eitaa logo
دلنوشته ها و تکنیک های یک معلم روحانی
472 دنبال‌کننده
885 عکس
1.3هزار ویدیو
26 فایل
دو کلام حرف دوستانه وقتی تصمیم میگیری وارد کانال یا گروهی بشی از خودت بپرس: قراره اینجا من چه مهارتی کسب کنم؟ قراره چی به من اضافه بشه؟ من اینجا: ۱- مهارت #آموزش_نقاشی ۲- با #خاطرات و #دلنوشته هام و نکات ناب مدرسه، مهارت تجربه رو میزارم اومدی خوشحال شدم
مشاهده در ایتا
دانلود
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔| (قسمت هشتم) 🎥 شگفتی های خلقت؛ ‏پلک زدن عقاب!! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
🔔| ┄┅◈✨👶🏼✨◈┅┄ بچه هایی که فقط بازی فردی میکنند، پس از مدتی روحیه فردگرایانه پیدا میکنند. حوصله همراهی با جمع در این نوع بچه ها کمتر از دیگران است. این بچه ها همکاری دیگران را دخالت میدانند. از همین رو برخی از این کودکان روحیه مستبدی و برخی دیگر روحیه گوشه گیری پیدا میکنند. سعی کنید کودک را تشویق به همراهی با گروه کنید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(قسمت هفدهم) (۲۴) یک بازی حرکتی جالب مناسب ۲ تا ۶ سال ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
🔔| قصه مرد خردمند و مرد نادان ✍نادانی رو به خردمندی کرد و گفت: فلان شخص، ثروتمندترین مرد شهر است. باید از او آموخت و گرامیش داشت.خردمند خندید و گفت: فلانی کیسه‌اش را از پول انباشته، آن‌گاه تو اینجا با جیب خالی بر او می‌بالی و از من می‌خواهی همچون تو باشم؟نادان گفت: خب گرامیش مدار، به‌زودی از گرسنگی خواهی مرد.خردمند خندید و از او دور شد.از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند. چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت: فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکست‌ناپذیر بود.خردمند باز بر او خندید. فردا دزد به چنگال سربازان فرمانروا اسیر شده، در میدان شهر شلاقش می‌زدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را می‌بیند. دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت: عجب قهرمان‌هایی داری، هر یک چه زود سرنگون می‌شوند. نادان گفت: قهرمانان تو هم به خواری می‌افتند.خردمند خندید و گفت: قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمی‌گیرند، همین‌جا بمان و شلاق خوردن آن‌که گرامیش می‌داشتی را ببین.و با خنده از او دور شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔| مقایسه دو دولت و فعالیتهای انجام شده دولت فعلی از زبان حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ذکر روز جمعه جمعه ها با صلوات تو می رسی به حاجات دعا دعا، دعا کن خدا رو تو صدا کن خدا ظهور آقا نزدیکتر بفرما 🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔| ماجرای ابوراحج حمامی و شفای او به دست امام زمان علیه السلام: علامه مجلسی گوید سید علی بن عبد الحمید نیلی (متوفای قرن هشتم هجری) در كِتَابِ السُّلْطَانِ الْمُفَرِّجِ عَنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ گوید: شمس الدّين محمّد بن قارون مرا حدیث کرد: در حلّه حاكمى بود كه به او مرجان صغير مى گفتند و او از ناصبيان (دشنام دهندگان به ائمّه) بود. پس به او گفتند كه: ابو راجح پيوسته صحابه را سبّ مى كند. پس آن خبيث امر كرد كه او را حاضر گردانند. چون حاضر شد، امر كرد كه او را بزنند و چندان او را زدند كه نزديك به هلاكت رسيد. جميع بدن او را زدند، حتّى صورت او را آن قدر زدند كه از شدّت آن، دندانهاى او ريخت و زبان او را بيرون آوردند و آن را به زنجير آهنى بستند. بينى او را سوراخ كردند. ريسمانى از مو، را داخل سوراخ بينى او كردند. سر آن ريسمان مويين را به ريسمان ديگر بستند و سر آن ريسمان را به دست عدّه اى دادند و به آنها امر شد كه او را با آن جراحت و آن هيئت در كوچه هاى حلّه بگردانند و بزنند. پس، آن اشقياء او را بردند و چنان