↩️ ادامــــهٔ مــطـلـب قــبـلـی ⬇️
یکى از شاگردان ایشان طبیب جرّاح بود و در زمان جنگ تحمیلى در مرز کشور خدمت میکرد. آن طبیب مىگفت: تعداد مجروحین گاه آنقدر زیاد است که تا نیمههاى شب در اطاق عمل، پى در پى مشغول درمان و معالجه بوده و در آن زمان نه خواب و خوراک مىفهمم، نه نماز و ذکر. به بنده گفت: شما خدمت حضرت علّامه عرض کنید اگر اجازه مىدهند مدّتى ذکر را ترک کرده و یا کمتر بگویم. علّامه والد فرمودند: به ایشان بگوئید: هر چقدر کاسه بیاورى همان قدر آش مىبرى! بنده پیغام را رساندم و ایشان نیز غرض آقا را متوجّه شد و فوراً گفت: چشم، چشم!
سیرهٔ تربیتى حضرت آقاى حدّاد نیز بر همین منوال بود. در سفر آخرى که خدمت ایشان مشرّف شدم عرض کردم: حال بنده طورى است که قادر بر ذکر لفظى نیستم. فرمودند: نمىشود! به هر حال، ذکر باید گفته شود؛ ذکر غذاى نفس است.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۱
🆔 @allame_tehrani
🔥 اهتمام به ذکر یونسیّه
أذكارى كه حضرت علّامه والد به سالكانى كه در حجر تربيت ايشان قرار گرفته و در حوزهٔ عرفانى ايشان مدارج كمال را طىّ مىنمودند، تعليم مىدادند، همان أذكار و أوراد وارده در قرآنكريم و روايات أهلبيت عليهمالسّلام بود. و عموماً بعد از دستور توبه[۱]، سفارش به ذكر تهليل: «لا إلَـٰهَ إلّا اللّٰه» و ذكر يونسيّه: «لا إِلَـٰهَ إلّا أَنتَ سُبْحَـٰنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»[۲] مىكردند.
و وقت مطلق اذكار را بينالطّلوعين تعيين مىفرمودند، مگر تهليل در ماه رجب كه دستور مىفرمودند در شب بجا آورده شود. و مىفرمودند اگر بينالطّلوعين به ذكر موفّق نشديد الأقرب فالأقرب ذكر را بجا آوريد و سعى كنيد به شب نيفتد.
نسبت به ذكر يونسيّه عنايت خاصّى داشتند و آن را در حال سجده مطلوب مىدانستند.
مىفرمودند:
«سالک بايد در قسمت أوّل ذكر يونسيّه: «لا إِلَـٰهَ إلّا أَنتَ سُبْحَـٰنَكَ»، حضرت پروردگار را در اوج عزّت و قدرت و رفعت لحاظ كرده و نظر به جلال و كبرياى او و تنزّهش از هر عيب و نقصى داشته باشد، و در قسمت دوّم: «إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» خود را در حضيض ذلّت و فقر و مسكنت ببيند؛ پس سالک در ذكر يونسيّه يک قوس صعود و يک قوس نزول دارد.»
أمّا در قوس صعود، به نحو خطاب و حضور، الوهيّت را منحصر در حضرت حقّ كرده و پشتپا بر بساط عالم اعتبار زده و براى هيچچيز جز خدا أصالت قائل نشده، و او را تسبيح گفته و بر فراز قلّهٔ توحيد مىايستد.
و أمّا در قوس نزول، از آنجا كه هنوز در قيد و اسارت تعيّن خويش بوده و توحيد او خالص نشده، پس از تسبيح خدا نزول كرده و در مقام عبوديّت قرار گرفته و هر آنچه از كرامات و قرب حضرت دوست از او فوت شده است را ناشى از ظلم و تقصير خود میداند كه به سوء اختيار، خود را در سجن عالم طبيعت محبوس كرده است.[۳]
📚 نورمجرد، ج۱، ص۴۶۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مراد از دستور توبه، دستورى است كه مرحوم سيّد در إقبال و محدّث قمّى در مفاتيحالجنان در أعمال يکشنبهٔ أوّل ماه ذىالقعده از رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم روايت نمودهاند و طبق نقل مرحوم سيّد اين دستور اختصاص به ماه ذىالقعده ندارد.
