eitaa logo
دلنوشته ها و تکنیک های یک معلم روحانی
474 دنبال‌کننده
884 عکس
1.3هزار ویدیو
26 فایل
دو کلام حرف دوستانه وقتی تصمیم میگیری وارد کانال یا گروهی بشی از خودت بپرس: قراره اینجا من چه مهارتی کسب کنم؟ قراره چی به من اضافه بشه؟ من اینجا: ۱- مهارت #آموزش_نقاشی ۲- با #خاطرات و #دلنوشته هام و نکات ناب مدرسه، مهارت تجربه رو میزارم اومدی خوشحال شدم
مشاهده در ایتا
دانلود
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آهنگ جدید آقای آهنگران که ماشاءالله سنگ تموم گذاشتهجاده و اسب مهیاست بیا تا برویم دلش اینجاست، بیا تا برویم @alirezaahaninjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوابی به جنگ طلاب دیروز و طرفداران صلح امروز شما هم مثل صیهون خونخوارید @alirezaahaninjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(قسمت سوم) (۶) به همین راحتی یک گل رز زیبا را نقاشی کنیم نقاشی را با ابزار ساده یاد بگیریم و کودکان رو سرگرم کنیم. ✅ لطفا دیگران هم به کانال دعوت کنید ـــــــــــــــــــــــ با ما همراه شوید با خاطرات ترفندها کلیپ ها سخنرانی ها و نکات طلایی یک معلم روحانی @alirezaahaninjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت از بخشش تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی می‌رفتند، مبلغ کمی پول می‌داد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو می‌کرد. غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمی‌توانست در راه بخرد و بخورد. چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود. پس تاجر و غلام‌اش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند. غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت. بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند. در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هر چه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمی‌کردند، غلام سکه‌ای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسب‌ها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند. یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمی‌خوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من می‌پذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمی‌پذیرد.» تاجر به یاد بدی‌های خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.» من کنون فهمیدم که؛  "سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمی‌خواهد بلکه قلب بزرگی می‌خواهد.  "آنانکه غنی هستند نمی‌بخشند آنانکه در خود احساس غنی‌بودن می‌کنند، می بخشند." ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قصه های شبانه در @alirezaahaninjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سری جدید آخوند فوتبالی👳‍♀⚽️ قسمت یازدهم حجت الاسلام والمسلمین علیرضا آهنین جان موضوع: تلخی و شیرینی های زندگی آیه هدف: إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا ✅ممنون میشم ما را در انتشار کلیپ همراهی کنید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگه دوست دارید تشریف بیارید تو جمع خودمونی @alirezaahaninjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا