🌺بحث روایتی سوره #القلم از تفسير شریف المیزان
🔰بحث روايتى
🔸رواياتى در ذيل آيه: (يوم يكشف عن ساق...)
🔸مؤلف: كتاب معانى الاخبار به سند خود از حسين بن سعيد، از ابى الحسن عليه السلام روايـت كـرده كه در تفسير آيه (يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود) فرموده: در قـيـامـت حـجـابى از نور هست كه وقتى كنار زده مى شود مؤمنين همه به سجده مى افتند، اما منافقين با اينكه مى خواهند سجده كنند ليكن پشتشان خم نمى شود.
و در همان كتاب به سند خود از عبيد بن زراره از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه گفت: از آن جناب معناى كلام خداى عزوجل را پرسيدم كه مى فرمايد: (يوم يكشف عن ساق ) فرمود: آيا خدا جامه خود را بالا مى زند؟! سبحان ربى الاعلى.
مؤلف: صـدوق رحـمـه اللّه عـليـه بـعـد از نـقـل ايـن حـديـث مـى گـويد: منظور از جمله (سـبـحـان ربـى الاعـلى) تـنـزيه خداى سبحان است از اينكه ساق پا و جامه اى داشته بـاشـد. و در ايـن مـعـنـا روايـتـى ديـگـر نـيـز از حـلبـى از امـام صـادق عليه السلام نقل كرده.
🔸بـاز در هـمـان كـتـاب بـه سـنـد خـود از مـعـلى بـن خـنـيـس نـقـل كـرده كه گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: منظور خداى تعالى از اينكه فرمود: (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون ) چيست؟ فرمود: يعنى در دنيا مى توانستند سجده كنند، و نكردند.
و در الدر المـنثور است كه بخارى، ابن منذر و ابن مردويه، از ابى سعيد روايت آورده اند كـه گـفـت: از رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود: پروردگارمان سـاق پـاى خـود را بـالا مـى زنـد، در هـمـان هـنگام تمامى زن و مرد با ايمان به سجده مى افـتند، باقى مى ماند كسانى كه در دنيا به ريا و خودنمايى سجده كرده بودند، آن روز مى خواهند سجده كنند ولى پشتشان (مانند يك تخته) يك پارچه مى شود.
رواياتى در برهــنه كردن خداوند ساق پايش را در قيامت كه به جهت مبتنى بودن برتشبيه مردود اند
و در همان كتاب است كه ابن منده در رد بر جهمى مذهبان از ابى هريره روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آيه: (يوم يكشف عن ساق ) را تلاوت كرد، و فرمود خدا ساق پايش را برهنه مى كند.
و نـيـز در هـمـان كـتـاب اسـت كـه اسـحاق بن راهويه (در مسند خود)، عبد بن حميد، ابن ابى الدنيا، طبرانى، و آجرى، در كتاب #الشريعه، و دارقطنى در كتاب #الرويه، و حـاكـم (وى حـديث را صحيح دانسته) و ابن مردويه، و بيهقى در كتاب #البعث، همگى از عـبـداللّه بـن مـسـعـود از رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلم روايت كرده اند كه فـرمـود: خـداى تعالى روز قيامت همه مردم را يكجا جمع مى كند، و خود خدا در چند تكه ابر پايين مى آيد، آنگاه يك منادى ندا در مى دهد كه ايها الناس؟ آيا از پروردگارتان راضى نشده ايد، با اينكه شما را بيافريد، و صورت گرى كرد و رزق داد و چنين مقرر كرد كه امروز هر انسانى در تحت سرپرستى وليى باشد كه در دنيا او را ولى خود مى دانست، و عبادتش مى كرد؟ آيا اين قرار از پروردگارتان عادلانه نيست؟ همه مى گويند: بله هست.
