eitaa logo
خامنه‌ایست
15 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
در این روزگار گفتن این‌که «من پیرو ولی فقیه هستم» تفاوت من رو با مخالفان نشون نمی‌ده؛ من «خامنه‌ایست» هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله من اگر جای سردار عزیز بودم، اصلا به ترامپ نامه نمی‌نوشتم؛ چون نه اعتمادی به مسئولان دولتی ماست که گول ترامپ رو نخورند و از وسوسه شیرین مذاکره بگذرند، نه می‌شه مطمئن بود که مردم از تجربه برجام درس گرفته باشند. هرچی باشه این مردم همونایی هستن که سال نود و دو به وعده سازش با شیطان بزرگ رای دادند و چهار سال بعد به طرز احمقانه‌تری رای‌شون رو تکرار کردند
بسم الله سال 84 به قالیباف رای دادم و هنوز هم پشیمون نیستم، گرچه 92 و 96 جلیلی و رئیسی رو بهش ترجیح دادم، و با همه حرفایی که پشت سرش هست، همراه با بعضی انتقادات، حس خوبی بهش دارم. امیدوارم پیام تازه این عزیز، به حضور پرشور جوانان انقلابی، به ویژه دهه شصتی‌ها بیانجامه و مجلس جوان حزب اللهی به خواست خدا پیش درآمدی بر دولت جوان حزب اللهی بشه. همین جوری که سرانگشتی بشمارید یه فهرست سی نفره از جوانان خوش آوازه به دست میاد.
بسم الله مانند حاج قاسم، به مانند حاج قاسم رای می‌دهم تصور می‌کنم سردار قاسم سلیمانی شهید نشده بود، اصلاً سپاهی نبود؛ آن وقت حتما در هر میدانی که بود، هرچند گمنام، ولی برای خودش حاج قاسم بود؛ با همان ایمان، دغدغه، پشتکار و صداقت و اخلاص. آن وقت شاید برای این‌که برای این نظام مردمی و مردم این نظام کاری کند، نامزد نمایندگی مجلس می‌شد. اگر نامزد مجلس می‌شد... به کسی باج نمی‌داد. جوری رفتار می‌کرد که وامدار کسی نشود، مگر مردم تا فردا دینی به گردنش احساس نکند، مگر به همین مردم. خرج گزاف نمی‌کرد، بریز و بپاش و اسراف نمی‌کرد. کارناوال راه نمی‌انداخت، ده مدل عکس نمی‌گرفت، ده جور پوستر چاپ نمی‌کرد. شعار کلی نمی‌داد، بی‌آن‌که شرح دهد برا ی تحقق هر شعاری چه باید بکند. وعده‌هایی که در اختیار نماینده مجلس نیست، نمی‌داد. اختیارات مجلس و دولت را توضیح می‌داد تا مردم بدانند نماینده مجلس قرار نیست کوچه و خیابانشان را آسفالت کند. به مردم می‌گفت اگر رای بیاورد نماینده آنان خواهد بود برای تصمیم‌گیری‌های کشوری، نه استانی و شهری؛ و اگر تلاشی هم مثلاً برای گرفتن بودجه بیشتری بکند، در جهت اجرای عدالت خواهد بود، و حاضر نیست به قیمت ستم به شهر و استانی دیگر، سهم دیار خودش را بالا ببرد. به مردم می‌گفت کار مجلس قانون‌گذاری و نظارت است، نه ماشین امضای دولت یا هر نهاد دیگری بودن. به مردم می‌گفت یک نماینده هرقدر هم توانمند، یک تنه نخواهد توانست کار چندانی از پیش ببرد، و رایشان، سهمی است که در تشکیل مجلسی با اکثریتی از نمایندگان صادق، کاردان و توانمند خواهند داشت. برایش مهم نبود که با این حرف‌ها رای نیاورد؛ چرا که بیش از هر کسی در برابر خداوند متعهد بود. می‌دانست کسی که با صادقانه رای نگیرد، در مجلس هم صادقانه رفتار نخواهد کرد. حاج قاسم وارد مجلس که می‌شد، همان حاج قاسم بود؛ که چون پیش از هر کسی متعهد به خداوند بود، بیش از دیگران خادم مردم بود، گرچه خدمتش به مردم از محبوبیتش کم کند. اسیر تبلیغات نمی‌شد. اگر همه مردم هم به امید سراب، خواهان تصویب فلان لایحه پرزیان استعماری بودند، او مخالفت می‌کرد و بد وبیراه‌ها را به جان می‌خرید. او اهل رای ممتنع نبود. از وزیر ناشایسته دولتی که خودش به آن رای داده بود، انتقاد می‌کرد، و از وزیر شایسته دولتی که مخالف آن بود، دفاع. جیبش را به روی رشوه که هیچ، به روی هدایای ظاهراً بی‌منت نهادهای مختلف می‌بست، تا فردا وامدار نباشد؛ جیبش را می‌بست تا دهانش باز باشد. حاج قاسم اگر هم نامزد مجلس نمی‌شد، حتماً رای می‌داد؛ حتماً به یک حاج قاسم رای می‌داد. او می‌دانست حاج قاسم‌ها همیشه پیش چشم نیستند؛ گاهی باید بگردی تا آن‌ها را پیدا کنی. اگر هم پیدا نمی‌کرد، باز رای می‌داد؛ به کسی که شبیه‌ترین به حاج قاسم باشد؛ و اگر شبیه هم پیدا نمی‌کرد، روی برگش می‌نوشت «به حرمت خون شهید»!
