21.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الطاف امام رضا علیه الاسلام
آیت الله ضیاآبادی رضوان الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی سید حمید رضا برقعی به مناسبت ولادت امام رضا (علیهالسّلام)
🌿🌺🌿🌺🌿🌺توبه جیب بر کرامتی از امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام 🌿🌺🌿🌺🌿🌺
"شبی در شهر قم به نماز فقیه بزرگوار، عارف معارف، معلم اخلاق، مرحوم حاج سید رضا بهاء الدینی مشرف شدم.
پس از نماز به محضر آن عزیز عرضه داشتم: محتاج و نیازمند سخنان گهربار شمایم، در پاسخ فرمود: همیشه به خداوند کریم چشم امید داشته باش که فیض او دایمی است و احدی را از عنایتش محروم نمی کند، و به هر وسیله و بهانه ای زمینه ی هدایت و دستگیری عباد را فراهم می نماید، آنگاه داستان شگفت انگیزی را از قول حمله داری از شهر ارومیه که سالی یک بار مسافر به مشهد می برد بدین صورت نقل کرد:
مسافرت با ماشین تازه آغاز شده بود؛ ماشین، مسافر و بارش را یکجا سوار می کرد، چرا که ماشین به صورت ماشین باری بود، در قسمت بار هم مسافران را می نشاندند و هم بار آنها را به صورت متراکم می چیدند.
من نزدیک به سی مسافر برای بردن به زیارت حضرت رضا علیه السلام پذیرفته بودم و قرار بود اوایل هفته ی بعد به جانب مشهد حرکت کنیم.
شب چهارشنبه حضرت رضا علیه السلام را در خواب دیدم که با محبتی خاص به من فرمودند: در این سفر ابراهیم جیب بر را همراه خود بیاور. از خواب بیدار شدم در حالی که در تعجب بودم که چرا از من خواسته شده چنین شخص فاسق و فاجری را که در بین مردم بسیار بدنام است به مشهد ببرم، فکر کردم خوابی که دیده ام صحیح نیست، شب بعد همان خواب را بدون کم و زیاد دیدم، ولی باز توجه به آن ننمودم، شب سوم در عالم رؤیا حضرت رضا علیه السلام را خشمگین مشاهده کردم که با حالتی خاص به من فرمودند: چرا در این زمینه اقدام نمی کنی؟
روز جمعه به محلی که افراد شرور و گنهکار جمع می شدند رفتم، ابراهیم را در میان آنان دیدم، نزدیک او رفته سلام کردم و از او برای زیارت مشهد دعوت نمودم. با شگفتی با دعوتم روبرو شد، به من گفت: حرم حضرت رضا جای من آلوده نیست، آنجا مرکز اجتماع اهل دل و پاکان است، مرا از این سفر معاف دار.
اصرار کردم و او نمی پذیرفت، عاقبت با عصبانیت به من گفت: من خرجی این راه را ندارم، فعلًا تمام سرمایه ی من سی ریال پول است، آن هم پولی حرام که از کیسه ی پیرزن فقیری دستبرد زده ام! به او گفتم: من از تو مخارج سفر نمی خواهم، رفت و برگشت این سفر را مهمان منی. اصرارم مقبول افتاد، آمدن به مشهد را پذیرفت، قرار شد روز یکشنبه همراه با کاروان حرکت کند."
"کاروان به راه افتاد، مسافران از بودن شخصی مانند ابراهیم جیب بر تعجب داشتند، ولی احدی را جرأت سؤال و جواب نسبت به این مسافر نبود.
ماشین باری همراه بار و مسافر در جاده ی خراب و خاکی به جانب کوی دوست در حرکت بود، نرسیده به منطقه ی زیدر که محلی ناامن و جای حمله ی ترکمن ها به زوّار بود، عرض جادّه به وسیله ی قلدری ستمکار بسته شده بود.
ماشین توقّف کرد، راهزن بالا آمد، خطاب به تمام مسافران گفت: آنچه پول دارید در این کیسه بریزید و در برابر من ایستادگی نکنید که شما را به قتل می رسانم!
