این روزها، روزهای فاطمه و این شبها، شبهای علی ست. 🍃
بارها با خودم میگویم: «یک لحظه و این همه ارزش؟! نُه سال و این همه استمرار؟!»
همین لحظه از همین بلندگوهای دور و خسته میشنوم: «فَاطِمَةُ امُّ ابِیهَا» و در جواب فرشتهها در مورد اصحاب کساء میشنوم: « هُمْ فَاطِمَةُ وَ ابِیهَا وَ بَعْلُهَا وَ بنوها » رسالت و ولایت و امامت را فاطمه رابط است و پیوند.
اگر بیشتر گوش بدهیم میتوانیم صدای حزن آلود علی را از مدینهی رسول بشنویم که با چشم اشک و نوای غربت میگوید: « امَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ »
راستی این فاطمه در کجا ایستاده که علی از او این گونه میگوید؟
که ای فاطمه! از این مصیبت اندوه من همیشگی و شبهایم همه بیداری است.
این چه انس عمیقی است که این گونه حزن سرمد میآورد؟ این چه خورشید در خاک نشستهای است که این گونه شام دیجور به دنبال میکشد؟
من از فرزندان فاطمه، از آن کهکشانهای حلم و حماسه و فریاد و از آن خانهی مبارک، حرفی نمیزنم. من فقط از فاطمه میپرسم؟ راستی در او چه درخششی است که تا امروز در چشمها و دلهای ما نشسته است و راهها را نشانه میزند...
#روزهای_فاطمه
#استاد_صفائی_حائری