محدّث قمّى در بيان كيفيّت آن میگويد:
غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گزارد و در هر ركعت حمد يکمرتبه و «قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ» سهمرتبه و معوَّذتَين يکمرتبه، پس استغفار كند هفتادمرتبه، و ختم كند استغفار را به «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا باللّٰهِ العلىِّ العَظيم». پس بگويد: «يا عزيزُ يا غفّارُ اغفِر لى ذُنوبى و ذُنوبَ جَميعِ المؤمنين و المؤمناتِ فإنّه لايَغفِرُ الذُّنوبَ إلّا أنْتَ». (الإقبال، ج۲، ص۲۰؛ و مفاتيحالجنان، ص۲۴۷)
۲. قسمتى از آيهٔ ۸۷، از سورهٔ ۲۱: الأنبيآء.
۳. كلمهٔ شريفهٔ: «سُبْحَانَكَ» در اين ذكر شريف، گرچه مقدّمهٔ اعتراف به اين است كه هر نقص و ظلمى به بنده منسوب است و خداوند از هر جهت منزّه است، ولى شخص ذاكر در هنگام ذكر و تلفّظ به اين كلمهٔ شريفه بايد توجّه به خداوند داشته باشد و جمع بين توحيد و تنزيه كند؛ و لذا در حقيقت تتمّهٔ: «لاَ إلَـٰهَ إلّا أَنتَ» محسوب میگردد، و لذا در برخى از أدعيهٔ شريفه مثل دعاى جوشن كبير، تسبيح قبل از تهليل وارد شده است.
🆔 @allame_tehrani
🔰فرمايشات مرحوم میرزا جواد آقا ملكى تبريزى در آثار و فضيلت ذكر يونسيّه (ت)
مرحوم آيةاللـه حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى قدّسسرّهالعزيز دربارهٔ اين ذكر شريف در كتاب أسرارالصّلوة مطلب ارزشمندى را از استاد خود عارف بىبديل مرحوم حاج ملّاحسينقلى همدانى قدّساللـهنفسه نقل مىفرمايند:
ثُمَّ إنّى سألتُ بعضَ مَشايخى الأجلَّةِ الّذى لَم أرَ مثلَهُ حكيماً عارفاً و مُعلّماً للخير حاذقاّ و طبيباً كاملاً: أىُّ عملٍ مِن أعمال الجوارح جَرَّبتُم أثرَه فى تأثُّرِ القلبِ؟ قالَ: سجدةٌ طويلةٌ فى كلِّ يومٍ يُديمُها و يُطيلُها جِدّاً ساعةً أو ثلاثَةَ أرباعِها يقولُ فيها: لا إلَـٰهَ إلّا أَنتَ سُبْحَـٰنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، شاهداً نفسَه مسجوناً فى سِجنِ الطّبيعةِ و مُقيَّدةً بقُيودِ الأخلاقِ الرَّذيلةِ و مُنزِّهًا لِلّٰه تعالى بأنّكَ لَم تَفعَلْه بى ظُلماً و أنا ظَلمتُ نَفسى و أوقَعتُها فى هذه المَهلكةِ العظيمةِ. وَ قِرآءَةُ القدرِ فى ليالى الجُمَعِ و عَصرِها مائَةَ مرَّةٍ.
قال قُدِّسسِرُّه: ما وجدتُ شيئًا مِنَ الأعمالِ المستحبَّةِ يُؤَثِّر تأثيرَ هذهِ الثَّلاثة. (أسرارالصّلوة، ص ۱۰۹ و ۱۱۰)
و در موضع ديگرى از همين كتاب میفرمايد: و كانَ أصحابهُ عاملينَ بِذلكَ، كُلٌّ منهُم على حَسبِ مُجاهَدَتِه و سُمِعَ عَن بعضِهِم أنّه كانَ يقولُه ثلاثةَ ءالافِ مرَّةٍ. وَ بِالجُملةَ، هذِه السَّجدةُ و بركاتُها معروفةٌ عِندَ العاملينَ بِها وَلكِن بِشرطِ المُداوَمَة. (أسرارالصلوة، ص ۲۷۰)
«من از برخى از مشايخ بزرگوارم كه حكيمى عارف و معلّمى حاذق و طبيبى كامل مانند او نديدهام، پرسيدم: كداميك از أعمال جوارحى را تجربه نمودهايد كه در قلب انسان تأثير بگذارد؟ فرمود: سجدهاى طولانى در هر روز كه آن را يكساعت يا سهربعساعت ادامه دهد و در آن اين ذكر را بگويد: لا إلَـٰهَ إلّا أَنتَ سُبْحَـٰنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، درحاليكه نفس خود را در زندان طبيعت گرفتار و به قيود و زنجيرهاى أخلاق رذيله بسته ببيند، و خداوند متعال را تنزيه نموده و عرض كند كه اين بديها و نواقص را تو بر من وارد نساختى و به من ظلمى ننمودى بلكه من بر خودم ظلم كردم و نفسم را در اين مهلكهٔ عظيم افكندم. و ديگر صدمرتبه خواندن سورهٔ قدر در شب جمعه، و ديگر صدمرتبه خواندن اين سورهٔ مباركه در عصر روز جمعه. شيخ ما قدّسسرّه فرمود: هيچ عملى از أعمال مستحبّه را نيافتم كه به ميزان اين سه عمل تأثير داشته باشد.»
