بسم الله
یکی از عزیزترینها پر کشید.
از همان نسلی از دانشگاه که دوستش داشتی.
هشتاد و هفتیهای عجیب و غریب شریف.
حالا که حوزه آمده بود و تحت تربیت یک مربی حقیقی و یک استاد بینظیر مثل استاد فلاح قد کشیده بود؛ گلولهای بود از اندیشه و نخبگی و رنج...
با همان برادری کردنهایش، همان که خوی او بود.
بعضیها به وقت برادری، مادری هم میکنند، خواهری هم میکنند ، پدر هم هستند. این سید اولاد نبی، این داغ بر دل نشستهٔ ما از آنها بود.
وسط خستگیهایش هوای خستگی تو را داشت. مراقب بود فلان دم نوش را بخوری، فلان خوراکی جذاب که هیچکس در بحبوحه کار سنگین و نفس بر مردانه به فکرش هم نمیرسد را بگیرد تا بگوید: ببین من حواسم به تو هم هست؛ و همان موقع هم فراموش نکند با آن خوی قشنگ کویری و یزدیاش، برای دل ندادن به خوشبینی دیگر برادرانت سرت فریاد دغدغه بکشد و از جگر برای دغدغههای انقلاب بسوزد و حرارتش یخ بی دغدغگیها را بسوزاند از شرم.
او همه جایی که باید میبود، بود.
همیشه خیالت راحت بود که کسی به نام سید مصطفی هست.
کم آوردی او را داری،
به وقت سختی او را داری،
جایی که هرکسی نمیفهمد دردت چیست و کمکی نیست یکی از آنها که هست.
حالا او رفته...
بدون مقدمه
با یک خبر آرام
در همان راه همیشگی زیارت.
او آدابدان زیارت بود از همان دانشجویی و کربلاهایی که رفتیم را در خاطرم ثابت کرده تا همین زیارتهای مکرر حضرت سلطان.
حالا به آغوش درستی رفت، زمان درستی رفت.
مشکل از ماست
مشکل از زمان ماست که هر روز زمان بیکسیتر میرسد.
او کارش درست بود
خریدار او هم کارش درستتر.
مشکل جگر ماست که نمیفهمد،
جای خالیش را که پر میکند.
جای خالیش را که پر میکند؟
نمیدانم!
و این یعنی همان ثلمه (:رخنه)
از همان صبح به استاد فلاح فکر میکنم، میدانم کوه مربی توحیدی استوارتر از تکانههایی چنین است،
اما سید هم با تواضع میدوید این گنج وجود استاد محجور نماند، بیشتر بشناسند، بیشتر پخش شود... و از همان صبح شور جای خالی پر شور اویم
همین امروز از همان نسلهای دوست داشتنی که طلبه شدند
خبر به دنیا آمدن فرزند یکی آمد،
و خبر ازدواج یکی دیگر از عزیزترینها بعد دورانی از سختی.
و من در فکر دنیا، که دقیقا همینقدر معلق است و کوتاه.
بین داغی جگرسوز تا شادی از عمق جان شکرساز
و با همین فاصله و تعاقب مسخره...
تا به تو بگوید به کدامش دل بستی تا بیایی و بگویی آآه... شکر و شادیش آید
و تا بیایی و شاد شوی آهی تمام وجودت را میسوزاند.
و این حکایت همه آن چیزیست که من و تو به آن دلبسته شدیم،
و هیهات از ذلت زندگی بی نورانیت سربازی.