بسم الله من همیشه با امید رای می‌دم، از دور دوم خاتمی تا امروز. نمی‌دونم فردا چه خواهد شد و چه نتیجه‌ای به دست بیاد. به هر رو اصولگرایان به نظرم فارغ از نتیجه یک گام به پیش برداشتند؛ چه از نظر وحدت در فهرست، و چه از نظر رها شدن از فهرست. یه کم شاید تناقض آمیز به نظر بیاد، ولی اصل وحدت از دید من خوب بود، و کنار گذاشتن چندی از چهره‌‌های شناخته شده و آزمون پس داده بسیار بد بود. دوستانی که مردم رو تشویق به اصلاح فهرست و جایگزینی کردند، خیلی این روزها نواخته شدند، ولی از دید من سی هیچ بردن افتخار نیست؛ افتخار وقتی هست که نیروی واقعا کارا و انقلابی بفرستیم تو مجلس، گرچه به ظاهر ده بیست ببازیم. اگر به امید خدا همون دو سه نفر بیرون از فهرست رای بیارن، امروز یک نقطه عطف خواهد بود برای پوست اندازی در ساختار تصمیم‌گیری اصولگرایان؛ مبارک است ان شاء الله!
بسم الله علی مطهری دیروز یک استاد دانشگاه بود، رئیس یک انتشارات و فرزند استاد شهید مطهری، ولی امروز نایب رئیس سابق مجلس است و اظهارات حاشیه سازش هنوز به پای نظام نوشته می‌شود، گرچه که به نظر می رسد این روزها احساس وفاداری چندانی به جمهوری اسلامی ندارد. این مسئول سابق، اخیرا در توییتی نوشته است: «‏داستان توصیه مقامات ما به طالبان برای تشکیل دولت فراگیر از طنز‌های روزگار است. طالبان می‌گویند ما انتخابات آزاد و دولت فراگیر شما را دیدیم، در واقع راه خودتان را می‌رویم، ما با صداقت و شما با ظاهرسازی. رطب خورده منع رطب کی کند؟!». از این‌که ایشان سخنگوی خودخوانده طالبان شده که بگذریم، قیاس مع‌الفارق انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری با وضع امروز افغانستان که بوی جنگ داخلی می‌دهد، جالب است. با بیان خود ایشان باید بگوییم از طنزهای روزگار است که شخصی با چنین سطحی از درک سیاسی، نماینده و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی بوده است. فضای سیاسی امروز افغانستان از این جهت که عموم مردم دخالتی در این تغییر حاکمیت نداشته‌اند و طالبان هم یک گروه شبه نظامی است، شبیه به یک کودتا است؛ پس امروز افغانستان باید با شرایط اول انقلاب مقایسه شود و انتخابات وعده داده شده طالبان، با یکی از انتخابات‌های اولیه جمهوری اسلامی، مانند همه پرسی 12 فروردین. مطالبه دولت فراگیر وقتی معنا دارد که نهادهای قانونی کشور شکل نگرفته باشد؛ از همین رو است که در همین افغانستان وقتی که اشرف غنی در یک انتخابات بسیار پر مسئله و با مشارکت بیست و چند درصدی مردم، پیروز شد توصیه یا مطالبه‌ای برای دولت فراگیر وجود نداشت. همین گروه طالبان هم اگر منتخب مردم بود، هیچ قاعده عرفی یا حقوقی به دولت ایران اجازه نمی‌داد توقع دولت فراگیر داشته باشد. متاسفانه لجاجت سیاسی باعث شده امثال علی مطهری به قیمت کاهش اعتبار علمی خود، با متلک پرانی به نظام جمهوری اسلامی، خریدار اعتبار سیاسی از جریان اپوزیسیون نظام باشند.
