حالا ما ساختار اقتصادمون دولتیه و بستر مناسبی برای اختلاسه. البته از قبل هم دولتی بوده و باید کم کم بره به سمت اینکه بخش زیادش از دست دولت خارج بشه تا اختلاس هم به حد اقل برسه. البته ایده آل انقلاب اسلامی در بحث اقتصادی اینه که اختلاس به صفر برسه
شاهین: آقا شما که میگید همه چیز بعتر شده! الان اختلاس نسبت به زمان شاه کمتر شده یا بیشتر. بابای ما میگه زمات شاه اصلا اسمی از اختلاس نبود. الان ولی همه دارن میخورن
مجتبی: آقا انقدر توی این مملکت همه دارن میخورن که به این شاهین بیچاره چیزی نمیرسه. یک نگاه بهش بندازید. دوتا استخون یک روکش هم روش!!
دوباره فضای کلاس به هم ریخت.همه به ترکیب شاهین و لباس لیونل مسی و حرف مجتبی میخندید
شاهین : حالا من یک کم استخون بندیم درشته. این مجتبی پیله کرده به من
آقای محمودی که از خنده سرخ شده بود چند ثانیه مکث کرد تا مقداری جلوی خنده ش رو بگیره
اینکه آقای صمدی گفتن اسمی از اختلاس نبوده تقریبا از یک جهت درسته. و اون هم اینه که رسانه ای نبوده که بخواد به این مطالب بپردازه. رادیو تلوزیون شاهن
در ۲۷ شهریور ۱۳۵۷، کارمندان بانک مرکزی فهرست ۱۷۷ تن از افراد سرشناس را که گویا بالغ بر ۲ میلیارد دلار از کشور خارج کرده بودند، منتشر کردند. این فهرست نشان میداد که شریف امامی حدود ۳۱ میلیون دلار، ارتشبد اویسی ۱۵ میلیون دلار، نمازی ۹ میلیون دلار، آموزگار ۵ میلیون دلار، سپهبد مقدم ۲ میلیون دلار، شهردار تهران ۶ میلیون دلار، وزیر بهداری ۷ میلیون دلار و مدیرعامل شرکت ملی نفت، بالغ بر ۶۰ میلیون دلار از کشور خارج کردند.[۳۶][۳۷
حسین فردوست، شاید یکی از ۵نفر آدمی باشد که در طول حیات محمدرضا پهلوی بیشترین حشر و نشر را با او داشته است. فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه، قائم مقام ساواک و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی بوده است.
او میگوید:«فساد مالی در نظام سلطنتی اینقدر زیاد بود که ما دیدیم اگر به همه آنها بخواهیم رسیدگی کنیم، ده هزار کارمند لازم داریم. گفتیم پس فقط به رقم های بالای صد میلیون تومان رسیدگی کنیم. میگوید با این وجود ، تعداد پرونده ها به ۳۷۵۰ عدد رسید! که معلوم نشد کسی به آنها رسیدگی کرد بالاخره یا نه »
توجه کنید که صد میلیون تومان آن موقع یعنی چه، یعنی ۱۴ میلیون دلار برای یک پرونده
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان :راه سوم
موضوع : امید و باور به توان مردم
شخصیت های اصلی داستان:
حسن خداشاهی: مسئول حراست فرمانداری شهرستان، انسانی سخت کوش و دغدغه مند که با فرماندار اختلافات زیادی دارد
حسین پسندیده: راوی داستان، معاون فرماندار
فرماندار: آقای اسداللهی که بوسیله توصیه یکی از بستگانش فرماندار شده است.
خانم صالحی: فرزند شهید و کارمند فرمانداری
و مسئولان ارگان ها و نهادهای مختلف در ستاد مدیریت بحران شهرستان
طرح داستان
این چند روز که پیک جدید کرونا قربانی میگیره دیدم بعضی مگس صفت های خارجی و داخلی دوباره یک زخم پیدا کردن که بشینن روش
پیکان هجمه ها هم سوی رهبریه بخاطر اینکه اجازه خرید واکسن آمریکایی و انگلیسی
اولا باید بدونید مشکل این نیست که فایزر نداریم، مشکل اینه که واکسن کافی نداریم.حتی واکسن سینوفارم و اسپوتنیک هم نداریم.
