🔶 بوی تعفن علی کریمی
کسی که نان سگان میخورد چه میفهمد، غذا و شربت نذری نشانه ی شرف است
علی کریمی که به یک نماد و نشانه در ماجراهای 1401 تبدیل شده بود، عنان از کف داد و در واقعه تروریستی کرمان رخ واقعی خود را نشان داد، این بار دیگر صراحتا آشکار کرد که مسئله قوم پشت پرده جریان ضد ایران، نه فقط حکومت ایران که تک تک مردم اند.
🆔 @aliladanart
🔰 "فریاد مظلومان"
📌 بمناسبت شکایت دولت آفریقای جنوبی از رژیم صهیونیستی در دادگاه بین المللی لاهه
🆔 @aliladanart
هدایت شده از طنزیم
-1983439101_1428965920 (1).pdf
2.41M
🔹 ائتلاف سوراخ
🔸 دهمین شماره ضمیمه هفتگی طنز روزنامه ایران، صبح امروز –۲۷ دی ۱۴۰۲– منتشر شد.
از مطالب منتشر شده در این شماره میتوان به ساختمان ایران، فراریام فراری دنبال چرخ گاری، کاریکاتور ائتلاف سوراخ و مطالب متنوع دیگر اشاره کرد.
🔺طنزیم🔺
طنزیم| @tanzym_ir
🔻غزه خطرناکترین نقطه در جهان برای کودکان است.
🔹️به گزارش وزارت بهداشت غزه از روز هفتم اکتبر تا کنون بیش از 25 هزار و 105 فلسطینی در تجاوزات صهیونیستها به این باریکه به شهادت رسیدهاند، که حدود ۱۲ هزار کودک فلسطینی نیز جزء این آمار است.
🆔 @aliladanart
هدایت شده از طنزیم
-689758461_910101200.pdf
16.69M
🔹 دریای سرخ یا دریای زرد؟
🔸 یازدهمین شماره ضمیمه هفتگی طنز روزنامه ایران، صبح امروز –۴ بهمن ۱۴۰۲– منتشر شد.
از مطالب منتشر شده در این شماره میتوان به خاطرهسازی پدرهای تلویزیونی، باباجون روزت مبارک، پسری دارم روز نداره و مطالب متنوع دیگر اشاره کرد.
🔺طنزیم🔺
طنزیم| @tanzym_ir
باید بَرَش می گرداندم عقب نمی توانستم رهایش کنم. هر چه بچه ها اصرار کردند بی فایده بود، می گفتم: «عزیزترین رفیقم روی زمین افتاده! چطور بذارمش و برم؟!» چهره اش مدام جلوی چشمم بود.خندیدنش، جدی شدنش، شوخی کردنش، عصبانس شدنش. همه و همه مقابل چشمانم رژه می رفتند و دلم را بیش تر به درد می آوردند.
بعد از اتمام دوره چهل و پنج روزه مان که همه بچه ها برگشته بودند ایران، من و سعید و چند نفر دیگر به شوق عملیات مانده بودیم. همین هم من و او را بیش تر به هم گره زده بود. هر وقت دلش می گرفت می گفت: «نوید بخون.» من هم برایش دشتی می خواندم. با هم گریه کرده بودیم، با هم خندیده بودیم،.نماز خوانده بودیم، غذا خورده بودیم.ولی حالا سعید رفیق نیمه راه شده بود.
من را تنها گذاشته بود و تنها چند متر آن طرف تر، روی خاک سرد کشور غریب افتاده بود، از من هم هیچ کاری بر نمی آمد.
هرکس از راه می رسید و دست و پای خونی من را می دید، می گفت برگرد عقب ولی من فقط منتظر یک فرصت کوتاه بودم که تا تیربار ساکت شود و بتوانم خودم را به سعید برسانم. بچه ها دوره ام کرده بودند یکی از بچه ها وقتی فهمید سعید شهید شده زد زیر گریه. از گریه او بغض من هم ترکید اشک ریختم و رفیقم را مرور کردم. می دانستم برات شهادتش را از پیاده روی اربعین گرفته.
یاد شوقش برای شهادت افتادم طوری آرزویش می کرد که انگار شیرین خواسته دنیاست.
📝 برگرفته از کتاب «من سعیدم»
#من_سعیدم
#شهید_سعید_علیزاده
#شهید_نوید_صفری
🆔 @aliladanart