«خدایا شهادت میدهم به وجود سراسر دلسوزش
به وجود سراسر دغدغه و دردش
به وجود سراسر اخوتش
به وجود سراسر تواضعش»
🖋به قلم حجتالاسلام والمسلمین مجتبی عرب
هدایت شده از HAJABOLGHASEM.IR
✍پیام تسلیت حجت الاسلام و المسلمین حاج ابوالقاسم دولابی در پی ارتحال زائر علی بن موسی الرضا(ع) حجة الاسلام سید مصطفی مدرس
@hajabolghasem_ir
▪️پیام تسلیت استاد حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی، ریاست سازمان تبلیغات سراسر کشور 👇
◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
◾️ انا لله و انا الیه راجعون ▪️
اولین بار نیست عزیزی از دست میدهم اما سختیاش برایم کم نشده؛ من که خود را از صاحبانِ عزا میشمارم و برادر از دست دادهام، باید برای پارهی تنم پیام تسلیت بنویسم. در رثای صدیق مجاهد و سختکوش و مهربانم آقاسیدمصطفای دوستداشتنی که رفتنش جگرم را سوزانده و بغض راه نفسم را تنگ کرده است. از میان مضامین بسیاری که جلوی چشمان اشکبارم جلوهنمایی میکنند، به اندکی بسنده میکنم؛ اولین بار در اواخر شهریور ۱۴ سال پیش در اردوی ورودیهای دانشگاه صنعتی شریف که از دارالولایه محضر امام رئوف مشرف شده بود و از مهر همان سال در مسجد دانشگاه یا خوابگاه شهید شوریده و دیگر مجالها، از پرسشهایش سر کلاسِ درس و انگیزهها و مسئلههایش در مقام مشاوره، بارها و بارها از سطح دغدغههای او به وجد آمدهام تا امروز که در ایام زیارتی، سمت نورِ شمسالشموس دوید و پرگرفت و آسمانی شد و منِ متحیر، سوگمندانه؛ سیّد را ملحق به رفقا و شاگردان شهیدم میبینم و به عظمت مکتبی که همچون ایشان، بسیار پرورش میدهد میاندیشم و سرزنشگر خویشم که همچنان پای در گِل گرفتار ماندهام. سالها به حسبِ ظاهر منِ کمترین، مربّیاش بودهام و اویی که از همه میآموخت، هوشمندانه و مؤدبانه در قالب مشاوره و سوال و رفتار، به من تذکر میداده و من از تخلق، ادب، بیتکلفبودن، نجابت، و دلسوزیاش دور از هر تعارفی درسها گرفتهام. مهمترین ویژگی این جوان مومن انقلابی و مبارز، اما، یقین او بود به حقانیت اسلام ناب و مکتب امام رضوانالله تعالی علیه و انقلاب عظیم اسلامی. بخشی از تجلیات این باورمندیِ با تمام وجود و به تبع، دغدغهمندی و دردمندیِ از عمق جان، حرارت و شور صادره از وجودش و گرمابخشی محافل حوزه و دانشگاه بود.
در زمانهی جهادتبیین، تدوین و عرضهی سطور مورد نیاز امروز از اسلام ناب بیش از پیش وجههی همّتِ او بود.
فقدان ناگهانیِ فاضل اندیشهورز و محقق انقلابی، ضایعهای تأسفبرانگیز بود و برای جبرانش چشم به آسمان دوختهام و به دادار جبّار برای تکوّن بسیج دانشجو و طلبه امید بستهام.
رحلت این نهال قدکشیدهی بوستان ولایت را به خانوادهی شریف و پاکطینت او و عموی عالم و بزرگوار ایشان و نیز دوستان و همسنگران وی، علیالخصوص به حضرت استاد فلاح شیروانی زیدعزه تسلیت عرض میکنم و برای همهی بازماندگان، صبر و شکیبایی و استواری بر طریقش مسئلت دارم و علوّ درجات را از حضرت حق خواستارم.
✍ محمد قمی
🗓 جمعه ٢٨ بهمن ١۴٠١
◾️
@Salehy
▪️پیام تسلیت استاد حجتالاسلام والمسلمین حمید ملکی، قائم مقام محترم مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور 👇
◾️
◾️ إنا لله و انا الیه راجعون ◾️
با شنیدن این خبر، یکباره قلبم ایستاد و ذهنم ازکارافتاد.
احساس کردم دوران دفاع مقدس است و خبر شهادت یکی از دوستان بسیار عزیزم را شنیدم.
