eitaa logo
🌷 شهید علیرضا جیلان
231 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
ذوالفقار ِحیدر فرمانده تیپ خط شکن لشکر زینبیون که خون پاکش برای زمینه سازی ظهور بر خاک تَف دیده شامِ بلا بر کرانِ فرات ریخت 🌷🕊 ارسال مطالب ⏪⏪ @QOM251 کانال دوم ما: 👇👇👇 @ziarat_ashoora
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 شهید علیرضا جیلان
نماز شب اول قبر امشب برای همسر شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا لطفاً عزیزانی که توفیق دارند بخوانند متو
مادر : ... یکی از دوستان آقا سجاد خاطره جالبی می‌گفت. تعریف می‌کرد که در دوره دبیرستان یکی از بچه‌های کلاس یک حرکتی می‌کند که معلم‌شان ناراحت می‌شود. وقتی سئوال می‌کند که چه کسی این کار را کرد، سجاد گردن گرفته بود. معلم گوشش را می‌گیرد و از کلاس اخراجش می‌کند. دوستانش به او گفته بودند چرا گردن گرفتی؟ گفت چون دوستم پدر نداشت و نمی‌خواستم ناراحت شود. این‌طور بچه‌ای بود. سجاد خودش خیلی رفیق داشت. حتی پدرش گفت شما اول درست را تمام کن، دانشگاه برو بعد هرکاری (رفاقت) خواستی بکن، ولی سجاد می‌گفت من با این وضعیت بی‌بندوبار، دانشگاه نمی‌روم. خانواده ما مذهبی بود و ما حتی یک بار هم در یک مراسم که مبتذل باشد یا آهنگی در آن بگذارند نرفتیم. بچه‌ها هم همین‌طور. حتی بعد از ازدواج‌شان هم نرفتند. (دوباره بحث پیوستنشان به سپاه که پیش آمد ) پدرش گفت اول درست را تمام کن.(پسرم من را واسطه کرد) یک روز آمد و گفت: بابا حرف شما را گوش می‌دهد، با او صحبت کن. من هم به پدرش گفتم مگر شما خودت وقتی خواستی بروی سپاه عاشق این کار نبودی؟ مگر از پدر و مادرت اجازه گرفتی؟ این بچه عاشق این کار است. ایشان خندید و گفت شما خودت مخالف بودی حالا چی شد موافق شدی؟ گفتم چون خودش دوست دارد. آقا سجاد ورودی 82 به سپاه بود. همین سپاه گیلان پذیرش شد، ولی برای آموزش به همدان رفت. یک روز اواسط دوره تماس گرفت و به من گفت: آمدند و یک سری افراد از جمله من را برای نیروهای ویژه انتخاب کردند خواستم از شما اجازه گرفته باشم و دوست دارم شما راضی باشید. من هم گفتم: وقتی وارد سپاه شدی، هرجایی که می‌گویند باید بروی. 12 سال عضو صابرین بود. شاید نصف این مدت را در مأموریت گذراند. هر موقع باهاش تماس می‌گرفتم سر کار بود. با اینکه محل کارش تهران بود و بعد از ازدواج هم در قم خانه گرفت و ساعت کارش 2 عصر تمام می‌شد، ولی می‌ماند. در همان قم هفته‌ای 2 یا 3 بار هم دانشگاه می‌رفت. برادر خانم آقا سجاد با سجاد همکار بود و قم ساکن بودند. یک مرتبه من با دخترم رفته بودیم قم. برادر ایشان تماس گرفت با منزل‌شان و گفت: خانواده آقا سجاد قم هستند و از آنها خواست تا ما را به منزل‌شان ببرند. آنجا ما خانم آقا سجاد را دیدیم و پسندیدیم. هم من و هم دخترم نظرمان مثبت بود. وقتی برگشتیم رشت هم با حاج‌آقا و هم با سجاد موضوع را مطرح کردیم. سجاد گفت: من با برادر ایشان دوستم می‌ترسم ناراحت شوند. بعد حاج‌آقا با پدر ایشان صحبت کرد و قرار گذاشتیم. وقتی ازدواج کرد روز اول دستش را گرفتم و گفتم «من برای شما سختی زیاد کشیدم، ولی این را بدان که از امروز اول همسرت بعد مادرت.» همان شبی که آقا سجاد شهید می‌شود، مادر یکی از شهدای مقابله با پژاک که دوست آقا سجاد بود تلفن کرد خانه ما و گفت حال شما خوب است؟ چه خبر از آقا سجاد؟ منم گفتم مأموریت رفته سیستان. ایشان خبر داشت و گفت خب الحمدلله. خیر است ان‌شاءالله برمی‌گردد و قطع کرد. این گذشت تا فردای شهادت آقا سجاد. بعد از هیئت، غذا پخش می‌کردیم و ساعت 12:30 شب بود که آمدیم منزل. شب دومرتبه خواب دیدم. این بار برادرم که تو جنگ شهید شده بود به خوابم آمد و گفت بلندشو میهمان داری. گفتم: کی؟ گفت: سجاد! تا گفت سجاد، داد زدم یاحسین و از خواب پریدم. حاج آقا با صدای فریاد من بلند شد. گفت: چی شده؟ گفتم: حالم خوب نیست. تا صبح بی‌قرار بودم. آخرش دو تا قرص مسکّن خوردم تا شاید آرام شوم. صبح خواهرم با یکی از برادرانم و خواهر زاده‌ام آمدند منزل ما. گفتم اینجا چکار می‌کنید؟ ناگهان خواهرزاده‌ام زد زیر گریه و گفت: سجاد مجروح شده. یاد خوابم افتادم و گفتم: نه، شهید شده. فقط کجا؟ گفتند: سوریه. تازه فهمیدم که مأموریت سیستان نبوده. بعد از شهادت آقا سجاد یکی از دوستان روحانی‌اش برای‌مان گفت: وقتی می‌خواست به این مأموریت برود زنگ زد و خواست برایش استخاره بگیرم. آیه 123 سوره توبه آمد که در آن گفته شده «ای کسانی که ایمان آوردید! بروید و با قدرت تمام با دشمنان بجنگید و نترسید. ان‌شاءالله جزو پرهیزگاران هستید.» من دلم نیامد این آیه را برای آقاسجاد بخوانم. از من پرسید چه آیه‌ای آمده؟ آیه شهادت است؟ گفتم: چیز خوبی است، برو ان‌شاءالله که سالم برگردی. دوباره پرسید آیه شهادت است؟ ولی من جواب ندادم، اما پیش خودم گفتم سجاد حتماً شهید می‌شود ♡♡♡♡♡♡♡♡ @alireza_jilan 🌿 🌐 ♡♡♡♡♡♡♡♡