eitaa logo
تفسیر المیزان
9.9هزار دنبال‌کننده
173 عکس
38 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺تفسیر آیه4⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰يقول يا ليتنى قدمت لحياتى4⃣2⃣ 🔸يعنى اى كاش در دنيا براى اين زندگيم كه زندگى آخرت است توشه اى فرستاده بودم، ممكن هم هست معنايش اين باشد كه اى كاش ‍ در دنيا براى اين زندگيم كه حقيقت زندگى است توشه اى فرستاده بودم، چون قرآن كريم زندگى دنيا را و بازى يعنى سرگرمى بيهوده خوانده و فرموده:  (و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون ). 🔸و مراد از تقديم در جمله  از پيش فرستادن عمل صالح است براى زندگى آخرت، و مضمون آيه آرزويى است كه انسان در هنگام رسيدن به قيامت و متذكر شدن از ديدن حقايق آن از خود سر مى دهد، و به راى العين مى بيند كه تلاشش در دنيا سودى به حالش نمى دهد. _______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه سوره از تفسير شریف المیزان 🌺 تفسیر آیه1⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰وَ إِذَا رَأَوْا تجَرَةً أَوْ لهَْواً انفَضوا إِلَيهَا وَ تَرَكُوك قَائماً ...1⃣1⃣ 🔸كلمه كه مصدر (انفضوا) است - به طورى كه راغب گفته - به معناى شكسته شدن چيزى، و متلاشى شدن اجزاى آن است ، و در مورد آيه استعاره شده براى متفرق شدن مردم از محل نماز. 🔸روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) و از طرق اهل سنت متفقند در اينكه كاروانى از تجار وارد مدينه شد، و آن روز روز جمعه بود، و مردم در نماز جمعه شركت كرده بودند. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مشغول خطبه نماز بود. كاروانيان به منظور اعلام آمدن خود، طبل و دائره كوبيدند، مردم داخل مسجد، نماز و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را رها نموده، به طرف كاروانيان متفرق شدند. اين آيه شريفه بدين مناسبت نازل شد. و بنابر اين منظور ازهمان استعمال طبل و دائره و ساير آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمير در اليها به تجارت برمى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسيدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسيله اى براى تجارت بوده، نه مقصود اصلى. 🔸بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير به كلمه (احدهما - يكى از لهو يا تجارت ) كه در تقديربرمى گردد، گويا فرموده: (انفضوا الى اللّه و، و انفضوا الى التجاره ) يعنى: يا به طرف سر و صداى طبل متفرق شدند، و يا به طرف تجارت، چون هر يك از اين دو عامل سبب جداگانه اى بود، براى متفرق شدن مردم. و به همين جهت در آيه شريفه با آوردن كلمه بين آن دو ترديد انداخت، و نفرمود (تجاره و لهوا) و ضمير مذكور هم صلاحيت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت: بايد ضمير با مرجعش از نظر مذكر و مونث بودن مطابق باشد، و كلمه مذكر، و ضمير (اليها) مونث است چ. جواب مى گوييم: بله ، قاعده همين است، ليكن كلمه چون در اصل مصدر است، لذا هم مى شود ضمير مذكر به آن برگردانيد و هم مونث. 🔸و باز به همين جهت است كه (ما عند اللّه ) را بهتر از هر دو دانسته ، و فرموده: (خير من اللهو و من التجاره ) و آن دو را جدا جدا ذكر كرد، و نفرموده: (خير من اللهو و التجاره ). (قل ما عند اللّه خير من اللهو و من التجاره و اللّه خير الرازقين ) - در اين قسمت از آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) امر مى كند كه مردم را به خطايى كه مرتكب شدند متنبه كند، و بفهماند كه كارشان چقدر زشت بوده. و مراد از جمله (ما عند اللّه ) ثوابى است كه خداى تعالى در برابر شنيدن خطبه و موعظه در نماز جم عه عطاء مى فرمايد. 