پول راننده و تمام مسافران را گرفت، سپس ماشین را ترک گفت.
ماشین پس از ساعتی چند به محلّ زیدر رسید و کنار قهوه خانه نگاه داشت.
مسافرین پیاده شدند، کنار هم نشستند، غم و اندوه جانکاهی بر آنان سایه انداخت، بیش از همه راننده ناراحت بود، می گفت: نه اینکه خرجی خود را ندارم، بلکه از پول بنزین و دیگر مخارج ماشین هم محروم شدم، رسیدن ما به مقصد بسیار مشکل به نظر می رسد. سپس از شدّت ناراحتی به گریه افتاد، در میان بهت و حیرت مسافران ابراهیم جیب بر به راننده گفت: چه مقدار پول تو را آن راهزن برده؟ راننده مبلغی را گفت، ابراهیم آن مبلغ را به او پرداخت، سپس از بقیه ی مسافران به طور تک تک مبلغ ربوده شده ی آنان را پرسید و به هر کدام هر مبلغی را که می گفتند می پرداخت، در نهایت کار سی ریال باقی ماند که ابراهیم گفت: این هم مبلغ ربوده شده از من بود که سهم من است. همه شگفت زده شدند، از او پرسیدند: این همه پول را از کجا آورده ای؟ در پاسخ گفت: وقتی آن راهزن از همه ی شما پول گرفت و سپس مطمئن و آرام خواست از ماشین پیاده شود، بی سر و صدا جیب او را زدم، او پیاده شد، و ماشین هم به سرعت به حرکت آمد و از منطقه دور گشت تا به اینجا رسید، این پولهایی که به شما دادم پول خود شماست.
حمله دار می گوید: بلند بلند گریستم، ابراهیم به من گفت: پول تو را هم که برگرداندم، چرا گریه می کنی؟ خوابم را که در سه شب پی در پی دیده بودم برای او گفتم و اعلام کردم من از فلسفه ی خواب بی خبر بودم تا الآن فهمیدم که دعوت حضرت رضا از تو بدون دلیل نبوده، امام علیه السلام می خواست به وسیله ی تو این خطر را از ما دور کند.
حال ابراهیم عوض شد، انقلاب شدیدی به او دست داد، به شدت گریست، این حال تا رسیدن به تپّه ی سلام جایی که برق گنبد بارگاه ملکوتی حضرت رضا علیه السلام دیده ی مسافران را روشن می کند ادامه داشت، در آنجا گفت: زنجیری به گردن من بیندازید، مرا تا نزدیک صحن به این صورت ببرید، چون پیاده شدیم مرا به جانب حرم به همین حال حرکت دهید. آنچه می خواست انجام دادیم. تا در مشهد بودیم همین حال تواضع و خضوع را داشت، توبه ی عجیبی کرد، پول پیرزن ناشناس را در ضریح مطهر انداخت، امام را شفیع خود قرار داد تا گناهان گذشته اش بخشیده شود، همه ی مسافران کاروان به او غبطه می خوردند. سفر در حال خوشی پایان یافت، همه به ارومیه برگشتیم ولی آن تائب باارزش، مقیم کوی یار شد
"منبع : توبه آغوش رحمت، ص 129"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به یک دزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️تمام خیرها در این دعاست...
🍀متن کامل و صوت این دعا👇
https://eitaa.com/elteja/4350
#یاری_حضرت
#استوری_مهدوی
#امام_رضا_علیه_السلام
@Elteja
امام رئوفم!
این بار که بیایم حرمت،
میخواهم خودم را
به گمشدههای حرم بسپارم.
من خیلی وقت است که
در هرج و مرج روزمرگیهایم گم شدهام.
میشود بین گمشدهها اسمم را اعلام کنی؟
میشود بین این شلوغیها،
تو پیدایم کنی و دستم را
در دست "پدرم" (عجل الله فرجه) بگذاری؟!
