هدایت شده از هیات محبان اباالفضل العباس(علیه السلام)
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منم دم مرگم میبینمت مولا ...
ان شاءالله از چهارشنبه ساعت ۲۱
مراسمات شهادت مولامون
حسینیه حبیب بن مظاهر (علیهالسلام)
@mohebandez
هدایت شده از حسینیه حبیب | قدمگاه شهداء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدمگاه شهدا داره آماده مجلس شهادت مولا میشه...
ان شاءالله از چهارشنبه ساعت ۲۱
@mazahir
هدایت شده از برآوا | باشگاه تربیت و مهارت
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی یکی ازم میپرسه تعطیلات عید کجایی؟
@barava
امروز آخرین جلسه از سخنرانی دهه اول ماه مبارک رمضان استاد شیخ ناصر یوسفی رو هم گوش دادم، به جرئت میتونم بگم یکی از بهترین مباحثی که این روزها میشه گوش داد، همین جلسات مهدی یاوران هست...
لینک جلسه اول
@aliya_ne
سلام یه مدت نبودم. علتش هم این بود که تعطیلات به شدت شلوغی داشتم. ان شاءالله از امشب ادامه داستان سلمان رو مینویسم و منتشر میکنم. سعیم بر اینه که تا اواخر اردیبهشت سلمان به اتمام برسه...✌️
@aliya_ne
محمد از گوشه اتاق یه صندلی آورد و کنار من نشست. دستاش رو زیر پاهاش قایم کرده بود، شبیه بچههایی که میخوان یه ماجرای ترسناک رو تعریف کنند. بالاخره صدای خشدارش سکوت اتاق رو شکست. «همه چیز از اون پرونده لعنتی شروع شد...»
بدنش رو برگردوند سمتم. حس میکردم هنوزم تردید داره که بعضی حرفها رو بهم بگه. نگاهش پر از راز و دلهره بود. نفس عمیقی کشید و ادامه داد: «رد یه کارتل بزرگ مواد مخدر رو زده بودیم. از شهر کویته پاکستان و ایالت بلوچستان، من سه ماه تو میرجاوه زندگی کرده بودم تا بتونم اونجا کارم رو به بهترین شکل انجام بدم. بعد هم یک سال تمام باهاشون همکاری کردم. با یه هویت جعلی. شیرمحمد بارک زهی، قاچاقچی انسان، اهل بلوچستان ایران. تو اون مدتی که پاکستان بودم چیزای عجیب زیادی دیدم. افرادی که جذب این گروه میشدن از سرسختترین آدمها انتخاب شده بودن. حتی سگهای نگهبانشون از نود درصد قاچاقیهایی که تا حالا دیده بودم باهوشتر بودن. با این حال اینا فقط پوسته یه باند قاچاق چندملیتی بودن که بخش عمده هروئین و تریاک دنیا رو جابجا میکردن.»
حرفهاش شبیه پیش لرزههای قبل یه زلزله مهیب بود. «اوایل فقط کارچاقکن بودم، ولی بعدش بهم اعتماد کردن و بخشی از انتقال مواد به ایران و افغانستان رو دادن بهم. من ایران بودم، ولی میدونستم توی بهمن ماه ۱۴۰۳ محموله مهمی وارد ایران میشه. با اطلاعاتی که دادم، بچههای سازمان توی سراوان یه ضربه خیلی محکم بهشون زدن. چند تا از سرکردههای اصلی رو دستگیر کردن. و بقیه هم فرار کردن.»
صدای محمد خیلی کم و کدر شد. هیچ کدوم مون حرکت خاصی نمیکردیم. من زل زده بودم به لبهای محمد. چشماش به سختی قابل درک بود. یه جمله میگفت و بعد سکوت میکرد. «همه چی تموم شده بود. حداقل اون موقع اینجوری فکر میکردیم.»
بعد دوباره سکوت کرد. با چشمهام حرکاتش رو دنبال میکردم. نگاهش رو از من گرفت و به زمین دوخت بعد با انگشتهای دست چپش ریشهاشو مرتب کرد. «وقتی برگشتم تهران، توی گزارشها چیز عجیبی پیدا کردم. فایلی با رمزگذاری سطح نظامی. اسمش Hum-X بود. اولش فکر کردم یه پروژه پوششیه برای انتقال مواد با پولشویی. ولی نه... اطلاعات داخلش عجیب بود. در مورد آزمایشهای شناختی روی ذهن انسان. دستکاری حافظه، تحریک نقاط خاصی از مغز برای ایجاد حالات روانی مشخص... حتی کنترل رفتاری.»