بسم الله همچین چیزی به یاد ندارم. دقایقی پس از اعلام اسامی نامزدهای تأیید صلاحیت شده، بیانیه‌ای منسوب به علی لاریجانی پخش شد که بسیار تند و تیز، و با رویکرد گذشته او ناهمخوان بود. چند ساعتی نگذشته بود که صدور این بیانیه از طرف علی لاریجانی تکذیب شد. بیانیه عجیب بود، ولی تکذیبش عجیب‌تر. تنها موردی که شبیه به این سراغ دارم، سال 96 بود. روز پنج‌شنبه روزنامه ایران بیانیه‌ای با امضای سردار قاسم سلیمانی منتشر کرد که مردم ایران رو به مشارکت فراخوانده بود. حاج قاسم کی بیانیه این جوری نوشته بود که بار دومش باشه؟ به ویژه اینکه در جملات پایانی عبارتی رو به کار برده بود که شعار انتخاباتی رئیس حسن روحانی بود؛ «برای ایران». بعد چرا فقط به روزنامه ایران داده چاپ کنه؟! انتساب این بیانیه به حاج قاسم توسط سخنگوی سپاه پاسداران تکذیب شد، ولی روزنامه ایران کار خودش رو کرده بود. جعلی بودن اون بیانیه منطقی بود و هدف از جعلش کاملاً قابل حدس؛ سوءاستفاده از محبوبیت حاج قاسم برای افزودن به رأی حسن روحانی در برابر قدرتمندترین رقیب برای رئیس جمهور مستقر، اون هم در وقتی که فرصتی برای تکذیب نمونده باشه. اما این یکی چی؟ با کدام انگیزه باید چنین بیانیه‌ای جعل شده باشه؟
بسم الله محمدجواد ظریف در میزگردی که پزشکیان در آن یک فاجعه مثال‌زدنی بود، نطق قرایی داشت. البته خیالش راحت بود که فؤاد ایزدی اخطار قطع میکروفون را هم از مجری گرفته و می‌تواند به روش محبوبش عمل کند؛ تک گویی و خود بویی. اما اوج نطقش آنجا بود که قرآن را چنان تفسیر کرد که برآمدش این بود که خدا به پیامبر وحی کرده است: «برو با کافران عهد ببند! اگر عهد شکستند، خیلی بی‌تربیتند؛ می‌دانم، ولی باز هم اگر خواستند عهد ببندند، برو باز ببند». یعنی اساسا تجربه در قاموس اسلام با آب بینی سگ برابر است. طرفه آنکه جوری برجام و پسابرجام را به آیات قرآن ربط داد که گویی از روز اول که وارد وزارتخانه شده و به او گفتند: «خوب آقای وزیر! برنامه چیست؟»، گفته: «عباس آقا! اون قرآن رو بیار ببینم باید چه کار کنیم!» به نظرم این یکی از مراتب بالای نفاق است که دوستان بعون الله به آن دست یازیده‌اند.