#دلنوشته_مهدوی
#امام_رضا_علیه_السلام
🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️امیرالمومنین علیهالسلام:
🔸کسی که منتظر امر ما (ظهور) است، مانند شهیدی است که در خون خود غلتیده است.
📚 تحف العقول، ص: ۱۱۵.
🍀متن کامل و پوستر روایت🍀
✋۳۵ روز تا عید همعهدی (غدیر)
📎متن و صوت دعای عهد
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@Elteja
🌸🌺🌸🌺🌸🌺شفاء یافتن توپچی ژاندامری🌸🌺🌸🌺🌸🌺
صدیق معظم میرزا ابوالقاسم خان بن علیخان تهرانی كه از اختیار تهران بود و سالها در مشهد رضوی مقیم و درسرای معروف به «محمدیه» در حجره ای از حجحرات فوقانی به عزلت و عبادت به سر می برد و مدتها با احقر الفت و موأنست داشت و عاقبت در همان حجره در چهارم محرم 1365 هجری قمری وفات نمود و در صحن جدید دفن شد، رحمة الله علیه به حقیر فرمود:
از جمله كراماتی كه از حضرت امام رضا علیه السلام برای من ظاهر شد و من خبر دار شدم شفای میرزا آقای سبزواری است.
قضیه او این است كه چون او در اداره ی ژاندارمری توپچی بود مأمور می شود با پنج نفر از توپچیان یك گاری فشنگ و باروت به شهر «تربت» ببرند و چون از مشهد خارج می شوند در بین راه از یكی از ایشان اتفاقا آتش سیگاری به صندوق باروت می رسد و فورا صندوق آتش می گیرد. بلاتأمل سه نفر از ایشان هلاك می شوند و سه نفر زخمی می گردند.
خود میرزا آقا می گفت: من یكمرتبه ملتفت شده دیدم قوه ی باروت مرا حركت داد ه و ده دوازده ذرع به خط مستقیم بالا برد و فرود آورد و گوشتها و رگهای پاهای من تا پاشنه ی پا تمامی سوخت. پس مرا در مشهد به مریضخانه ی لشكری بردند و در حدود یكماه مشغول معالجه شدند.
آنگاه مرا از آنجا به مریضخانه ی حضرت بردند و مدت هشت ماه در آنجا تحت معالجه بودم تا اینكه جراحت و چرك آمدن برطرف شد ولی ابدا قدرت بر حركت نداشتم زیرا كه رگها به كلی سوخته بود. شبی با دل شكستگی گریه ی بسیاری كردم و آنگاه توجه به حضرت رضا علیه السلام نموده عرضه داشتم:
یا بن رسول الله من كه سیدم و از خانواده ی شما می باشم، آخر نباید شما به داد من بیچاره برسید؟! پس از شدت گریه خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم كه سید بزرگواری نزد من است و می فرماید: میرزا آقا حالت چگونه است؟
تا این اظهار مرحمت را نمود فورا دستش را گرفتم و گفتم: شما كیستید كه احوال مرا می پرسید؟! از اهل سبزوارید یا از خویشاوندان منید؟!
فرمود: می خواهی چه كنی؟ من هر كس هستم، آمده ام احوال تو را بپرسم.
عرض كردم: نمی شود می خواهم بفهمم و شما را بشناسم. چرا كه تا كنون هیچكس احوال مرا نپرسیده است.
فرمود: تو متوسل به كه شدی؟
عرض كردم كه: حضرت رضا علیه السلام
فرمود: من همانم.
تا فرمود: من همانم.
گفتم: آخر می بینید كه من به چه حالی افتاده ام و از هر دو پا شل شده ام و نمی توانم حركت كنم.
فرمود: ببینم پایت را.
