eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
2هزار دنبال‌کننده
617 عکس
209 ویدیو
55 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 بدون عنوان! 💢 جمعه ۲۱ مهرماه سر ظهر از میدان پلیس قم، مردی را که معلوم بود عجله دارد سوار کردم. حدود ۵۰ ساله بود و پلاستیکی در دست داشت. تا نشست گفت: «حاج آقا! امروز صبح رفته بودم سر مزار مرحوم پدرم که موتورم را دزدیدند. ۶۰ میلیون پولش بود و هنوز ۲۰ میلیون از قسطهایش باقی مانده است.» خواستم کمی دلداری‌اش دهم که گفت: «حالا این که چیزی نیست، سه ماه است همسرم سکته مغزی کرده است و در کماست. دکترها گفته‌اند که تا چند روز دیگر به هوش نیاید، اعضایش را به بقیه می‌دهند. مگر می‌توانند بدون اجازه من این کار را بکنند؟!» این را گفت و با کمی لحن تندتر ادامه داد: «چند روز پیش یکی از دکترها مرا کنار کشید و گفت که یک آمپولی هست که می‌تواند همسرت را به هوش بیاورد ولی گران است و یک میلیارد هزینه‌اش می‌شود. من هم به او گفتم مرد حسابی چرا می‌گویی آمپول یک میلیارد است؟ بگو یک میلیارد به من رشوه بده تا جان زنت را نجات بدهم!» در طول این مدت با خودم می گفتم که این بنده خدا چقدر تحت فشار است و البته سعی می‌کردم با جملات کوتاهی آرامَش کنم... . کمی که گذشت، گفت مداح است و در کوچه آهنی مغازه لباس بچه دارد. می‌گفت به سبک شیرازی می‌خواند و به این سبک مشهور است. کمی از او خواستم و برایم خواند؛ سبکی نزدیک سبک دشتی بود (البته با تفاوت‌هایی). با زبان گرم و داش‌مشتی‌اش خیلی اصرار می‌کرد که حتما برای خرید لباس بچه‌ها به مغازه‌اش بروم. به او گفتم به شرط اینکه پول لباس‌ها را بگیرد، حتما به او سر می زنم. به روح پدرش قسم خورد که پول نخواهد گرفت. دیگر به شهر قائم رسیده بودیم. در حال پیاده شدن از او پرسیدم که اینجا چکار دارد؟ درحالی که در ماشین را می‌بست گفت: «اینجا فقیری است که برای بچه‌هایش لباس ندارد. از مغازه برایش لباس آورده‌ام... .» دو قدم بر نداشته، برگشت. سرش را از پنجره ماشین داخل آورد گفت: «هرکاری می‌کنم، از صبح تا الان نمی‌توانم دزد موتورم را نفرین کنم. با خودم می‌گویم شاید احتیاج داشته که برده است! ولی از خدا می‌خواهم که اگر احتیاج ندارد، به دلش بیندازد و موتور من را برگرداند، عصای دستم بود... .» او رفت و من را مبهوت رها کرد. از ظهر تاکنون ذهنم درگیر این سؤال است: «چقدر قدرت ایمان ناشناخته است؟! ➖«چقدر می‌تواند انسان را بزرگ کند و تاب‌آوری‌اش را فوق تصور نماید؟!»
هدایت شده از اصرار
📋آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از جلسه‌ی دوم خبر فلسطین می باشد. این جلسه یک مقدمه داشت، چند توضیح و معدودی پرسش. 🔻مقدمه این جلسه با جلسات رسمی متفاوت است. صحبت این نیست که «غزه باید چه بشود». برای «تعیین تکلیف» هم نیست. این هم نیست که «ما در نسبت غزه چه باید بکنیم» و یا بخواهیم «نسبت» میان خود و غزه را مشخص کنیم. صحبت در مورد «نحوه حضور» در غزه هم نیست. جلسه امروز برای آن است که بتوانیم زاویه دید بهتری نسبت به غزه پیدا کنیم. مهم‌ترین دستاورد جلسه این است که «چطور به غزه نگاه کنیم؟». با این پرسش خبر از فلسطین متفاوت به گوش ما می رسد. @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِر @Esrar3
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس شریف خبرنگار شمال غزه: ما (خبرنگارها) با آنها زندگی می کنیم. ‌از آنها (مردم) هستیم.‌ ما و خانواده‌هایمان نمی‌توانیم غذا و آب آشامیدنی پیدا کنیم. من و دوستان خبرنگارم برای پیدا کردن یک وعده غذا، آب آشامیدنی یا هرچیزی برای اطعام خانواده‌مان و کودکان قدم می‌زنیم اما چیزی پیدا نمی‌کنیم. این وضع ما و همه‌ی شهروندان است. از صبح تا شب فکر می‌کنیم و در جستجو هستیم تا یک وعده غذا پیدا کنیم اما روزهاست نتوانستیم یک وعده غذا پیدا کنیم. @Esrar3
هدایت شده از اصرار
در شرایطی که سلاح جدید رژیم صهیونیستی تحمیل گرسنگی برای تسلیم کردن اهالی غزه است، تن و رنگ و روی خبرنگار، خبر این روزهای غزه شده. انس شریف یکی از همین خبرنگاران است. خبرنگاری که این روزها او هم مثل سایر اهالی شمال غزه گرسنه است. مجری الجزیره بعد از مصاحبه با انس می نویسد: «فکر نمی کردم روزی با خبرنگار گرسنه مصاحبه کنم». یا مثلا همین تصویر، تصویری که از این روزهایِ خبرنگاران شمال غزه رسم شده. خبرنگاری که لازم نیست چیزی بگوید؛ شکم او همه چیز را خواهد گفت. شاید به نظر ساده برسد اما ساده ی کم یابی ست. اینکه «خبر» دیگر چیزی در محیطِ خبرنگار نباشد. خبر محاط خبرنگار است و خبر از تن او فریاد می زند. خبر در آن‌ها، در تن و پوست و گوشت آن‌ها پرورانده می شود، آنان ناقلان و راویان خبر نیستند، آنان پروردگارانِ خبرند. @Esrar3