری: دیدی هنر خوردن، بنگر هنر روزه...
صفحه رسمی نشر بیانات استاد آیت الله تحریری. تولیت معظم حوزه علمیه مروی تهران. ارتباط با ادمین جهت انتقادات و پیشنهادات: @seratemostaghim_admin @seratemostaghim_ir