پس دست مبارك خود را از بالای یك پای من تا پاشنه ی پا كشید و بعد از آن پای دیگر را بهمین قسم مسح فرمود و من در خواب حس كردم كه روح تازه ای به پاهای من آمد، پس بیدار شدم و فهمیدم كه شصت پای من حركت می كند. تعجب كرده با خود گفتم: آیا می شود كه همه ی پای من حركت كند؟! پس پاهای خود را حركت دادم كه حركت كرد. دانستم كه خواب من از رؤیاهای صادقه بوده و حضرت رضا علیه السلام مرا شفاء مرحمت نموده، از شوق شروع كردم به بلند بلند گریه كردن، بطوریكه بیماران آنجا از صدای گریه ی من بیدار شدند و گفتند: ای سید در این وقت شب مگر دیوانه شده ای كه گریه می كنی و نمی گذاری ما بخوابیم؟! گفتم: شما نمی دانید، امشب امام هشتم علیه السلام به بالین من تشرف آورد و مرا شفاء داد.
چون صبح شد با كمال صحت از مریضخانه بیرون آمدم و توبه كردم كه دیگر نوكری دولتم را نكنم و حال به عنوان دستفروشی مشغول كسب شده ام.
كرامات رضویه ج 1 ص 124 - 5
ایكه بر خاك حریم تو ملائك زده بوس
رشك فردوس برین گشته ز تو خطه ی طوس
هر كه آید به گدایی به در خانه ی تو
حاش لله كه ز درگاه تو گردد مأیوس
تائب تبریزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◻️مولا امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
🔸بدانید که زمین هرگز از حجت خدا خالی نمیشود،
اما خدا مردم را به تاوان ظلم و ستم و گناهانشان، از دیدن او نابینا (و محروم) میکند.
📚غیبت نعمانی، ص۱۴۱.
🍀متن کامل و پوستر روایت🍀
✋۳۴ روز تا عید همعهدی (غدیر)
📎متن و صوت دعای عهد
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@Elteja
💐🌿💐🌿💐🌿"مناظره کوتاه امام رضا علیه السلام با یحیی بن ضحاک سمرقندی و ابطال خلافت ابو بکر با یک جمله(با تصویر کتاب )💐🌿💐🌿💐🌿
ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه از علمای بزرگ شیعه روایت کرده است:
وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرِ بْنُ رُسْتُمَ الطَّبَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ الطُّوسِيِّ عَنْ أَشْيَاخِهِ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ انْتَدَبَ لِلرِّضَا ع قَوْمٌ يُنَاظِرُونَهُ فِي الْإِمَامَةِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَاخْتَارُوا يَحْيَى بْنَ الضَّحَّاكِ السَّمَرْقَنْدِيَّ فَقَالَ سَلْ يَا يَحْيَى قَالَ يَحْيَى بَلْ سَلْ أَنْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِتُشَرِّفَنِي بِذَلِكَ فَقَالَ ع يَا يَحْيَى مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ ادَّعَى الصِّدْقَ لِنَفْسِهِ وَ كَذَّبَ الصَّادِقِينَ أَ يَكُونُ صَادِقاً مُحِقّاً فِي دِينِهِ أَمْ كَاذِباً فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً سَاعَةً فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَجِبْهُ يَا يَحْيَى فَقَالَ قَطَعَنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَالْتَفَتَ إِلَى الرِّضَا فَقَالَ مَا هَذِهِ الْمَسْأَلَةُ الَّتِي أَقَرَّ يَحْيَى بِالانْقِطَاعِ فِيهَا فَقَالَ ع إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ شَهِدَ بِالْعَجْزِ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ وَلِيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ الْأَمِيرُ خَيْرٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ عَلَى مِنْبَرِ الرَّسُولِ ص أَنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي وَ الْإِمَامُ لَا يَكُونُ فِيهِ شَيْطَانٌ وَ إِنْ زَعَمَ يَحْيَى أَنَّهُ صَدَّقَ الصَّادِقِينَ فَلَا إِمَامَةَ لِمَنْ أَقَرَّ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ فَقَالَ كَانَتْ إِمَامَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا فَمَنْ عَادَ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ فَصَاحَ الْمَأْمُونُ عَلَيْهِمْ فَتَفَرَّقُوا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ فَقَالَ لَهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ أَنْ لَا تُفَاتِحُوهُ وَ لَا تَجْمَعُوا عَلَيْهِ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ عِلْمُهُمْ مِنْ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ.