رهبری خرید واکسن رو که ممنوع نکردند
دوم. بخش قابل توجهی از واکسن ها هم عليرغم اینکه خریداری شده ولی بعلت تحریمها تحویل ندادند
سوم. یک استدلال قوی پشت قضیه واکسن نخریدن از آمریکا و انگلیس است و آن هم بسیار ساده است
کشورهایی که قرنهاست از هیچ کوششی علیه این مردم دریغ نکردند و دستشان به خون مردم این میهن آلوده است، احتمال دارد دوباره دست به توطئه ای بزنند که سالهای بعد خود را نشان دهد!!
عقل حکم به احتیاط می کند
مخصوصا که یک بار در پرونده خونهای آلوده به ایدز کشور فرانسه این خیانت را انجام داد
دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ
ابوبصیر گوید: در همسایگى من جوانى بود دربارى و از منسوبان دستگاه خلافت ثروتى پیدا کرده و خود را گم کرده بود.
کنیزانى نوازنده داشت هر شب رفقایش که جمعى از اوباش و الواد بودند در خانه او اجتماع مى کردند عربده مى کشیدند بساط مى گسارى و شرابخوارگى و قماربازى و حرامبارگى مى گستردند. آرام و قرار از من سلب شده آسایش از آن محله رخت بربسته بود، هر چند او را نصیحت مى کردم و اندرز مى دادم سودى نمى بخشید و فایده ای نداشت.
سالى موسم حج عازم بیت الله الحرام بودم با دوستان و آشنایان خداحافظ گفتم و به خانه ى آن همسایه نیز رفتم. در آن جلسه نیز گفتار سابق خود را تکرار نموده و نگرانى همه ى مجاوران و همسایگان را از رفتار وى اظهار کردم آهى کشید و گفت: «انا رجل مبتلى و انت رجل معافى» در این سفر که به مدینه رفتى و به خدمت آن بزرگوار مشرف شدى وضع حال مرا بگو امید است نظر مرحمتى فرمایند و دعایى کنند که من از این بدبختى نجات پیدا کنم خود من گاه سخت ناراحت مى شوم و از همنشینى آنان خستگى و آزردگى روحى پیدا مى کنم چه فرومایه مردمى که این دوستانند.
این گفتار او را صمیمانه و خالصانه یافتم و دست او را دوستانه فشردم و خداحافظ گفتم و او همچنان التماس دعا مى گفت. سخن کز دل بیرون آید نشیند لاجرم بر دل
در طول راه و عرض سفر پیوسته به یاد او بودم تا به مدینه وارد شدم و به خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب آمدم احوال او را گفتم فرمودند:
چون به کوفه بازگشتى مردم بدیدن تو مى آیند او نیز به حکم سابقه نزد تو خواهد آمد او را نگهدار تا مردم بروند چون خانه خلوت شد سلام مرا برسان و بگو:
«یقول لک جعفر بن محمد: دع ما انت علیه و اضمن لک على الله الجنه» چون به وطن باز آمدم همسایگان و آشنایان به دیدن من آمدند او نیز بیامد چون خواست برود او را گفتم: که من با شما کارى دارم و چون خلوت شد گفتم:
حضرت صادق به شما سلام رساند
آن جوان را گریه گرفت و گفت: تو را به خدا سوگند آیا امام بزرگوار به من بزهکار ابلاغ سلام فرمود؟ گفتم: آرى.