كردند كه به آنها دستور داده شده بود. سپس، حالت او را به حاكم لعين خبر دادند و آن خبيث امر به قتل او نمود. حاضران گفتند: او مردى پير است و آنقدر جراحت به او رسيده كه او را خواهد كشت و احتياج به كشتن ندارد. و چندان مبالغه در شفاعت او نمودند تا آن كه امر كرد كه او را رها نمودند. اهل او، وى را به خانه بردند و شكّ نداشتند كه او در همان شب خواهد مرد. چون صبح شد، مردم به نزد او رفتند. ديدند كه او ايستاده است و مشغول نماز است و صحيح و سالم شده است و دندانهاى ريخته او برگشته و جراحتهاى او كاملاً خوب شده است و شكستگى هاى او نيز زايل شده بود. مردم از حال او تعجّب كرده و چگونگى قضيّه سؤال نمودند. او گفت: من به حالى رسيدم كه مرگ را معاينه ديدم و زبانى نمانده بود كه از خدا سؤال كنم. پس در دل خود از حقّ تعالى و مولاى خود، حضرت صاحب الزّمان (عليه السلام) سؤال و استغاثه و طلب دادرسى نمودم. چون شب، تاريك شد، ديدم كه تمام خانه، پر از نور شد. ناگاه حضرت صاحب الامر و الزّمان (عليه السلام) را ديدم كه دست شريف خود را بر روى من كشيد و فرمود: بيرون برو و عيال خود را كمك كن. به تحقيق كه حقّ تعالى به تو عافيت عطا كرده است. پس صبح كردم در اين حالت كه مى بينى. شيخ شمس الدّين محمّد بن قارون، راوى اين داستان مى گويد: به خداى تبارك و تعالى قسم مى خورم كه اين ابو راجح، مرد ضعيف اندام و زرد رنگ و بد صورت و كوسه وضع بود و من دائم به آن حمّامى مى رفتم كه او را بر آن حالت و شكل مى ديدم كه وصف كردم. پس در صبح روز ديگر من بودم با آنها كه بر او داخل شدند؛ پس او را ديدم كه مردى قوى و درست قامت شده است و ريش او بلند و روى او سرخ گرديده و مانند جوانى شده است كه در سنّ بيست سالگى باشد و به همين هيئت و جوانى بود و تغيير نيافت تا آنكه از دنيا رفت. چون قضيّه او پخش شد، حاكم او را طلب نمود. پس وى حاضر شد. حاكم لعين كه ديروز او را بر آن حال ديده بود و امروز او را بر اين حال كه ذكر شد و اثر جراحات را در او نديد و دندانهاى ريخته او را ديد كه برگشته است پس از اين حال، وحشت بسيارى او را فرا گرفت. آن حاكم خبیث پيش از اين قضيّه، وقتى كه در مجلس خود مى نشست، پشت خود را به جانب مقام حضرت صاحب الزّمان (عليه السلام) كه در حلّه بود مى كرد و پشت پليد خود را به جانب قبله و مقام آن جناب مى نمود ولى بعد از اين قضيّه روى خود را به مقام آن جناب مى كرد و به اهل حلّه نيكى و مدارا مى نمود و بعد از آن، مدّتى بيش نگذشت كه مُرد و آن معجزه باهره، به آن خبيث فايده اى نبخشيد. (رک: بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۵۲، ص ۷۱-۷۲، ح ۵۵) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
35.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔| بازم ابوذر روحی گل کاشت نماهنگ: کلنا قاسم سلیمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام رضا علیه السلام و سیب سرخ🍎 انیمشین داستانی بسیار زیبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔| آینده چی میشه؟! حضرت علی پیش بینی کردند.. ایشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین (مترجم و مفسر نهج‌البلاغه) هستند که بهترین ترجمه و تفسیر از نهج البلاغه اثر ایشونه. این سخنرانی در‌سال ۱۳۸۰ درباره آینده‌انقلاب بوده که بعد از سخنرانی شون در راه بازگشت در ۳۰ کیلومتری قم در اثر سانحه تصادف رحلت میکنند. 🔺دقت کنید این سخنان وقتی گفته شده که👇 هنوز آمریکا به عراق حمله نکرده بوده، هنوز از داعش خبری نبوده، هنوز ایران، عراق رو نگرفته بوده،😊 هنوز اربعین های عظیم در کار نبوده، پیشگویی عجیبیه.. یک یهودی در باقی نخواهد ماند😊 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👥👤🗣به دوستان خود بگویید: اینجا مدرسه است، کانال دلنوشته های یک معلم روحانی 🆔: @alirezaahaninjan https://eitaa.com/joinchat/652345480C0bb5dc04b0