🔸و معناى جمله اين است كه: به ايشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است، براى اينكه ثواب خداى تعالى خير حقيقى و دائمى، و بدون انقطاع است، و اما آنچه در لهو و تجارت اگر خير باشد خيرى خيالى و غير دائمى و باطل است. و علاوه بر اين، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، همچ نان كه لهو هميشه خشم خداى تعالى را در پى دارد. بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه كه در آيه استعمال شده معناى افعل التفضيل را ندارد (يعنى كلمه به معناى (بهتر) نيست بلكه به معناى (خوب ) است )، همچنان كه در آيه (ءارباب متفرقون خير ام اللّه الواحد القهار) اين چنين است ، و اين گونه استعمالها در مورد كلمه مذكور شايع است. 🔸و در آيه شريفه كه مى فرمايد: (و اذا راوا...)، التفاتى از خطاب (فانتشروا - متفرق شويد) به غيبت (و اذا راوا - و چون لهو و تجارتى مى بينند)، به كار رفته ، و نكته آن تأكيد مفاد سياق - يعنى آن عتاب و استهجانى كه در عمل آنان بود - است، و مى خواهد بفهماند اين مردم كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبياء اعراض مى كنند، قابليت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ايشان بكند. 🔸در جمله (قل ما عند اللّه خير)هم اشاره اى به اين اعراض خدا هست، چون مى توانست خداى تعالى را گوينده قرار دهد، و بفرمايد (آنچه نزد ما است بهتر است ) ولى به پيامبرش فرمود از قول او به ايشان بگويد آنچه نزد خداست بهتر است و در همين مقدار هم به پيامبرش نفرمود (قل - به ايشان بگو) تنها فرمود: همچنان كه اول آيه هم كه فرمود و اذا راوا ضمير آن را بدون داشتن مرجع آورد، چون قبلا نامى از ايشان نبرده بود، تا ضمير به ايشان برگرداند، بلكه به دلالت سياق اكتفاء نمود، و همه اينها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ايشان مى رساند. و كلمه الرازقين يكى از اسماى حسناى خداست، نظير رازق، كه آن نيز نام او است. و ما در سابق درباره معناى رازقيت خداى تعالى بحث كرديم. ____________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 0⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰عـلمـوا انـمـا الحـيـوة الدنـيـا لعـب و لهـو و زيـنـه و تـفـاخـر بـيـنـكـم و تـكـاثـر فـى الاموال و الاولاد...0⃣2⃣ 🔸پـنـج خـصـلت زنـدگـى دنـيـا: لهـو، لعـب، زيـنـت، تـفاخر، و تكاثر و سخنى از شيخ بهائى در اين باره 🔸كـلمـه  بـه معناى بازى نظامدارى است (كه دو طرف بازى به نظام آن آشنايى دارنـد، مانند الك دولك و نظاير آن ) كه اطفال به منظور رسيدن به غرضى خيالى آن را انـجـام مـى دهـنـد. و كـلمه  به معناى هر عمل سرگرم كننده اى است كه انسان را از كارى مهم و حياتى و وظيفه اى واجب باز بدارد. و كلمه  به اصطلاح علم صرف بـنـاى نوع است، يعنى مى فهماند كه مثلا فلانى به نوعى مخصوص خود را آراسته، و چـه بـسـا مـنـظـور از آن وسـيـله آرايـش بـاشـد، و بـه ايـن مـنـظـورش اسـتـعمال كنند و آرايش، عبارت از آن است كه چيز مرغوبى را ضميمه چيز ديگرى كنى تا مردم به خاطر جمالى كه از اين ضميمه حاصل شده مجذوب آن چيز شوند، (مثلا آرايش زنان عبارت از اين است كه زن با طلا و جواهرات و يا رنگهاى سرخ و سفيدى خود را جلوه دهد، و از ضـمـيـمـه كـردن آنـهـا بـه