بوی شهادت از این خبر استشمام کردم. شهیدی از تبار عارفان عاشق، پاکبازان صادق، زاهدان بصیر، تیزهوشان عابد و مجاهدان شجاع اهل بیت و امام رئوف، دلباخته امام رضا، سرباز پاکباخته امام زمان، مطیع و شیفته امام خامنهای.
خدایا شاهدی که دلم سوخت از این خبر، خدایا به پدر و مادرش صبر عنایت کن.
به پدر عزیز و مادر مهربانش و دوستان و اساتید تسلیت عرض میکنم.
خداوند این مصطفای اصطفا شده را با اجداد گرامش محشور فرماید.
✍ حمید ملکی
🗓 جمعه ٢٨ بهمن ١۴٠١
◾️
@Salehy
هدایت شده از محسن قنبریان
قال امیرالمومنین(ع): إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ (خ۱۸۰)
برای من، محبوبترین چیزی که مایلم ببینمش، مرگ است.
🏴 رحلت آسیدمصطفای عزیز را با یادداشتی زیبا و خواندنی درباره #مرگ_آگاهی در انقلاب اسلامی مقابل تمدن غربی از قلم مطرای خودش به همه اساتید و شاگردان تسلیت عرض می کنم.
رحمت و رضوان خدا بر او.
بخوانید و حظ ببرید: https://eitaa.com/Rebbioun/187
#سید_مصطفی_مدرس_مصلا
محسن قنبریان
☑️ @m_ghanbarian
♦️وداع با سید مصطفی مدرس مصلا
🖋سیدعلی موسوی
یکباره سید مصطفی مون رو پیچیده در کفن و خودم را پایین پایش دیدم. پایی که یکی اش را در راه زیارت امام رضا علیه السلام داده بود.دلم نمی آمد آخرین نگاه را از روی صورت سپید پیچیده در کفنش بردارم. انگار سوز دل همه مان را میدید و مثل همیشه میگفت «آخ! فدات بشم...»
سید مصطفی جزو نوادر دوستان حلقه کوچک مان بود. رفاقت باصفا و محبت صمیمانه اش در همان مواجهه اول آفتابی می شد .حتی وقتی جوش سیدی اش بالا میزد، باز همان زمزمه پر احساس شکوه ای صمیمانه را در زنگ صدایش حس می کردی .
سیدمصطفی از نوادر نخبگان جوان انقلابی زمانه ما بود. هیچ یک از آثار به جا مانده اش منسوب به شخص او نیست؛ از آثار مکتب امام و حکمرانی نوین و حلقه های میانی و نشست های پیشرفت تا کمک در تدوین جزوات و متون گفتمان ساز استاد فلاح عزیز که پشت همه شان سیدمصطفی بود. فرهیختگی و نخبگی مثال زدنی اش را در هویت جمعی می دید و به دنبال نشر نگاههای جمع مان بود. ادعای أنا الأعلی نداشت و میتوانست نخبگی اش را به همه جمع مان هدیه کن .
از همان دوران دانشجویی گرم و صمیمی، خود را محو در جمع مومنین کرده بود. وجود خودش را در محیط ارتباطی گسترده ای که پدید آورده بود معنا می کرد نه منیت درونی اش.
تمام تلاشش این بود که «ما»ی گسترده ای در جبهه انقلاب پدید آورد. توفیقاتش همه مرهون این بود که نمیخواست «من» باشد. با وجود تبار صنعتی شریفش، از آفت برتری طلبی شخصی و کیش شخصیت نخبگانی، با کرامت عبور کرده بود. با هریک از عناصر جبهه انقلاب که می نشست، عمیقا محو در جوهره وجودی و درد ایمانی او میشد، چون شفاف بود و بی هیچ ادعای خودنمایی.
سید مصطفی ساعاتی پیش زیرخاک رفت درحالی که پای ولایت و انقلاب سفت و محکم ایستاده بود. خوشا به حالش. اما جای خالی این نوادر نخبه بی ادعای متصل کننده ی خیط ولایت بین مومنین را چه کسی پر میکند؟