فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حتما ببینید
👈دولتی که
یه جو غیرت و مردونگی نداره
👈برسه به دست شیخ بنفش
✅امام خمینی ره :
اگر #سپاه نبود کشور نبود✌
🔴کانال دلدادگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴👆شاهکار مردم جنوب گمیشان؛
✅برای جلوگیری از ورود آب
به داخل شهر سدی را به طول
۴ کیلومتر طی تنها یک روز ساختند.
♥️احسنت به مردم کشورمان
که همیشه در مواقع حساس
به داد همدیگر میرسند...
✅این حرکت کم نظیر
در کمتر کشوری در دنیا رخ میدهد و سبب تعجب مردم جهان شده است...
✅اسلام دین انسانیت، اخلاق و مهربانی و اتحاد ♥️
🔴کانال رسانه مردمی ثائر
🔴رانش زمین یک روستا را در بویراحمد بلعید!
🔵فرماندار شهرستان بویراحمد
👈( استان کهگیلویه و بویراحمد) :
🔻پس از بارندگیهای سیل آسا
در کهگیلویه و بویراحمد ،روستای آبیدک بر اثر رانش زمین محو شد و هیچ اثری از آن وجود ندارد.
🔻این روستا کمتر از 20خانوار جمعیت داشت و با پیش بینی حادثه وقوع رانش زمین، از سکنه خالی شد و این حادثه تلفات جانی نداشت.
....
🇮🇷🕊🌷
❤️👏شاعر: مهدی مردانی
📕کتاب چهل چشمه اشعار #منتخب
بیست و یکمین کنگره شعر دفاع مقدس
♥️روایتی از پدر و مادرهای عزیزی که فرزند دلبندشان در جنگ مفقودالاثر شد و خبری از شهیدشان نداشتن
چای دم کرده، بغض را نوشید
دید چشمش بهانه گیر شده
استکان مثل اشک می لرزید
یادش آمد چه قدر پیر شده
یادش آمد جوانی اش آن سال
که صدایش حریری از غم بود
داشت در شور تعزیه میخواند
او علی اکبر محرم بود
لحظههای وداع را میخواند
چشم مردم دچار باران بود
ساعتی بعد زخمی و تشنه
نام او ذکر سوگواران بود
سالها بعد خود پدر شده بود
شعر سرخ امام را میخواند
از تن پاره پاره ای بردشت
خون بهای قیام را میخواند
سرو آن خانه تا که قد بکشد
او تمام جوانی اش را داد
زندگی بود و جنگ پیش آمد
همه زندگانی اش را داد
ناگهان خانه خیمه گاهش شد
پسرش خط کشید و ماهش شد
گفت؛ آرام تر برو پسرم.
تشنه ی آخرین نگاهش شد
از سکوت لبش دعا می ریخت
چشمهایش به کربلا میریخت
دل مادر شبیه کاسه آب
داشت در کوچه بی صدا می ریخت
تازه فهمیده بود قسمت او
غیر خون جگر نخواهد گشت
پسرش رفت مثل آن رودی
که به سرچشمه بر نخواهد گشت
دل به اخبارِ بی خبر بست و
در دلش شوقی عاشقانه نریخت
هرچه دریای سینه اش خون شد
موجی از رادیو به خانه نریخت
لحظه لحظه شهید شد سی سال
از شهیدش خبر نیاوردند
اربٲ اربای اکبر او را
از دل خاک در نیاورند
عصر پاییز بند تسبیحش
پاره شد، ذکر بر زمین بارید
دو قدم آن طرف تر از دنیا
پسرش را شبیه باران دید
کوچه را بوی سیب پر میکرد
خانه لبریز از شقایق شد
کودکی چند دانه تسبیح
کف دستش گرفت و عاشق شد
🇮🇷🕊🌷