خـود جـمـالى كـسـب كـنـد، بـه طـورى بـيـنـنـده مـجـذوب جـمـال او شـود). و  به معناى مباهات كردن به حسب و نسب است. و (تكاثر در امـوال و اولاد) بـه مـعـنـا اسـت كـه شـخـصـى بـه ديـگـرى فـخـر بـفـروشـد كـه مـن مال و فرزند بيشترى دارم . و زنـدگـى دنـيـا عـرضـى اسـت زائل، و سـرابـى اسـت باطل كه از يكى از خصال پنجگانه زير خالى نيست : يا لعب و بازى است، يا لهو و سرگرم كننده، يا زينت است، (كه حق يقتش جبران نواقص درونـى خـود بـا تـجمل و مشاطهگرى است)، يا تفاخر است، و يا تكاثر، و همه اينها همان موهوماتى است كه نفس آدمى بدان و يا به بعضى از آنها علاقه مى بندد، امورى خيالى و زائل است كه براى انسان باقى نمى ماند، و هيچ يك از آنها براى انسان كمالى نفسانى و خيرى حقيقى جلب نمى كند. و از شـيـخ بـهـايـى رحـمـه اللّه نـقـل شده كه گفته است: اين پنج خصلتى كه در آيه شـريـفـه ذكر شده، از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند، چون تا كـودك اسـت حـريـص در لعب و بازى است، و همين كه حد بلوغ مى رسد و استخوان بنديش ‍ مـحـكـم مـى شـود عـلاقه مند به لهو و سرگرمى ها مى شود، و پس از آنكه بلوغش به حد نـهـايـت رسـيـد، آرايـش خـود و زنـدگـيـش مى پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فـاخـرى تـهـيـه كـنـد، مـركـب جـالب تـوجـهـى سـوار شـود، مـنـزل زيبايى بسازد، و همواره به زيبايى و آرايش ‍ خود بپردازد، و بعد از اين سنين به حـد كـهولت مى رسد آن وقت است كه (ديگر به اينگونه امور توجهى نمى كند، و برايش قـانـع كـنـنـده نـيـسـت، بـلكـه) بـيـشـتـر به فكر تفاخر به حسب و نسب مى افتد، و چون سـالخـورده شـد هـمـه كـوشـش و تـلاشـش در بـيـشـتـر كـردن مال و اولاد صرف مى شود. مثلى براى بيان فريبندگى دنيا (كـمـثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما) - اين قسمت از آيـه، زنـدگـى دنـيـا را كـه انـسـان فـريـب خـورده دل بـه آن مـى بـنـدد، و چيزى نمى گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى دهد، با مثالى تشريح و بيان مى كند. كـلمـه بـه معناى باران است، و كلمه  جمع كافر به معناى زراعت كار اسـت و كـلمه  از هيجان است، كه معناى حركت است ، و كلمه  به معناى گياهى است كه از شدت خشكيدگى مى شكند. و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه: مـثـل زنـدگـى دنـيـا در بـهـجـت و فـريـبـنـدگـيـش و سـپس در زوال و از دسـت رفـتـنـش، مـانند بارانى است كه موقع مى بارد، و باعث روييدن گياهان و زراعـت هـا مـى شـود و زراعـت كـاران از رويـيـدن آنـهـا خـوشـحـال مـى شـونـد، و آن زراعـت و گـيـاه هـمـچـنان رشد مى كند تا به حدنهايى نموش بـرسـد، و رفـتـه رفـتـه رو بـه زردى بـگذارد، و سپس گياهى خشكيده و شكسته شود، و بادها از هر سو به سوى ديگرش ببرند. (و فـى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من اللّه و رضوان ) - در اين قسمت از آيه  قـبـل از  آمده، براى اين كه كسى مى خواهد به رضوان خدا درآيد، بايد قـبـلا بـه وسـيـله مـغـفـرت خـدا شـسـتـشو و تطهير شده باشد. و نيز در اين جمله مغفرت را تـوصـيـف كـرد بـه ايـن كـه از نـاحيه خداست، ولى عذاب را چنين توصيفى نكرد، تا به قـول بـعـضـى هـا اشـاره كـرده باشد به اين كه مطلوب اصلى و آن غرضى كه خلقت به خـاطـر آن بـوده مـغـفرت است نه عذاب، و اين خود انسان است كه باعث عذاب مى شود، و با خروجش از زى بندگى و عبوديت آن را پديد مى آورد. 🔹ادامه داد...