بسم الله طبق معمول در ساعات پایانی نزدیک انتخابات سفارش‌ها و بیانیه‌ها برای اجماع نامزدها به اوج رسیده است. اما با کدام منطق این قدر روی کنار رفتن نامزدهای جبهه انقلاب پافشاری می‌شود؟ هدف از اجماع رأی نیاوردن پ است که قطعاً بیش از 50 درصد رأی ندارد؛ که اگر داشته باشد، اجماع بی‌معناست. پس تنها فرضی که اجماع طلبان را به این تقلا انداخته، این است که پ مثلا 30 درصد، و ق و ج روی هم بالای 50 درصد رأی داشته باشند. با توجه به نظرسنجی‌های قابل اعتنا این فرض نهایتاً یک احتمال نزدیک به 50 است؛ ضمن اینکه همه معترفند با انصراف یک نامزد به نفع دیگری، سبد رأیش لزوماً از او پیروی نخواهد کرد و شاید به سبد رقیب بریزد. حالا ببینیم قرار است برای این احتمال سست، چه هزینه‌ای بدهیم! اولین اتفاق این است که با تقلاها برای ایجاد اجماع یا وحدت، این پیام به حریف داده می‌شود که در آستانه پیروزی است. پس تقویت روحیه جبهه مقابل و تضعیف روحیه جبهه انقلاب اولین دستاورد ماست؛ به ویژه اینکه این نگرانی مربوط به دور دوم است. یعنی داریم می‌گوییم نامزدهای انقلابی آن قدر ضعیف هستند که در دور دوم نیز نمی‌توانند حریف نامزدی شوند که یکی از بی‌مایه‌ترین نامزدهای تاریخ جمهوری اسلامی است. اتفاق بعد که احتمالش بیشتر از پیروزی گزینه ما در دور اول است، کاهش مشارکت است. روشن است که تعداد قابل توجهی هستند که به خاطر رأی به یک گزینه خاص پای صندوق می‌روند و اگر او نباشد، انگیزه‌ای برای رأی دادن نخواهند داشت. سوم این‌که این انصراف‌ها انگیزه شمار قابل توجهی از جبهه انقلاب را نه تنها برای فعالیت در انتخابات‌های بعدی، که در هر فعالیت سیاسی دیگری از بین خواهد برد؛ چرا که عملاً به آنها می‌گوییم سلیقه شما نه تنها حق حکومت، که حتی فرصت رسیدن به این حق را هم ندارد. خوب اگر اجماع نکنیم چه می‌شود؟ در بدترین حالت آقای پ با یکی از گزینه‌های جبهه انقلاب به دور دوم می‌رود. آیا گمان می‌کنیم گزینه ما در برابر گزینه سرتاپا اشکال حریف قافیه را خواهد باخت؟ اگر بگویید نه، که هیچ؛ وگرنه یا گزینه ما لایق ریاست جمهوری نیست، یا مردم ما فرق دوغ و دوشاب را نمی‌فهمد؛ که در این صورت اجازه بدهید میوه باغ پر آفتمان را بچینیم و خودمان را با جریان طبیعت در نیاندازیم. چنین جامعه‌ای حتی با یک رئیس جمهور انقلابی نخواهد توانست پرچم مقاومت را بالا نگه دارد.
بسم الله آماده دور دوم می‌شویم... 1. از این لحظه دستکم تا هفته آینده هر حرکتی نه در تخریب و توهین، که حتی در راستای آسیب‌شناسی روند انتخابات خیانت به جبهه انقلاب است. از امروز همه اعضای جبهه انقلاب تنها باید تلاش کنند که مانع شکل‌گیری دولت سوم روحانی شوند. 2. این درست که رأی بالای پزشکیان با وجود همه ضعف‌ها و مواضع عجیب و غریبش نگران کننده است، ولی رأی بالای سعید جلیلی نیز با وجود همه آنچه که در ناتوانیش در جلب نظر عموم مردم گفته می‌شد، بسیار امیدوارکننده است. به ویژه اینکه احتمال ریخته شدن رأی قالیباف عزیز به سبد رأی جلیلی بسیار بالا است. 3. معتقدم احتمال رأی آوری جلیلی در برابر پزشکیان بالاتر از قالیباف است؛ چرا که اولاً مرزبندی جدی با او دارد و همین تفاوت پایگاه رأیش را محکمتر می‌کند. ثانیاً همین مرزبندی حملاتش به حریف را سنگین‌تر می‌کند. ثالثاً حاشیه‌های قالیباف را ندارد و تخریب او به مراتب سخت‌تر است. 4. بخش قابل توجهی از مردمی که به پزشکیان و حتی جلیلی رأی داده‌اند، روی موضعشان سفت نیستند و معلوم نیست سیب رأی در این یک هفته چه قدر چرخ بخورد. بنابراین یک هفته پر بیم و پر امید پیش رو داریم. 5. به یاد ندارم نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری تا این اندازه جملات عجیب و غریب و بی‌معنی سر هم کرده باشد. پزشکیان تقریباً هیچ حرفی برای گفتن ندارد. این بی‌مایگی باید در این هفته برای مردم تبیین شود. به این ترتیب، به جز دو سه میلیون هوادار متعصب و لجباز جبهه اصلاحات باقی رأی‌ها قابل انتقال است. 6. حضور تنها دو نامزد در انتخابات فرصت تبیین بهتری به هواداران می‌دهد؛ هم از جهت ایجابی و هم از جهت سلبی برای نشان دادن تمایز نسبت به رقیب. باید روی کسانی که در دور اول رأی ندادند هم حساب باز کرد.