«و أصحاب شيخ ما به اين سجده عمل مىكردند و هر كدام به ميزان مجاهده و كوشش خود اين ذكر را در سجده مىگفتند، و از برخى از ايشان شنيده شده كه اين ذكر را در سجده سههزار مرتبه تكرار مىنمودهاند. و بالجمله اين سجده و بركات آن در نزد كسانى كه به آن عمل مىنمايند معروف و شناختهشده است، ولى به شرط مداومت و استمرار بر آن.»
شيخ صدوق در منلايحضرهالفقيه از أبان بن عثمان و هشام بن سالم و محمّد بن حُمران از حضرت صادق عليهالسّلام در ضمن حديثى روايت میكند:
عَجِبتُ لِمَن اغْتَمَّ كَيفَ لا يَفزَعُ إلى قَولِهِ: لآ إِلَـٰهَ إلّا أَنتَ سُبْحَـٰنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ! فَإنّى سَمِعتُ اللّٰهَ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ بِعَقِبِها: فَاسْتَجَبْنَا لَهُو وَ نَجَّيْنَـٰهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ. (منلايحضرهالفقيه، ج۴، ص۳۹۳، ح۵۸۳۵)
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۳
🆔 @allame_tehrani
⚡️تأثير تبحّر استاد در بناى جديد نفس شاگرد
از زمانى که سالک در میدان ریاضت و سلوک قرار مىگیرد، بنیان نفس رفته رفته تغییر کرده و درهم ریخته، و به دست استاد در قالب تازهاى ریخته مىشود؛ حال اگر استاد طریق از مهارت و تبحّر لازم و کافى در سلوک و تربیت برخوردار باشد، طبعاً بناى جدید نفس شاگرد خود را بر أساسى مستحکم و استوار و مستقیم برپا میکند، و در صورتى که به دقائق و زوایاى تربیت آگاه نباشد، از طرفى نفس از حال أوّل خود خارج شده و از طرف دیگر در مرتبهٔ دوّم بر بنیانى ضعیف و چه بسا معوجّ رشد کرده و بىثمر خواهد شد، بطوریکه آن شاگرد در سلوک راه خدا عقیم شده و دیگر قابل علاج و درمان نیست.
مهم این نیست که سالک، در سلوک خود سریعاً به مرتبهٔ مکاشفات صوریّه و مثالیّه برسد و یا کارهاى خارقالعاده انجام دهد و در موادّ کائنات تصرّف کند؛ در هیچیک از کلمات أعیان از علماء ربّانى و عرفاء حقّ، این امور به عنوان ثمرات سلوک معرّفى نشدهاند، بلکه تنها تقوى و طهارت ملاک ترقّى و تکامل سالک و قرب به حضرت حقّ است.
مهم اینستکه سالک به مرتبهٔ طهارت از تمام مراتب شرک و خودپرستى و خودبینى برسد، و ملکهٔ تقوى را تحصیل کند، و در عالم ملکوت ریشه دواند.
