❤️تا کجا دوستش داری؟!
▫️صدای کبوترها خانه را پر کرده بود.
امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط.
ناگهان لبخند آمد روی لبهای امام.
علّت را پرسیدند.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
این دو کبوتر را میبینید؟
زن و شوهرند.
شوهر دارد برای زنش آواز میخواند:
«آرامشم! ❤️
عروس خانهام!
در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم،
مگر امام زمانم؛
همین آقایی که روی تخت نشسته!»
📚 برگرفته از بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۴۲ و ص۳۴۶.
👈 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیهالسلام مشهور شده، اما بررسیها نشان میدهد در اصل مربوط به امام کاظم علیهالسلام است.
🔘اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست.
اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیهالسلام دوست داشته باشیم.
خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان میکند و ما را در یک دو راهی قرار میدهد
که خواستهی عزیزانمان با خواستهی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
#محبت_حضرت
#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
#امام_کاظم_علیه_السلام
📲 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
#امام_کاظم_علیه_السلام
🔰 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیهالسّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند...
در روایت آمده است:
🔹زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیهالسّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپهداران خود که پیشنهاد میکرد، هیچ کدام قبول نمیکردند. لذا نامهای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که:
📜 اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه
🔻برایم عدهای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را.
🔸گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمیدانستند و پنجاه نفری میشدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آنها احترام نمود و از آنها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمیشناسیم.
🔹هارون الرشید آنها را وارد خانهای که امام علیهالسّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آنها نشست.
📜 فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه
🔻 همین که چشم آنان به امام علیهالسلام افتاد، سلاحهای خود را انداختند و بدنهایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیهالسلام پیدا کرده بودند، گریه میکردند.
🔸 امام علیهالسّلام دست بر سر آنها کشیدند و به زبان خودشان با آنها صحبت نمودند و آنها نیز اشک میریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنهای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آنها را بیرون بیاندازد. آنها به جهت احترام به إمام علیهالسلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسبهای خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند.
📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹
#امام_کاظم_علیه_السلام
⚫️ فهرست لینکدارِ مصائب حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آنها یاد کردهاند ...
🩸وقتی که لبهای جنازه مطهر موسیبنجعفر علیهماالسلام، به سخن باز میشود ...
🩸پیکر مطهر «غریب بغداد» را، گُلباران کردند و پیکر مطهر «غریب کربلا» را، تیرباران ...
🩸هرکه از راه میرسید، لگدی بر بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام میزد...
🩸کفنی گرانبها کجا و زیر اندار دهاتیها کجا...
🩸شرح گوشهای از مصیبت «وَالجَنازَةِ المُنادیٰ عَلَیها بِذُلِّ الاِستِخفافِ»
🩸آقایما حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را در یک «زیرانداز» پیچیدند و بدن مبارکش را لگد مال کردند...
🩸«سمّ» با بدن مبارک حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام چه کرد...
🩸پوست و استخوانی فقط از آقایما موسی بن جعفر علیهماالسلام باقی مانده بود...
🩸شرح گوشهای از مصیبت «وَالمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَ ظُلَمِ المَطامِیرِ»
🩸امان از دشنامهایی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دادند ...
🩸حکایت کنیز زیبارویی که آمد «دلربایی» کند اما دلش گرفتار موسی بن جعفر علیهماالسلام شد ...
🩸روز جمعه بر روی پل بغداد، فَرَج من خواهد رسید...
🩸کنج زندان بلا تا که ز پا افتادم/ ناخوداگاه فقط یاد «رضا» افتادم...
🩸به فدای آن امامی که در زندان، غذای خود را به دیگر زندانیان میداد...
🩸شرح مختصر و دردناکی از مصیبت «غل و زنجیر» ...
🩸خدایا! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ...
🩸تنها درخواست حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام در روز آخر عمْر شریفش...
🩸به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید ...
🩸قدردانی حضرت موسی بن جعفر «علیهماالسلام» از روضهخوانِ حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» ...
@Maghaatel