عدهای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مامون در مناظرهای در مورد امامت شرکت کند. آن حضرت پذیرفت، و مجلسی تشکیل شد و یحیی بن ضحاک سمرقندی برای بحث با ایشان دعوت شد. امام رضا فرمودند: بپرس! یحیی گفت: شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سوال شما افتخار کنیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا میکند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغگویی میدهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟ یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت. مامون گفت: چرا جواب نمیدهی؟ یحیی گفت: سوالی از من کرد که نمیتوانم پاسخ دهم. مامون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: منظورتان از این سوال چه بود؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابو بکر راستگو بود، پس راویان صادق و راستگو که گفتهاند ابو بکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم. باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابو بکر راست است میگوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابو بکر امام نیست. همچنین از قول ابو بکر نقل کردهاند که گفته است: من شیطانی دارم که مرا وسوسه میکند و من گرفتار او هستم. اگر ابو بکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمیتواند امام باشد چون شیطان نمیتواند در امام تصرف کند. و نیز از عمر نقل کردهاند که گفته است: امامت ابو بکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. اگر عمر راستگو بود پس امامت ابو بکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. سخن آن حضرت که به اینجا رسید مامون آنچنان عصبانی و ناراحت شد که بیمقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: مگر من نگفتم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) را شروعکننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟! اینها علمشان از علم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است!
مناقب آل ابی طالب، تالیف ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۳۸۰، چاپ دار الاضواء"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام_رضاعلیه_السلام واحیای امر اهلبیت علیهم السلام
آیتالله سیدعلی میلانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر پادشه ضامن آهو نمی شود _ حاج غلامرضا سازگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اميرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به فرزندشان فرمودند:
🔸اى حسين! نهمين فرزند از نسل تو، همان قیام کنندهی بر حقّ است که دین را پیروز و عدالت را برقرار خواهد کرد.
📚کمال الدین، ج۱، ص۳۰۴.
🍀متن کامل و پوستر روایت🍀
✋۳۳ روز تا عید همعهدی (غدیر)
📎متن و صوت دعای عهد
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@Elteja
💠سفارشهای امام رضایی مرحوم پرفسوراحمد مهدوی دامغانی
🔹همه ما خاکروبه های در خانهی امام رضا صلوات الله علیه هستیم.
🔹اينكه زير سايه امام رضا بزرگ شده ايد رو فراموش نكنيد.
🔹خودتان رو جزو عائله و فرزندان امام رضا سلام الله علیه بدانید و هر چه میخواهید از رییس عائله بخواهید از مال، جاه، غفران الهی و هرچه …..
🔹جز از امام رضا عليه السلام از هيچ كس، هيچ چيز نخواهيد.
🔹و ابتغوا اليه الوسيله هيچ وسيله اي بالاتر و بهتر از امام رضا سلام الله عليه نيست.
🍀☘🍀☘🍀☘ ادعای شیعه بودن داشتند؛ دو ماه هر روز اجازه دیدار خواستند، اما امام رضا آنها را اذن ورود نداد ...🍀☘🍀☘🍀☘
از امام عسكرىّ نقل است كه فرمود: وقتى ولايتعهدى براى حضرت رضا عليه السّلام قرار گرفت، دربان او بر حضرت وارد شده و گفت: گروهى پشت در ايستاده اند و اذن دخول خواسته و مى گويند: ما از شيعيان علىّ عليه السّلام هستيم!.
حضرت فرمود: من فعلًا مشغولم آنان را بازگردان.
و اين آمد و شدها و جواب منفى امام دو ماه بطول انجاميد، تا جايى كه ديگر از رسيدن به او نااميد شده و به دربان گفتند:
به آقايمان بگو ما از شيعيان پدرت علىّ عليه السّلام هستيم! اين ماجرا موجب شماتت و سرزنش دشمنانمان بر ما شده، و ما اين بار بازگشته و از اين شرمندگى و شكستن غرورى كه بما رسيده، و عجز از احتمال دردى كه به سبب شماتت از ناحيه دشمنانمان به ما خواهد رسيد از شهر خود خواهيم گريخت.