و لذا اینکه در سیرهٔ تربیتى بعضى دیده مىشود که شاگردان خود را براى تحصیل امور جزئیّه و یا سیر سریع وادار به ریاضتهاى شاقّ و تحمّل عبادتهاى سنگین مىکنند، خود کاشف از نقص استاد و غفلت از این معنى است که سنّت خداوند در این عالم براى حصول کمال، تدریجى است نه دفعى.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۵
🆔 @allame_tehrani
✨ سير آرام و لطيف سالک، نشانهٔ كمال استاد است
💫 تعيين نوع و عدد ذكر، محتاج احاطهٔ تامّ استاد بر شاگرد است
و از طرفى، هر قدر سعهٔ ولايت استاد بيشتر باشد، سير سالكين بسيار آرامتر و لطيفتر بوده و براى عبور از بعضى مراحل و منازل سلوک، مجبور به تحمّل عبادتها و مجاهدتهاى سنگين نيستند. و اين معنى در سيرهٔ تربيتى حضرت علّامه والد رضواناللـهتعالىعليه به خوبى محسوس و مشاهد بود؛ همانند كشتى عظيمى كه با سرعت، أمواج متلاطم و خروشان اقيانوس را مىشكافد أمّا با كمال طمأنينه و آرامش، به گونهاى كه ساكنان كشتى سير سريع آن و ضربههاى سنگين و سهمگين را كه أمواج بر پيكر كشتى مىزنند احساس نمىكنند و أصلاً متوجّه نمىگردند كه كشتى در حال حركت است و منزل به منزل پيش مىرود.
و از طرف ديگر اين نوع سيردادن، خود مانع از بروز آفات سلوک مىشود؛ چهبسا سالكى در أثر اطّلاع بر مقامى كه در آن است و مشاهدهٔ آثار آن مبتلا به أنانيّت و عجب و خودبينى شده، يا زيبايى و بهجت منازل سلوک او را به خود مشغول كرده و سبب تعلّق خاطر بدانها شود و براى هميشه در آنجا محبوس گشته و از ادامهٔ سير باز ماند.
روى اين جهات، تعيين نوع ذكرى كه سالک بدان اشتغال پيدا كند و با آن زنگار دل را صيقل زند و نيز عدد آن، از امّهات سلوک به شمار رفته و متوقّف بر إشراف و اطّلاع و إحاطهٔ تامّ بر قابليّت و استعداد و مقدار تحمّل شاگرد است.
بودهاند كسانى كه در أثر عدماطّلاع و خبرهنبودن در طريق، بيش از ظرفيّت سالک، ذكرى را بر او تحميل كرده و سالک را در اوان سلوكش مثلاً به گفتن هزارمرتبه ذكر لا إلـٰه إلّا اللّه توصيه كردهاند و آن سالک بيچاره يا تحمّل نكرده و نفس او عقب زده و شوق و اشتياق به حركت را از دست داده و يا سر از جنون درآورده است.
حضرت علاّمه والد قدّسسرّه مىفرمودند: مرحوم آيةاللـه آقاسيّد جمالالدّين گلپايگانى ذكر يونسيّه را روزى تا سههزار مرتبه مىگفتند، و در هر شبانهروز حدّأقلّ چهارصد تا هزار مرتبه را ضرورى مىدانستند. و البتّه اين براى آن دسته از سالكينى بود كه دچار ملال و خستگى نشده و أذكار را با شوق و رغبت گفته و ظرفيّت و قابليّت آن را داشتهاند. چون عبادت در حال خستگى چهبسا مضرّ بوده و در أثر خستگى و ملالتى كه به وجود مىآيد، نفس عقب زده و اشتياق انسان به عبادت و سائر تكاليف كم میگردد.
خود ايشان نيز براى شاگردانشان تمام اين جهات را رعايت مىنمودند، بهطورىكه گاهى به بعضى از شاگردان از مخدّرات، در عين اينكه سنّ آنها نيز كم نبود، ذكر تهليل را پنجاه مرتبه دستور مىدادند.
أذكارى را كه دستور مىدادند، گاه به صورت أربعين و گاه بصورت مطلق بود و نسبت به اتّصال أربعينات مُصرّ بودند.