بسم الله باید با این آرای نزدیک چه کنیم؟ روی کاغذ پزشکیان 10 میلیون رأی دارد و جلیلی 9 میلیون. 3 میلیون رأی قالیباف اگر به این 9 میلیون افزوده شود، جلیلی 2 میلیون بیشتر خواهد داشت. بعید است آرای قالیباف به شکل معمول به سبد پزشکیان بریزد؛ چرا که تصور اینکه قالیباف حتی 3 میلیون رأی گفتمانی هم نداشته باشد، به نظر منطقی نمی‌رسد. به هر حال هیچ حرف قطعی نمی‌شود زد. آنچه که ما را درباره سرنوشت انتخابات نگران می‌کند، رأی ده میلیونی پزشکیانی است که ضعف‌های بزرگ دارد؛ اما همین نقطه نگران کننده می‌تواند نقطه قوت باشد؛ به شرطی که بتوانیم این چهره پر ایراد را به مردم نشان بدهیم. مگر کسانی که به هر قیمتی و متعصبانه می‌خواهند جناح خودشان را پیروز کنند، چند میلیون نفرند؟ اما نقاط ضعف بزرگ پزشکیان که به راحتی برای هریک از مردم قابل تشخیص است، چیست؟ 1. پزشکیان معترف است که برنامه ندارد و برنامه هفتم توسعه را کافی می‌داند. عجیب است که متوجه نیست جزئیات طرح‌ها برای رسیدن به اهداف برنامه باید توسط دولت نوشته شود و همین تفاوت‌هاست که قرار است او را از دیگران متمایز کند. 2. در مناظرات می‌گوید مجری‌های مختلفی آمده‌اند و مشکلات همچنان باقی است؛ پس مجری مهم نیست. راستی چرا نامزد ریاست جمهوری شده؟ 3. اصرار دارد که در رشته‌ای به جز پزشکی کارشناس نیست و کار را باید به دست کارشناسان سپرد، اما به این پاسخ نمی‌دهد که با توجه به اختلاف نظر کارشناسان در هر رشته‌ای، نظر کدام کارشناس را تأیید خواهد کرد! 4. در میزگرد اقتصادی که قرار است دستیارانش را معرفی کند، دو کارشناس با دو رویکرد متفاوت را کنار دستش می‌نشاند. بالاخره این یا آن؟ 5. در میزگرد سیاسی در پاسخ به نقد فؤاد ایزدی که می‌گوید راهکار شما جواب نمی‌دهد، می‌گوید پس خود شما راهکار بده! آقای نامزد ریاست جمهوری در این حد آماده دفاع از ایده کهنه‌اش در سیاست خارجی است! 6. نامزدها را که بر خلاف او برنامه دارند، به وحدت روی حل مشکلات مردم دعوت می‌کند و به جای ارائه راه حل، با پیازداغ فراوان از مشکلات می‌گوید. این همان کشیدن مار به عوامانه‌ترین شکل ممکن است. این یعنی فقط من بی‌برنامه هستم که به فکر حل مشکلات مردمم و دیگران نه. چرا؟ چون رقیب منند. 7. دم از اخلاق و پاسخگویی می‌زند، ولی در پاسخ به پرسش دیگر نامزدها آن‌ها را تحقیر می‌کند و شایسته پاسخگویی نمی‌داند. 8. وقتی به رفتار یا گفتار او و دوستانش اعتراض می‌شود، حرف از همدلی و کنار گذاشتن بگومگوها می‌زند، ولی همه را به سوء‌مدیریت و بدرفتاری و ناراضی کردن مردم متهم می‌کند. 9. هیچ راه حل روشنی برای چگونگی حل و فصل دعواها با مجلسی که مخالف سیاسی اوست یا دیگر قوا ندارد. 10. دائماً بر عمل مطابق فرمایش و سیاست‌های رهبری تأکید می‌کند، ولی دستکم در فرهنگ و سیاست خارجی نظر مخالف رهبری را راه حل می‌داند. در سیاست خارجی به دنبال مذاکره و حل و فصل مسائل با آمریکا است و در بحث حجاب معتقد است هرکس باید آزاد باشد هرچه خواست، بپوشد. من با هواداران متعصب بحثی ندارم؛ که تعصب عقل را زائل می‌کند، ولی حتماً می‌شود روی نیمی از این ده میلیون نفر حساب باز کرد که روی این نشانه‌های روشن فکر کنند و خودشان را مدیون مردم ایران و دیگرانی که خارج از مرزها به سرافرازی پرچم ایران دل بسته‌اند، نکنند.