حضرت رضا عليه السّلام به دربان خود فرمود: اجازه بده داخل شوند، آنان وارد شده سلام كردند ولى آن حضرت نه جواب سلامشان را داد و نه اذن جلوس صادر كرد، و همان طور ايستادند.
همگى گفتند: اى زاده رسول خدا، اين چه جفاى عظيم و استخفاف پس از آن حجاب سخت است! ديگر چه جفائى مانده تا بر سر ما آيد؟!
حضرت رضا عليه السّلام فرمود: اين آيه را بخوانيد:
«و هر مصيبتى كه به شما رسد به سبب كارهايى (خطا و گناهانى) است كه دستهايتان كرده و از [گناهان] در مى گذرد- شورى ۳۰»،
بخدا سوگند كه من در اين كار تنها به خداوند و رسول او و أمير المؤمنين و پدران پاكم پس از او اقتدا كردم، آنان بر شما نكوهش كردند من نيز اقتدا نمودم.
گفتند: براى چه اى زاده رسول خدا؟!
فرمود: براى اين ادّعا كه شما شيعه أمير المؤمنين هستيد! واى بر شما! شيعيان او حسن و حسين و سلمان و أبو ذرّ و مقداد و عمّار و محمّد بن أبى بكر بودند، همانها كه ذرّه اى از دستورات او سرپيچى نكردند، حال اينكه شما در بيشتر كردارتان با او مخالفيد، و در بيشتر فرائض خود كوتاهى ورزيده و بزرگى حقوق برادران خود را در باره خدا خوار و بى مقدار مى داريد، و آنجا كه نبايد؛ تقيّه مى كنيد. و آنجا كه بايد؛ تقيّه نمى كنيد، اگر شما در همان ابتداى كار مى گفتيد ما از موالى و محبّين اوئيم و از دوستداران اولياى او و دشمنان دشمنان او هستيم من منكر اين قول شما نشده بودم، و ليكن اين مقام و مرتبه شريفى بود كه شما مدّعى آن شده ايد، اگر كردار شما گفتارتان را تصديق نكند به هلاكت افتيد، مگر اينكه رحمت پروردگارتان آن را تلافى كند.
آنان گفتند: اى زاده رسول خدا، ما همگى بدرگاه خدا استغفار كرده و از اين گفته خود توبه مى كنيم، بلكه مى گوييم- همان طور كه شما بما آموختيد-: ما محبّ شما و اولياى شمائيم، و دشمنان دشمنان شما هستيم.
حضرت رضا عليه السّلام فرمود: آفرين و مرحبا به شما برادران و محبّينم! بيائيد بالا، و آنقدر آنان را به بالا خواند تا تك تكشان را در بغل گرفت، سپس به دربان خود فرمود:
چند بار ايشان را مانع شدى؟
گفت: شصت بار.
فرمود: به همان تعداد نزد ايشان رفته و ضمن سلام؛ سلام مرا به ايشان برسان.
اكنون با اين استغفار و توبه همه گناهان خود را محو و پاك ساختند، و به جهت محبّت و موالاتشان به ما مستحقّ كرامت شده اند، و از حال ايشان و امور عیالشان تفقّد كن؛ نفقات بسيار و احسان فراوان و هداياى بسيارى بديشان داده و زيانشان را جبران كن.
