eitaa logo
علیرضا مهرپرور
157 دنبال‌کننده
478 عکس
1هزار ویدیو
99 فایل
در این کانال یافته ها را تقدیم میکنم ارتباط @mehrparvar110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علیرضا مهرپرور
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان امام سجاد علیه السلام به جناب سعیدبن جبیر در فضیلت شیعیان حجه الاسلام بحر العلوم میر دامادی
هدایت شده از علیرضا مهرپرور
سرود مولانا علی علیه السلام
هدایت شده از اشعار امیرالمومنین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌸🌺🌸🌺🌸فقيه عابد سعيد بن جبير از زهاد و بزرگان شيعه🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ طورى كه معلوم است حجاج بن يوسف پيوسته با اهل حق و مخصوصا با شيعيان اميرالمؤ منين عناد مى ورزید. روزى صحبت از سعيد بن جبير كوفى كه از حوارى حضرت سجاد بود بميان آمد: حجاج چند نفر از اصحاب مخصوص ‍ خود را گماشت تا سعيد را پيدا كرده و در مجلس او حاضر كنند. ماءمورين حركت كرده و او را جستجو مى كردند تا بصومعه اى رسيدند كه راهبى در آنجا سكنى داشت از راهب تقاضا كردند كه آنان را بجاى سعيد راهنمائى نمايد. راهب چون از اوصاف و علامات سعيد پرسيد: ايشان را بسوى سعيد رهنمائى نمود. ماءمورين بنزديكى سعيد رسيده و او را بحالت سجده يافتند كه مشغول مناجات با خداى خود بود، ماءمورين سلام كردند! سعيد نماز خود را تمام كرده جواب ايشان را رد كرد، ماءمورين اظهار داشتند كه ماءموريت ما اينستكه شما را بسوى حجاج دعوت كنيم . سعيد فرمود: اگر پذيرفتن من واجب است ، كه موافقت نمايم ؟ گفتند: بلى ناچار بايد اجابت كنيد. سعيد حمد و ثناى خداى را بجاى آورده و صلوات بر پيغمبر اكرم فرستاده و از جاى خود حركت نموده با ايشان براه افتاده و رفتند، تا بهمان صومعه راهب رسيدند. راهب پرسيد: آنرا كه طلب ميكردند پيدا نموديد؟ گفتند بلى . راهب تقاضا نمود: داخل صومعه شوند تا شب را از شر درندگان و مخصوصا دو شير ماده و نر كه هر شب در اطراف صومعه پناهنده مى شوند ايمن گردند؟ ماءمورين اجابت كرده و داخل صومعه شدند ولى سعيدبن جبير اظهار داشت من هرگز بصومعه يك شخص مشرك و غير مسلمان پناهنده نميشوم شب را در بيرون صومعه هستم . ماءمورين گفتند: شما در نظر گرفته ايد كه فرار كنيد و يا ميخواهيد خودتان را بمعرض هلاكت بيندازيد! سعيد فرمود: من فرار نميكنم و خداى من همراه من است و مرا از هرگونه پيش آمدهاى سوء نگاهدارى فرموده و همان حيوانات درنده را نگاهدار و پاسبان من قرار ميدهد، انشاءالله . گفتند مگر شما از جمله پيغامبران خدا هستيد، سعيد پاسخ ميدهد: من يك بنده گناهكار و خطا پيشه هستم از بندگان خدا، ماءمورين اظهار كردند: پس قسم ياد كن كه از اينجا فرار نكنى ! سعيد قسم خورد كه شب را از آنجا حركت نكند. راهب گفت : شما بطرف صومعه بالا آئيد و اين بنده صالح كه سخت قوى دل است تنها بماند كه خودش مايل نيست بداخل صومعه آيد. ماءمورين داخل صومعه شدند و باطراف مى نگريستند كه ناگاه از دور يك شير ماده نمايان شده و بسوى صومعه ميآيد، اين شير ماده نزديك سعيد رسيده و خود را ببدن سعيد ميمالد و سپس ‍ در نزديكى او خوابيد و پس از اين شير نرى باز همانطور از بيابان آمده و خود را بسعيد مس كرده و در نزديكى او خوابيد. شب بپايان رسيده و هوا روشن شد، راهب از صومعه بپائين آمده و از محضر سعيد تقاضا نمود كه شريعت اسلام و تعاليم دينى را براى او توضيح بدهد: و در آن ساعت اسلام آورده و از روى خلوص و صفاء نيت بوظائف دينى خود عمل كرد. ماءمورين چون از اين منزلت و مقام سعيد آگاهى يافتند شروع كردند بمعذرت طلبيدن و دست و پاهاى او را مى بوسيدند و از خاك پاهايش براى تبرك برداشته و براى او صلوات مى فرستادند. سپس گفتند: ما در حضور حجاج قسم خورده ايم كه اگر شما را پيدا كرده و بعد رها كنيم زنهاى خودمان را طلاق داده و بندگان خود را آزاد بسازيم ، ولى با اينحال فرمان شما را هر چه بفرمائيد اطاعت خواهيم كرد؟ سعيد بن جبير فرمود: شما وظيفه خودتان را انجام دهيد، من بآفريننده خود پناهنده هستم و قضاء و حكم او را كسى نتواند برگرداند. پس براه افتادند تا بشهر واسط رسيدند، نزديك شب شده است و مدت عمرم سپرى گشته ، از شما تقاضا دارم امشب مرا آزاد بگذاريد تا توشه اى براى مرگ و رحلت خود بگيرم و مهياى نكير و منكر و شكنجه هاى قبر باشم ، نزديك شده است كه خاك تيره بر روى جسدم بريزند، و البته صبحگاه هر مكانى را كه تعيين ميكند حاضر آمده و بعهدم وفا كنم ؟ ماءمورين اختلاف نمودند: يكى گفت اگر از خود اوست دست برداريم چطور ميتوانم اثر شرا پيدا كنيم ، دومى گفت تا اينجا زحمت كشيده و نزديك است كه از امير بگرفتن جائزه نائل باشيم و هم بجائى رسيده ايم كه اميدواريم ايمن گرديم و در آخر كار نبايد سستى و مسامحه را روا بداريم ، ديگرى بصدا درآمد كه من ضامن او هستم و فردا صبح پيش شما حاضر مى كنم انشاءالله . در اين هنگام بسوى سعيد بن جبيره متوجه شده ديدند: اشك از چشمهاى او سرازير بود و سيمايش دگرگون شده بود زيرا از آن ساعتى كه او را دستگير كرده بودند پيوسته دلتنگ و گرفته حال و با گرسنگى و تشنگى بسر برده بود.
ماءمورين از ديدار اين رخسار افسرده بيشتر متاءثر شده و يكبارگى گفتند: اى بهترين مردان روى زمين اى كاش ما تو را نميديديم و چنين ماءموريتى را نميداشتم ! واى بر ما چگونه بواسطه اين عمل گرفتار گشتيم ! تقاضا ميكنيم در روز قيامت و هنگام بازخواست در پيشگاه آفريننده ما عذر ما را بخواهى تا ما را معذور بدارد! البته خداوند جهان بزرگترين حكم كننده و بهترين دادخواه است كه هيچگونه ستم و ظلم نخواهد كرد. بهمگى گريه ميكردند تا يكى از ماءمورين كه ضمانت او را نمود روى بسعيد كرده و عرض نمود: از حضرت تو مسئلت ميكنم كه بخاطر خدا امشب ما را از دعاى خير بى نصيب نكنى ؟ ما آدمى را مانند تو ديگر باره نخواهيم يافت . سعيد بن جبير آنان را بدعاى خير ياد كرده و بطرف ديگر روان شد: سعيد نزديك آب آمده عباء و پيراهن بلنديكه داشت از تن خود كنده و شستشو داد و هم سرش را پاك و تميز كرده و براى مناجات مهيا شد. آرى سعيد آن شب را تا صبح بيدار بود و با خداى خود بر از و نياز اشتغال داشته و با كمال خضوع قلب در مقام بندگى آمده و خود را مهياى يك سفر روحانى كرد. روشنائى آفتاب از مشرق دميد، و سعيد بموجب عهدى كه كرده بود از جاى برخواسته بسوى جايگاه ماءمورين حركت كرده و در را زد. ماءمورين صداى در را شنيده بهم ديگر گفتند: قسم بخداى كعبه سعيد است كه بعهد خويش وفا نمود. و چون در را باز كرده و بسيماى روحانى سعيد برخوردند؛ همگى مى گريستند. سپس با همديگر حركت نموده و بسوى خانه حجاج بن يوسف روان شدند: دربان بنزد حجاج شتافت و از قدوم سعيد مژده داد و براى ورود و اجازت گرفت . سعيد بن جبير داخل اطاق حجاج شده و در مقابل او ايستاد. حجاج پرسيد اسم شما چيست ؟ سعيد: نامم سعيد بن جبير است . حجاج : اسم تو شقى بن كسير است . سعيد: مادر من داناتر بود بنام من از تو. حجاج : تو شقى هستى و هم مادرت . سعيد: غيب را كس ديگر ميداند كه او غير از تو باشد. حجاج : زندگانى دنيوى تو را بيك آتش سوزان عوض خواهم كرد. سعيد: اگر ميدانستم كه اين عمل از قدرت تو برآيد البته تو را براى خودم خدا مى گرفتم . حجاج : عقيده تو درباره حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ) چيست ؟ سعيد: آنحضرت پيغمبر رحمت است . حجاج بخيال تو آيا ابوبكر و عمر در بهشت هستند يا در جهنم . سعيد: اگر داخل بهشت و جهنم شده بودم اهل آنها را ميشناختم . حجاج : اعتقاد تو درباره خلفاء چيست ؟ سعيد من وكيل آنها نيستم . حجاج : كدامين يك از خلفاء پيش تو محبوبتر است . سعيد: آنيكه بيشتر در مقام و قضاى خداوند تسليم و راضى باشد. حجاج : كدام يكى از آنها بيشتر در مقام رضا بود؟ سعيد: خداى من از حال ايشان آگاه بود كه داناتر است بظاهر و باطن آنان و عالم است بقلوب ايشان . حجاج : از تصديق و موافقت من خوددارى ميكنى ؟ سعيد: بلكه دوست نميدارم تا تو را تكذيب كنم . حجاج : عقيده تو درباره من چيست : سعيد: تو قاسط و عادل هستى . حاضرين : چه جواب موافق و خوبى داد (خيال كردند منظور سعيد معناى عدالت و انصاف و داد است ). حجاج متوجه بحاضرين شده گفت : شما منظور او را نميفهميد، سعيد اشاره ميكند بظالم بودن و مشرك بودن من ، ميخواهد بآيه (و امّا القاسطون فكانوا الجهنّم حطبا) و آيه (ثم الذين كفروا بربّهم يعدلون ) اشاره كند. حجاج باز خطاب بسعيد كرد: چرا نميخندى ؟ سعيد: چطور بخندد آن مخلوقيكه از خاك و گل آفريده شده و ممكن است آنرا آتش نابود كند. حجاج ، پس ما چرا خنده ميكنيم ؟ سعيد: قلوب و دلهاى انسان متفاوت است و متساوى نيست . حجاج فرمان داد: قدرى ياقوت و لوءلوء و زبرجد بياورند و در پيشروى سعيد بگذارند. سعيد: اگر اين جواهر را جمع آورى ، تا روز قيامت در مقابل گرفتاريهاى وحشت انگيز و ناله هاى جانسوز آن روز بخشيده و از آنها خلاص شوى ، البته بسيار خوب است ، اگر چنين معامله اى صورت بگيرد، ولى فشارى از گرفتاريهاى قيامت كه بانسان روى آورد چنان سخت ميشود كه علاقه و مهر فرزندى را از دل مادر مهربان براندازد، پس در متاع دنيوى خيرى نباشد مگر آنچه پاك و خالص باشد. حجاج : فرمان داد آلات لهو و عيش را بياورند! سعيد: حالش منقلب شد و بگريه در آمد. حجاج : چه رقم از قتل را اختيار مى كنى كه آن طور كشته شوى ؟ سعيد: بهر طوريكه خواستى باكى نباشد، قسم بخدايم بهر طوريكه مرا بقتل برسانى خداوند تو را در روز قيامت بمانند آن جزاء خواهد داد. حجاج : ميخواهى كه تو را عفو كنم ؟ سعيد: اگر عفوى باشد از جانب خدا است ، و از تو نميخواهم . حجاج : تو را قطعه قطعه ميكنم و اعضاى تو را از هم جدا ميسازم . سعيد: در اينصورت تو دنياى مرا از من گرفتى ولى من حيات اخروى تو را دگرگون خواهم كرد.
حجاج : واى باد بر تو. سعيد واى بر آن كسى باشد كه از بهشت دور و بجهنم نزديك باشد. حجاج : ببريد اين شخص را و بقتل برسانيد. سعيد: هنگامى كه بيرون ميرفت بخنده در آمد. حجاج : براى چه خنده ميكنى ؟ سعيد: از اين جراءتى كه بخدا ميكنى و خدايم براى تو حلم ميورزد. حجاج : فرمان داد، بساط بساط را بياندازند و بقتل رسانيد. سعيد: وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض و ما انا من المشركين . حجاج : بساط را بطرف غير قبله برگردانيد! سعيد: (فاينما تولوا افثم وجه الله ). حجاج : بر روى صورت بخوابانيد! سعيد: (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ). حجاج : سرشرا از تن جدا سازيد! سعيد: (اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و ان محمدا عبده و رسوله ، اللهم لاتسلّطه على احد بعدى ) (خدايا او را پس ‍ از من بر ديگر كس مسلط مكن ). در اين هنگام سر سعيد بن جبير را جدا كردند، و عجب اينستكه آن سر مقدس پس از جدا شدن ميگفت : (لا اله الا الله محمد رسول الله ). حجاج پس از اين قضيه بموجب نفرين سعيد چند روزى بيش ‍ نماند، و در حال مرضش چون بيهوش ميشد يا بخواب ميرفت ، ميگفت : من بسعيد بن جبير چه كردم و باز بيهوش ميافتاد.(23) مجموعه قصه هاى شيرين آيه الله حاج شيخ حسن مصطفوى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌸🌺🌸🌺🌸نزول‌ فرشتگان‌ به‌ محضر حجّت‌ هر زمان(باتصویر کتاب)🌺🌸🌺🌸🌺🌸 امام کاظم علیه‌السلام: هیچ فرشته‌ای نیست که خداونـد او را در مأموریتی فرو می‌فرستـد مگر اینکه او از امـام آغاز می‌کند و آن امر (خداوند) را بر وی عرضـه می‌کند، و آمد و شد فرشتـگان از جانـب خداونـد تبارک و تعالی به ســوی صاحـب این امـر است. 📚اصول کافی، ترجمه‌سیدعلی‌مرتضوی ج۲، ص۶۷.