آنـگـاه فـرمود: پس هر انسانى از شما به طرف معبودى مى رود كه در دنيا مى پرستيد، و هـمـان مـعبود در آن روز برايشان ممثل و مجسم مى شود، #مثلا براى كسانى كه عيسى را مى پرستيدند شيطان عيسى ممثل مى شود، و براى كسانى كه عزير را مى پرستيدند شيطان عزير ممثل مى شود، تا آنجا كه براى دسته اى درخت، و براى جمعى چوب خشك، و براى عده اى سنگ ممثل مى شود.
تـنـهـا اهـل اسـلام بدون معبود، ايستاده باقى مى مانند، در اين هنگام خداى تعالى برايشان مـمثل مى شود، و به ايشان مى گويد: چرا مثل بقيه مردم به راه نمى افتيد؟ مى گويند: ما پـروردگـارى داريـم كـه هـنـوز او را نـديـده ايـم تـا به طرفش راه بيفتيم، مى فرمايد: پروردگار خود را اگر ببينيد به چه علامتى مى شناسيد؟ مى گويند: ما ربى داريم كه بـيـن مـا و او عـلامـتـى اسـت، اگـر او را ببينيم به آن علامت مى شناسيم، مى پرسد آن چه علامتى است ؟ مى گويند: او ساق خود را بالا مى زند! در اين هنگام خدا پاى خود را برهنه مـى كـنـد، همه آنهايى كه در دنيا برايش سجده مى كردند، به خاك مى افتند، مگر جمعيتى كـه پـشـت هـايـشـان بـراى سـجده خم نمى شود، و مانند شاخ گاو يكپارچه مى شود، نمى توانند سجده كنند (تا آخر حديث).
مؤلف: اين سه روايت اساسش تشبيه است، كه براهين #عقلى و همچنين قرآن عزيز آن را رد مـى كـنـد و بـه هـمـيـن جـهـت يـا بـايـد آنـهـا را دور انـداخـت، و يـا تاويل كرد.
رواياتى درباره املاء و استدراج گنهكاران، چشم زخم، و....
🔹ادامه دارد....۲
🔸آنـگـاه مـى گـويـد: از رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم هم روايت شده كه وقتى پـرسـيـدنـد اطـفـال مـشـركـيـن در آخـرت چـه وضـعـى دارنـد؟ فـرمـود: خـدمـتـگـزاران اهل بهشتند.
مؤلف: ايـن روايـت را الدر المـنـثـور هـم از حـسـن نـقـل كـرده، ليـكـن روايـتش ضعيف و غير قابل اعتماد است.
رواياتى در ذيل آيات مربوط به بهشت و نعمت هاى بهشتى و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا دركتاب (صفه الجنه)، و بزار، ابن مردويه، و بـيـهـقـى در كـتـاب #البـعـث، از عـبـداللّه بـن مـسـعـود روايـت كـرده انـد گـفـت : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به من فرمود: همين كه در بهشت نگاهت به مرغى بـيفتد و هوس بريان شده آن را بكنى، همان مرغ در حالى كه بريان شده پيش رويت مى افتد.
مؤلف: در ايـن مـعـنـا روايـات بسيارى رسيده و در بعضى از آنها آمده كه هوس هر چيز را بـكـنـد بـرايـش حـاضـر مـى شـود، و او از آن چـيـز مـى خـورد، و بـقيه اش به همان حالت اول بـر مـى گـردد، مـثـلا اگـر مـرغ بـاشـد بـه سـوى محل خود پرواز مى كند، و تازه در بين مرغان افتخار هم مى كند.
و در تـفسير قمى در ذيل آيه شريفه (لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما) امام فرموده: لغو و تاثيم عبارت است از فحش و دروغ و غنا.
مؤلف: شـايد مراد از #غنا، لهو باشد، و ممكن هم هست كلمه غنا تصحيف شده #خناء باشد، يعنى ناقل حديث آن را درست ننوشته باشد و خناء معناى ناسزاگويى و فحش است .
و نـيـز در هـمـان كـتـاب در ذيـل آيـه (و اصـحـاب اليـمـيـن مـا اصـحـاب اليـمـيـن) نقل مى كند كه امام فرمود: اصحاب يمين عبارتند از على بن ابى طالب و شيعيان او.
