نشستم بر مزار کودکانم، آه، غمگینم
مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم
منم باغ گلی که غنچههایم را لگد کردند
درون سینهام دشتی پر از گلهای خونینم
منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست
و هر شب موشکی تبدار میآید به بالینم
بگو خمپارهها دست از سرِ گهواره بردارند
بگو آژیرها ساکت، که لالاییست تلقینم
زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت
جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم
چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم
نمیدانم که با چشمان مات خود چه میبینم
خداوندا خداوندا خداوندا خداوندا
پر از اشک و مناجاتم، پر از لبیک و آمینم
به صفحه صفحهی تاریخ عالم نام من پیداست
به صفحه صفحهی تاریک عالم، برگ زرینم
چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم
پر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم
اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را
درون سینه دارم، لیک اسلام است آیینم
منی که روزگاری قبلهگاه مسلمین بودم
مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم
مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان! مسلمانان!
بپا خیزید فرزندان من، یاران دیرینم
اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست
که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم
✍️:
#طوفان_الاقصی #فلسطین #قدس #حاج_قاسم #معمدانی #غزه
امروز گرچه کودکان غزه در خون خود غلطان شدند
هر کدامشان بر چهره صهیونیسم یک خط بطلان شدند
این نوگلان پرپر شده سفیر آزادی یک جهان شدند
باهمین قد کوچکشان سرباز امام زمان شدند
باران خون برچهره ی خواب آلود جهان شدند
دفتر تاریخ را با خون خود نوشتند و تاریخ بان شدند
این کافران خون ریز خود نیز حیران شدند
که چگونه کودکان مرد این میدان شدند
صد لعنت بر حرمله ها که قاتل کبوتران شدند
این گرگ صفتان خون خوار که تشنه ی خون کودکان شدند
آن قدر بی شرم که باعث روسیاهی شیطان شدند
انشاالله که غرق در خون همین کودکان شوند
#شعر
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#غزه