يكى از تلامذهٔ سلوكى خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: دو يا سهماه است كه أربعينم تمام شده و چون به شما دسترسى نداشتهام ذكر نگفتهام. ايشان فرمودند: نهايت فاصله بين أربعين تا أربعين ديگر، يك روز است و نبايد بيشتر از اين فاصله بيفتد؛ و اگر دسترسى نداشتيد، علىالدّوام، لا إلَـٰه إلّا اللّه بگوئيد.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۶
🆔 @allame_tehrani
🔰عنايت و اهتمام به اذكار قبل از خواب
و نيز در دستورات عمومى به ذكر خواب نيز عنايت زيادى داشتند و كيفيّت آنرا غالباً به اين طريق بيان مىفرمودند:
«سالک با طهارت و رو به قبله خوابيده، سورهٔ توحيد را سه مرتبه و هر يک از آيةالكرسى، صلوات و تسبيحات أربعه (سُبْحَانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ) را يكبار بخواند. بعد از آن ذكر: يَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشآءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه را سه مرتبه خوانده و نيز آيهٔ آخر سورهٔ كهف، آيات أخيره از سورهٔ حشر ـ از لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ[۱] تا آخر سوره ـ و آيهٔ ۱۸ و ۱۹ از سورهٔ ءالعمران را قراءت كرده و تسبيحات حضرت زهرا سلاماللـهعليها را بگويد، و بعد از إتمام اين أذكار، ذكر توحيد و كلمهٔ طيّبهٔ لا إلَـٰهَ إلّا اللّه را بگويد تا در حال ذكر به خواب رود.»
البتّه اگر كسى نمىتواند أذكار را در رختخواب بگويد و ممكن است خوابش ببرد، میتواند از هنگام مهيّاشدن براى خواب و وضو گرفتن، قراءت أذكار را شروع كند.
علاوه بر اين أذكار كه سالک بايد آنها را در اوقات مخصوص و با رعايت شرايط و آداب آن بجا بياورد، مىفرمودند: سالک بايد علىالدّوام و در تمام اوقات، توجّه به خداوند داشته باشد و لحظهاى از مراقبت حضرت پروردگار غفلت نكند.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. صدر آيهٔ ۲۱، از سورهٔ ۵۹: الحشر.
🆔 @allame_tehrani
💠 نحوهٔ جمع بين ذكر دائمى خدا و انجام امور روزمرّه
در أيّامى كه به مبحث استصحاب از رسائل شيخأعظم رحمةاللـهعليه كه مشتمل بر مباحث دقيق و مشكلى است اشتغال داشتيم، از خدمت ايشان سؤال كردم: چه كنيم؟! اگر بخواهيم بتماممعنىالكلمه توجّه به خدا داشته باشيم، از فهم درس و دقائق و ظرائف آن بازمىمانيم، و اگر بخواهيم حقّ درس را بجا آورده و متن و زواياى آن را تحقيق كنيم، از ذكر و ياد خدا بازمىمانيم!
حاصل پاسخ ايشان اين بود كه: ذكر و توجّه به حضرت معبود بر دو قسم است: يكى ذكر و توجّه إجمالى و ديگرى ذكر و توجّه تفصيلى. و آنچه براى سالک هنگام انجام و پرداختن امور روزمرّه از تعليم و تعلّم، كسب و تجارت، و صنعت و طبابت ضرورى است ذكر و ياد إجمالى است؛ در عين اينكه درس مىخواند و يا تدريس میكند و مباحثه و مطالعه دارد، دل نيز از ياد خدا روشن بوده، و بالمرّه از ياد او غافل نباشد.
سپس براى تقريب اين معنا فرمودند: فرض كنيد امروز ظهر مهمان عزيزى بر شما وارد مىشود، رفيقى صميمى كه دوران رفاقت طولانى با او داشته و به يكديگر مهر و محبّت بسيار داريد؛ چگونه وقتى به درس رفته و يا در كوچه و خيابان هستيد به ياد او مىباشيد كه امروز ظهر مىآيد با اينكه كارهاى روزانه را نيز انجام مىدهيد، در اينجا نيز بايد چنين باشد.
أمّا ذكر و ياد تفصيلى، در أوقات انجام أذكار و أوراد مقرّر مىباشد و وظيفهٔ سالک است كه در آن هنگام سرّ و ضمير را از غير خالى كرده و خلوت دل را براى مجالست با حضرت دوست مهيّا كند.
و حاصل اينكه در هيچ حالى دل از محبّت و ياد خدا فارغ نباشد و در أثر اشتغال به كثرات، خداى ناكرده مبتلا به نسيان نشود؛ كه سرمايهٔ كار و سلوک مؤمن و وسيلهٔ نجات از شيطان، ذكر است.
حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام مىفرمايند: ذِكرُ اللّهِ رَأْسُ مالِ كُلِّ مُؤمنٍ و رِبْحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيْطانِ[۱] «سرمايهٔ هر مؤمنى در طريق رشد و تحصيل كمال، ذكر خداوند است. و سود حاصل از اين تجارت، سلامت و رهائى از شيطان است.»
هم گلستان خيالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمنساى تو خوش[۲]
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۶۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. غررالحكم، ص۱۸۸، ح۳۶۲۱
۲. دیوان حافظ، ص۱۳۲، غزل۲۹۹
🆔 @allame_tehrani
♻️ رابطهٔ ذكر با نفى خواطر و فكر
از أهمّ امورى كه تجلّى سلطان معرفت براى سالک إلى اللـه بر آن متوقّف است يكى نفى خواطر و تحصيل آرامش و ديگرى فكر مىباشد. و اين دو امر با ذكر رابطهاى متقابل دارند، يعنى از سوئى ذكر موجب نفى خواطر و تحصيل آرامش است و همچنين موجب شعلهورشدن و نورانيّت فكر مىباشد، و از سوى ديگر حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر و آرامش است و نفى خواطر متوقّف بر فكر و توجّه به نفس مىباشد. بر همين أساس، ذكر از امورى است كه از آغاز سلوک لازم بوده و تا پايان نيز سالک از آن مستغنى نخواهد شد، البتّه كيفيّت آن در هر مرتبه متفاوت خواهد بود.
آيات قرآن كريم و روايات مباركات و كلمات اعلام و بزرگان اهلعرفان در بيان كيفيّت رابطهٔ ذكر با نفى خواطر و فكر با هم تطابق دارد.
أمّا در بيان تأثير ذكر در نفى خواطر و فكر، در سورهٔ مباركهٔ أعراف میفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَـآئِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ.[۱] «كسانىكه تقوا پيشه نمودهاند، هنگامى كه شيطان پيرامون قلب و دل آنان به گردش درآيد و خاطرهاى در دل ايشان بيفكند، ذكر و ياد خدا را به خاطر آورده و با آن، شيطان را دفع مىكنند؛ و در اين حال، ايشان بينا و صاحب بصيرت مىگردند و حجاب غفلت از ديدگانشان برداشته مىشود.»
و میفرمايد: أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[۲] «آگاه باشيد كه فقط با ذكر خداوند دلها آرام شده و از تلاطم و اضطراب خارج میگردد.»
و عبدالواحد آمدى در كتاب غررالحكم و دررالكلم از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايت میكند: مَن ذَكَرَ اللّهَ سُبحانَهُ أحيَى اللّهُ قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ.[۳] «هر كس خداوند سبحانه را ياد كند، خداوند نيز دل او را به حيات معنوى زنده نموده و عقل و خرد او را روشن و نورانى میكند.»
و در موضع ديگرى از آن حضرت روايت میكند: الذِّكرُ نورُ العُقولِ و حَياةُ النُّفوسِ و جَلآءُ الصُّدُورِ.[۴] «ذكر خدا، نور عقلها، و حيات جانها بوده و سينهها را از زنگار غفلت و رين معاصى جلا مىدهد.»
و ملّا جلالالدّينمحمّد رومى در مثنوىمعنوى به همين حقيقت اشارهكرده و میفرمايد:
اين قدر گفتيم باقى فكر كن
فكر اگر جامد بود رو ذكر كن
ذكر آرد فكر را در اهتزاز
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز[۵]
از درون خويش اين آوازها
منع كن تا كشف گردد رازها
ذكر حقّ كن پاک غولان را بسوز
چشم نرگس را از اين كركس بدوز
صبح صادق را ز كاذب واشناس
رنگ مى را بازدان از رنگ كاس[۶]
ذكر حقّ پاكست چون پاكى رسيد
رخت بر بندد برون آيد پليد
چون بر آمد نام پاک اندر دهان
نه پليدى ماند و نى اَندُهان[۷]
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۷۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. آيهٔ ۲۰۱، از سورهٔ ۷: الأعراف
۲. آيهٔ ۲۸، از سورهٔ ۱۳: الرّعد
۳. غررالحكم، ص ۱۸۹، ح ۳۶۴۵
۴. غررالحكم، ص۲۸۹، ح۳۶۳۴
۵و۶. مثنوىمعنوى، ص۵۶۷ و ص۱۲۴
۷. مثنوىمعنوى، ص۲۰۶؛ اَندُهان، جمع اَندُه مخفّف اندوه است.