مؤلف: ايـن روايـت نـظـر دارد روايـاتـى كـه در تـفـسـيـر آيـه (يـوم نـدعـوا كـل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه) وارد شده، كه در آن روايات كلمه يمين به امـام حق معنا شده. و معناى روايت قمى اين مى شود كه : يمين، على عليه السلام است، و اصـحـاب يـمـيـن اصـحـاب آن جـنـاب و شـيـعـيـان او هـسـتـنـد. و بـه هـر حـال روايـت از بـاب نـشـان دادن مـصـداق بـارز آيه است، نه اين كه بخواهد بفرمايد آيه شـريـفـه در خـصـوص عـلى عليه السلام و شـيـعـيـانـش نازل شده.
بـاز در آن كـتـاب در ذيـل آيـه (فـى سدر مخضود) آمده كه اين سدر درختى است كه نه برگ دارد و نه خار، و وقتى امام صادق عليه السلام آيه (و طلح منضود) را تلاوت كرد، در معنايش فرمود يعنى رويهم چيده شده.
و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، و بيهقى در كتاب البعث، از ابـى امـامـه روايـت كـرده انـد كه گفت : اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم هـمـواره مى گفتند خداى تعالى هميشه ما را به وسيله دهاتيها سود مى رساند، دهاتيها به شـهـر مـى آيـنـد و از رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم مسائلى مى پرسند و ما اسـتـفـاده مـى كـنـيـم، هـمـچـنـان كـه روزى يـك اعـرابـى نـزد رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم شـد و عـرضـه داشـت: يـا رسول الله قرآن كريم نام درختى موذى را برده، و ما انتظار نداشتيم كه در بهشت درختى مـوذى وجود داشته باشد، و صاحبش را اذيت كند. حضرت پرسيد: كدام درخت است؟ اعرابى گـفـت : درخـت سدر، كه داراى خار است. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: مـگـر قـرآن نـفـرمـوده: (فى سدر مخضود)؟ خودش فرموده كه خدا آن را خضد مى كند، يـعـنـى خـارش را از آن مـى گيرد، و به جاى دانه دانه هاى خارش ميوه به آن مى دهد، آرى سـدر بـهـشـتـى مـيـوه اى مـى آورد وقـتـى آن را مـى شـكـافـنـد هـفـتـاد و دو رقـم طـعـام داخل آن است، طعامهايى كه هيچ يك رنگ ديگرى نيست.
و در مجمع البيان مى گويد: عامه از على عليه السلام روايت كرده اند كه شخصى نزد آن جـناب اين آيه را خواند (و طلح منضود) حضرت فرمود: طلح نيست بلكه آيه شريفه (طـلع مـنـضـود) اسـت، هـمـچـنـان كـه در جـاى ديـگـر فـرمـوده: (و نـخـل طـلعـهـا هـضـيم )، شخصى عرضه داشت: چرا پس قرآن را تغيير نمى دهيد، تا همه بخوانند (و طلع )؟ فرمود: قرآن امروز به هم خورده نمى شود، اين روايت را فرزند آن جـنـاب حـسـن بـن عـلى عـليـهـمـا السـلم و قـيـس بـن سـعـد نـيـز از آن جـنـاب نقل كرده اند.
و در الدر المـنـثور است كه: عبدالرزاق، فاريابى، هناد، عبد بن حميد، و ابن مردويه، از عـلى بـن ابـى طـالب روايت كرده اند كه در ذيل آيه (و طلح منضود) فرمود: منظور موز است.
و در مـجـمـع البـيـان گـفـتـه : در خبر آمده كه در بهشت درختى است كه يك نفر سواره اگر بـخـواهـد سايه آن را طى كند، و صد سال راه برود باز هم آن را طى نخواهد كرد، و شما اگر خواستيد بخوانيد (و ظل ممدود). و نيز در خبر آمده كه هواى بهشت همواره مانند هواى صبحگاهان تابستان نه سردو نه گرم.
🔹ادامه دارد...2⃣