مهندس علیخانی/ سعیدیسم
خاطره عجیب از رزمنده ای که داماد بود ولی پایش را به دوشکا بست تا نتواند عقب برگردد! علیحسن احمدی،
✍️تاریخ تکرار شدنیه
«کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» یعنی روز #واقعه یعنی لحظه سرنوشت ساز که باید #انتخاب کنی بمانی یا که بروی
ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند،
مالک بن نضر ارحبی
※ مالک به حضور امام حسین علیه السلام رسید.
این دیدار ظاهراً در کربلا صورت گرفت. امام پس از خوشامدگویی علّت حضور مالک را جویا شد.
مالک گفت: برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستارم. مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما در اینباره چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛ خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است».
او برای امام دعا کرد....
آنگاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمیکنی؟ مالک بن نضر گفت: من مقروض هستم و عیال وارم، اهل من بدون من چگونه روزگار بگذرانند؟
✘ مالک دعوت امام را رد کرد و رفت !
ــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ به داستان مالک بن نضر که نگاه میکنی ، متوجه میشی ؛ آدمها قربانیِ ترسهایشان میشوند!
و ترسهای تو، سقف توحید تو را مشخص میکنند. و همینطور سقف استقامتت را !
ترسها درست همان #نقطههاییاند که ما به آنها #بندیم و #تعلق داریم، و از دست دادنشان، میترساندمان.
یکی ترس دارد از فقر خانوادهاش،
یکی ترس دارد از باختن محبوبیتش،
یکی ترس دارد از فنا کردن جایگاه اجتماعیاش ...
یکی ترس دارد از تنهایی ! و ....
• همراهی با #ولایت، مسیرِ سر بریدنِ ترسهاست!
یکی یکی یکی، باید همه را #ذبح کنی، وگرنه امام را به چشم سر هم که ببینی، ترسهایت کورت میکنند و مانع همراهیات خواهند شد.
ان شاالله روز واقعه بهانه گیر نشیم
#مهندس_علیخانی
@alikhani_r