🆔 @allame_tehrani
💥حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر است
بر اساس همين تأثير ذكر در نفى خواطر و فكر، نظر شريف مرحوم علاّمه والد و اساتيدشان بر اين بوده است كه جايگاه ذكر پس از نفى خواطر نيست، بلكه ذكر مراتبى دارد و برخى از مراتب آن مقدّم بر نفى خواطر و وسيلهٔ تحصيل آن مىباشد، گرچه حقيقت آن پس از نفى خواطر محقّق گردد. و طريقهٔ منسوب به مرحوم سيّدبحرالعلوم را در نفى خواطر مردود مىشمردند چنانچه علاّمه والد به تفصيل در شرح رسالهٔ سيروسلوک منسوببهبحرالعلوم و در رسالهٔ لبّاللباب به اين امر پرداختهاند.[۱]
أمّا توقّف حقيقت ذكر بر نفى خواطر أمرى است روشن و آشكار كه مستغنى از شرح و توضيح است. أميرالمؤمنين عليهالسّلام مىفرمايند:
لا تَذْكُرِ اللّهَ سُبْحَانَهُ ساهياً، و لا تَنْسَهُ لاهياً و اذْكُرْهُ ذِكراً كامِلاً يُوافِقُ فيهِ قَلْبُكَ لِسانَكَ، وَ يُطابِقُ إضْمارُكَ إعْلانَكَ. وَ لَنْتَذْكُرَهُ حَقيقَةَ الذِّكْرِ حَتَّى تَنْسَى نَفْسَكَ فى ذِكْرِكَ وَ تَفْقِدَها فى أَمْرِكَ.[۲]
«خداوند سبحان را از روى غفلت ياد مكن، و با إعراض از حضرت پروردگار او را فراموش مكن، بلكه خدا را با ذكر كامل ياد نما؛ آنگونه كه در ذكر، قلب تو با زبانت موافق و همراه، و باطن تو با ظاهرت مطابق و هماهنگ باشد. و البتّه خدا را به حقيقت ذكر، ياد نخواهى كرد تا آنكه خود را هنگام ذكر فراموش نموده و گم كنى!»
با توجّه به اين دسته از أخبار روشن مىشود كه: آن ذكرى قلب و دل را به مرتبهٔ حيات طيّبه و معنوى رسانده و پردهٔ أوهام و شكوک كه مانع از إدراک حقائق است را كنار مىزند و عقل و طائر فكر را به پرواز در عالم قدس درمىآورد كه دل نيز با زبان همراه و موافق باشد، نه اينكه زبان به ذكر خدا مشغول أمّا قلب و ذهن سالک مستغرق در كثرات و أفكار و أوهام باطل باشد.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۷۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. رسالهٔ سيروسلوک منسوببهبحرالعلوم، ص ۱۷۳، تعليقهٔ شماره ۱۴۱؛ و رسالهٔ لبّاللباب، ص۱۴۱
۲. غررالحكم، ص۱۸۸، ح ۳۶۲۸
🆔 @allame_tehrani
🌿 بهرهٔ سالک از ذكر، به مقدار حضور قلب اوست
و بايد دانست كه حظّ و بهرهٔ سالک از ذكر، به مقدار حضور قلب اوست و بس. و از آنجا كه نفس و شيطان بيمناک از افروختهشدن چراغ شهود و معرفت در دل سالكند، سعى دارند تا با إلقاء خواطر پريشانكننده و خيالات باطله، بارقههاى ذكر را خاموشكرده و دل را در سردى و ظلمت، براى هميشه، مأمن و مأواى خود قرار دهند.
بنابراين سالک با عنايات ربّانيّه، هنگام ذكر بايد هر مهرى به جز مهر خدا را از دل، و هر سودايى جز سوداى او را از سر بيرون كند تا ذكر او به ثمر نشسته و طلعت «مذكور» در آئينهٔ جان هويدا شود.