📗احتجاج طبرسی ج 2 ص 459
📗وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج11 ص 470
📗رسائل فقهية _ الشيخ مرتضى الأنصاري ج1 ص95
📗البرهان في تفسير القرآن ج 4 ص604
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت امام رضا (علیهالسّلام)درباره حضرت خضر(علیهالسّلام) .. و انیس امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودن ایشان
آیه الله نجم الدین طبسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اختصاصی دعبل
🔴 فیلم دیده نشده از مرحوم حسان در جمع نمایندگان بنیاد دعبل
🔹ماجرای الهام در حرم امام رضا(علیهالسّلام) و سرودن شعر
🔹توصیه علامه امینی برای نحوه زیارت امام رضا(علیه السلام)
🌸🌺🌸🌺🌸🌺داستان خواندنی از عنایت حضرت امام رضا علیه السلام 🌸🌺🌸🌺🌸🌺
"
"پیری پینه دوز از شهری بسیار دور دست به شدت آرزو داشت به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام موفق شود ولی از نظر اقتصادی به خاطر فاصله زیادی که شهرش با مشهد داشت امکان زیارت برای او نبود.
قافله ای در آن شهر آماده حرکت به سوی مشهد شد، پیر مرد که دیگر تاب و طاقت تحمل فراق را نداشت، نزد خود برای رفتن به زیارت سه نقشه کشید:
اول: دوختن کفش های پاره اهل کاروان و گرفتن مزد برای تأمین هزینه رفتن به زیارت، دوم: دوختن کفش های پاره اهل قافله و گرفتن مزد برای تأمین هزینه برگشتن از زیارت، سوم: استفاده کردن از غذای مضیف حضرت امام رضا علیه السلام تا هنگامی که برای زیارت در شهر مشهد اقامت دارد.
پیاده همراه قافله حرکت کرد، در مسیر راه دچار شکاف پا و زخم قدم شد، هنگامی که به مشهد رسید با همان وضع و حال ابتدای مغرب به حرم رفت و با اشک و زاری زیارت کرد و تا دیر وقت در حرم حضرت امام رضا علیه السلام نشست تا کنار ضریح خوابش برد و طبیعتاً در حال خواب پایش دراز شد، خادمان به تدریج شمع های حرم را خاموش و تعداد اندکی از زائران را که مانده بودند، بیرون کردند.
خادمی تندخو و عصبانی در حال گشتن میان حرم بالای سر پیر مرد رسید، فریادی بر او زد که از خواب بیدار شود برخیز! ولی پیر مرد از شدت خستگی بیدار نشد، دوباره فریاد زد ولی خسته به خواب رفته از خواب برنخاست، لگدی محکم به پهلوی پیرمرد زد که پیر پینه دوز از شدت درد از خواب پرید، او را هم از حرم بیرون کرد، پیر مرد پس از بیرون آمدن از حرم با زحمت اطاقی کهنه و خراب در مسافرخانه ای قدیمی پیدا کرد و هنگام خوابیدن رو به حرم کرد و گفت: در دیار و شهرم به من گفتند تو دارای مضیف خانه هستی که از زائرانت پذیرایی می کنند، مضیف خانه ات کجاست؟ می گفتند: امام رئوفی ولی رأفت تو کجاست و چه شد؟ من که در حرم مطهرت در برابرت چنان لگد به پهلویم زدند که پهلویم درد گرفت!!
خادم حرم نیمه شب حضرت امام رضا علیه السلام را در خواب دید، به حضرت عرض سلام کرد، حضرت جواب سردی دادند، به حضرت عرضه داشت پسر پیامبر! پنجاه سال است در لباس خادمی شما به سر می برم چرا با بی رغبتی پاسخ سلامم را دادی؟
حضرت فرمود: ولی در این پنجاه سال لگد به پهلوی من نزده بودی، دیشب به پهلویم لگد زدی و تا کنون پهلویم درد می کند، آری؛ لگد به پهلوی زائرم زدی دردش را من می کشم!!
خادم بیدار شد و تا صبح نخوابید، مسافرخانه به مسافرخانه گشت تا پیر پینه دوز را پیدا کرد و به خانه خود برد و تا روزی که پیر مرد در مشهد بود از او پذیرایی جانانه کرد و رضایت کامل او را به خاطر برطرف کردن رنجش حضرت امام رضا علیه السلام جلب کرد."
"منبع : فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیه السلام، ص 283"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شنیدنی زائر امام رضا ( علیه السلام)