بیشتر بگریست گفتمش: و اضافه فرمود: این اعمال خود را ترک کن و من ضمانت مى کنم بهشت و سعادت جاودانى تو را. آن جوان با چشمان پر از اشک شوق از خانه ى من بیرون رفت اوائل ورود من بود و سه روزى به انجام کارهاى شخصى پرداختم و برحسب تصادف همسایه ى خود را دیدم که با کمال جوانمردى گفت: من از آنچه داشتم بیرون آمدم و دیگر چیزى ندارم
روزى چند بگذشت پیغام داد که من بیمارم چنانچه فرصتى کردید عیادتى از من بفرمائید .
من بدیدن او رفتم و در صدد معالجه ى او برآمدم و شب و روز از او غافل نبودم. ولى مفید نیفتاد و رفته رفته به حال سکرات افتاد او را غشوه ای عارض و بى حال شد پس دیده گشود و گفت:
«قد و فى لنا صاحبک یا ابابصیر» این بگفت و چشم بر هم نهاد و با شادمانى جان داد تجهیز و تکفین او را به حکم وظیفه انجام دادم و همسایه ى سعادتمند خود را به خاک سپردم و چند ماه بعد که به خدمت حضرت صادق رسیدم هنوز در دهلیز خانه بودم که فرمود:
ما خود را از ضمانت همسایه ى شما درآوردیم و با آنچه گفتیم وفا کردیم .
مردی از شیعیان خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد و شکایت از فقر و تنگدستی نمود حضرت فرمود (انت من شیعتنا و تدعی الفقر و شیعتنا کلهم اغنیاء) تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی می کنی با اینکه تمام شیعیان ما بی نیاز و غنی هستند. آنگاه فرمود تو را تجارت پرفایده ای است که بی نیازت کرده عرض کرد آن تجارت چیست؟
فرمود اگر کسی از ثروتمندان بگوید روی زمین را برای تو پر از نقره می کنم و از تو می خواهم دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر را از قلب خود خارج کنی و نسبت بدشمنان آنها دوستی و محبت پیدا نمائی آیا حاضر می شوی این کار را بکنی؟ عرض کرد نه یابن رسول الله (ص ) اگر چه دنیا را پر از طلا بنماید! فرمود پس تو فقیر نیستی: بینوا کسی است که آنچه تو داری نداشته باشد، حضرت مقداری مال به او بخشیدند و مرخص شد.
يونُسُ حديث : قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : لَوِلائي لَكُم وما عَرَّفَنِي اللّه ُ مِن حَقِّكُم أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الدُّنيا بِحَذافيرِها . ـ قالَ يونُسُ : ـ فَتَبَيَّنتُ الغَضَبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا يونُسُ ، قِستَنا بِغَيرِ قِياسٍ ، مَا الدُّنيا وما فيها هَل هِيَ إلاّ سَدُّ فَورَةٍ ، أو سَترُ عَورَةٍ ؟ وأنتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الحَياةُ الدّائِمَةُ حديث .
يونس: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: علاقه مندى من به شما و شناختى كه خداوند درباره حقّ شما به من داده، مرا خوشتر از ملك سراسر دنياست، پس آثار خشم را در چهره امام مشاهده كردم. حضرت سپس فرمود: اى يونس، مقايسه اى نادرست كردى. دنيا و آن چه در آن است چيست؟ آيا آن چيزى جز سير شدن شكمى و پوشاندن عورتى است؟ در حالى كه تو با دوستدارى ما، به زندگى جاويد دست مى يابى.
هم دلبری و هم دلداری تو
حیدر هستی و هم کراری تو
سرور ما یی و کل عالم
تاج عرشی و هم سالار تو
مست بوی تو ام ای شاه من
دام عشقت بنه در راه من
عبد اللهی علی نور اللهی
آئینه ی تمام الله من
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به كف****گر بكشم زهي طرب ور بكشد زهي شرف
طرف كرم ز كس نبست اين دل پراميد من****گر چه سخن همي برد قصه من به هر طرف
ابروي دوست كي شود دست كش خيال من****كس نزده ست از اين كمان تير مراد بر هدف
حافظَگر قدم نهی بر در خاااندان به صدق