«نوشته بودن "مدلهای اولیه موفقیتآمیز بودن، ولی پایدار نیستن!"»
حس کردم حقیقت بزرگی جلوی چشمام باز شده. پرسیدم: «یعنی چی؟ یعنی روی آدمهای زنده آزمایش کردن؟»
محمد با دقت بهم نگاه کرد. «نه، آزمایشی در کار نیست. اولش با یه نوع مواد یا داروی خاص شروع میشه. مادهای که توی بنیاد USAID آمریکا درست شده. یکی از اولین کسایی که این مواد رو مصرف کرده، رسول هدایتیه.»
«رسول توی مسابقات جهانی تکواندو سال ۲۰۲۲ که توی آمریکا برگزار شد، اول شد. تا اینجای ماجرا عادیه. اما ما میدونیم که توی مسابقه ماقبل پایانی از ناحیه کتف مصدوم شده بود. مصدومیتش اونقدری شدید بود که اعزام میشه بیمارستان و حدوداً چهار ساعت هم توی بیمارستان بوده. اونجا یه داروی مسکن خیلی قوی بهش میزنن که اسمش...» مکث کرد انگار بخواد چیزی رو به زور به یاد بیاره. «اسمش Nexor-4 بود.»
مغزم داشت سوت میکشید. اینجا دیگه مسئله فقط مواد مخدر نبود، چیزی فراتر از اون در جریان بود. آزمایشهایی روی انسان با استفاده از داروهایی که معلوم نبود چه عواقبی دارن. این داستان چیزی بیشتر از یه پرونده جنایی بود، یه معمای تاریک که نمیدونستم نقاطش رو از کجا باید به هم وصل کنم!
محمد ادامه داد. طبق گفتههای رسول به مربیاش: «اون دارو اثرات عجیبی داشته. به طوریکه بعد از مصرفش، نه تنها دیگه احساس درد نداشته، تازه ذهنش بازتر از همیشه شده و همه چیز رو واضحتر میدیده...»
اما بعد از چند ماه، به شکل وحشتناکی، شروع به تغییر رفتار میکنه. بیش از حد منطقی میشه، دقیق، و در عین حال بیرحم...
#اتاق_۲۱۲
#قسمت_دهم
@aliya_ne
شاید نقطه عطف زندگی من، آشنایی با یه اسم بود. آوینی. کامران آوینی نماد دیروزم بود و مرتضی آوینی فردایی که باید میشدم! وقتی شناختمش عاشق هنر شدم، وقتی حرفاش رو عمیقتر فهمیدم دیدم که هنر فقط وسیلهاست. ابزاری در خدمت حقیقت و هر چیزی که از این اصل فاصله بگیره، قطعا تبدیل به بیهنری میشه. فهمیدم هنرمند واقعی رزمندهی خط مقدم جبههی عشق و حقیقته و هنر تو خاکریز دل این عارفِ عاشق رشد میکنه. هنر همون جایی که حقیقت و ایمان دست به دست هم میدن، زنده میشه و اگه تو خاک پاک نباشه رشدی نمیکنه. فهمیدم چقدر دوست دارم آوینی رو و چقدر حس میکنم هنوزم باید به سمتش برم ...
20 فروردین، سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی
@aliya_ne
بنظرم اینکه امروز دنیا حول محور خلاقیت میچرخه نیاز به اثبات نداره. اینم همه تایید میکنیم که سیستم آموزشی ما ارزشی برای خلاقیت قائل نیست. اما ما ایرانیها اصولاً آدمهای خلاقی هستیم.
یه چیزی بگم جالبه؛ توی آمار شرکتهای خلاق ایران، از لحاظ تعداد و حجم بازار صنایع اسباب بازی رتبه دوم رو دارن. برای اینکه ظرفیت کشف نشده این صنعت رو متوجه بشید بزارید یه مثال براتون بزنم؛ درآمد نفتی ایران معادل درآمد چین از صنعت اسباب بازیه. و من الله التوفیق...
@aliya_ne
اینم بگم غالب چیپ و بردهایی که توی عروسکهای موزیکال استفاده میشه وارداتیه... میدونستید چقدر خلا ایده پردازی و طراحی توی این صنعت وجود داره...؟
@aliya_ne