بسم الله در باب روشن‌های این روز پر سایه جبهه انقلاب حریف جهالت مردم نشد و از فردا یا پس فردا بدترین رئیس‌جمهور تاریخ جمهوری اسلامی از جهت شایستگی‌های فنی عهده‌دار مسئولیت خواهد شد؛ کسی که نه برنامه مشخصی داشت، نه مشخص بود با چه کسی قرار است کار کند، و نه وعده مشخصی داد؛ کسی که دو دستیار اقتصادیش پیرو دو مکتب جداگانه بودند و دستیار فرهنگی‌اش به طرفش میکروفون پرتاب کرد. بعید است در گذشته و آینده کسی پیدا شود که بیشتر از پزشکیان رفتار و گفتار متناقض داشته باشد؛ آن هم نرسیده به پاستور. نشستن چنین فردی بر جایگاه بزرگمردی مانند سید ابراهیم رئیسی قطعاً مایه تأسف است، ولی نقاط روشن را هم باید دید. 1. اولین نکته شرکت بالای 50 درصد مردم در انتخابات است که ده درصد بیشتر از حضور در دور اول است. مثلاً کارشناسان روشنفکر قرار بود روی این حضور 40 درصدی تحلیل‌های مشعشع ارائه کنند. حیف شد! 2. اصلاح‌طلبان و شبه اصطلاح‌طلبان دیگر باید خیلی وقیح باشند که ادعا کنند مشارکت پایین مردم به نسبت انتخابات‌های پیشین، به دلیل عدم حضور گزینه رسمی آنان در انتخابات است. 3. همچنین ادعا می‌کردند دولت رئیسی با حدود 18 میلیون رأی دولت اقلیت است. حالا باید از پیروزی گزینه‌شان با 16 میلیون رأی خوشحال باشند و آن را پیروزی مردم بنامند! و این طور با آبروی خودشان بازی کنند. 4. گزینه اصلاح‌طلبان که جایگزینی برای توافق با آمریکا ندارد، با کمترین میزان و درصد رأی، پیروز انتخابات شده؛ پس نمی‌تواند خودش را پشت رأی اکثریت پنهان کند یا به پشتوانه رأیش درخواست تجدید نظر در بعضی خط مشی‌ها را داشته باشد. پزشکیان حالا باید با ظریف به دنبال توافق با آمریکا باشد؛ در حالی که هم پشتوانه رأی دولت روحانی را ندارد، هم کاری که به دنبال آن است، با فاصله زمانی اندک تجربه شده است؛ پس بعید است بتواند رضایت رهبری را کسب کند. 5. پزشکیان که بارها اعلام کرد باید در کشور همگرایی ایجاد کرد، حالا با رأی 16 میلیونی، با اپوزیسیون 13 میلیونی روبه‌رو است. حالا یا باید تن به خواسته‌های مخالفان بدهد، یا سقوط کند. گزینه دیگری را نمی‌توان متصور بود. در این صورت پیش‌بینی نچندان دور از ذهن این خواهد بود که دولت پزشکیان پس از مدتی کوتاه سقوط خواهد کرد و حتی در صورت دوام تا پایان 4 سال، آبرویی برای اصلاح‌طلبان باقی نخواهد گذاشت.