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۷۳
🆔 @allame_tehrani
💬 تمثيلى براى لزوم نفى خواطر
مثنوىمعنوى در تمثيلى، از نفس و مكرها و وسوسههاى آن تعبير به «موش» و از أذكار و عبادتها و مجاهدتهاى سالک در راه وصول به مقصود و حقيقت تعبير به «گندم» كرده است؛ كه اين موش نفس دائماً به انبار دسترنج او دستبرد زده و سرمايهٔ او را به يغما مىبرد، و لذا چنين سالكى پس از ساليان دراز از سلوک خود هيچ طرفى نبسته و قدمى برنداشته است. و علاج آن را در دفع و هلاک اين سارق میداند. و بايستى دائما در سعى و تلاش باشد تا با استعانت از پروردگار و تضرّع به درگاه او، لطف إلهى شامل او شده بر آن فائق آيد.
ما در اين انبار گندم مىكنيم
گندمِ جمع آمده گم مىكنيم
مىنينديشيم آخر ما به هوش
كاين خلل در گندم است از مكر موش
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فنش انبار ما ويران شده است
أوّل اى جان! دفع شرّ موش كن
وآنگه اندر جمع گندم جوش كن
بشنو از أخبارِ آن صدر صدور
لا صلوة تمّ إلّا بالحضور
گر نه موشى دزد در انبار ماست
گندم أعمال چل ساله كجاست؟
ريزهريزه، صدق هر روزه چرا
جمع مىنايد در اين انبار ما؟
بس ستاره آتش از آهن جهيد
وين دل سوزيده پذرفت و كشيد
ليک در ظلمت يكى دزد نهان
مىنهد انگشت بر استارگان
مىكُشد استارگان را يک به يک
تا كه نفروزد چراغى بر فلک
چون عناياتت شود با ما مقيم
كى بود بيمى از آن دزد لئيم؟
گر هزاران دام باشد هر قدم
چون تو با مايى نباشد هيچ غم[۱]
📚نورمجرد، ج۱، ص۴۷۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. مثنوىمعنوى، ص۱۱
🆔 @allame_tehrani
📿 حلقات ذكر و ياد خدا
🌳 حلقههاى ذكر خدا، بوستانهاى بهشت در زمين
حضرت رسول مكرّم اسلام صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: بادِروا إلَى رياضِ الْجَنَّةِ. فَقالوا: وَ ما رياضُ الْجَنَّةِ؟ قالَ: حِلَقُ الذِّكْرِ.[۱] «به سوى بوستانهاى بهشت سرعت جوئيد. پرسيدند: بوستانها و رياض بهشت چيست؟ حضرت فرمودند: حلقههاى ياد و ذكر خداوند.»
حضرت علاّمه والد أفاضاللـهعلينامنبركاتتربته در زمان اقامت در طهران عصرهاى جمعه با رفقا و تلامذهٔ سلوكى خود مجلس ذكر و ياد خدا داشتند و كيفيّت اين جلسات كه از يكساعتونيم به غروب تشكيل مىشد اين بود كه: ابتدا مدّتى به سكوت و توجّه تامّ و تمام به حضرت پروردگار مىگذشت، و بعد از آن، آيات دلنشين توحيدى قرآن بود كه اين شوريدگان را در عشق و محبّت خدا مستغرق میكرد و اشک از ديدگان آنان مىفشاند، و بعد از قرآن، دعاى سمات يا يكى از مناجات خمسعشرة يا بندهايى از دعاى جوشن كبير خوانده مىشد، و نهايةً با إقامهٔ نماز مغرب و عشاء جلسه ختم مىگرديد و بعضاً در اين جلسات ارشادات و تذكّراتى نيز بيان مىفرمودند.
علاوه بر اين، در شبهاى سهشنبه در مسجد قائم نيز اين حلقهٔ ذكر تشكيل مىشد أمّا اختصاص به شاگردان ايشان نداشت و ديگران نيز در اين جلسات شركت مىكردند. حضرت علّامه والد در اين شبها، سورهٔ نور را تفسير مىكردند و صحبت از مطالب عالى و راقى توحيد و عرفان بود. لذا اين جلسات نيز شور و حرارت و عشق عجيبى داشت و چنان مجذوب ايشان مىشديم كه گذر زمان را نمىفهميديم، حتّى در افرادى كه از شاگردان سلوكى ايشان نبودند، اين عشق و شور ظاهر بود؛ شخصى بود أهل آمل، شبهاى سهشنبه خود را از آمل به طهران مىرساند، فقط براى اين كه از مجالس علّامه والد استفاده كند.
بسيارند كسانى كه از عرفان و توحيد سخن مىگويند، أمّا حلاوت و شيرينى ندارند، چون دلداده به خدا نيستند و توحيد حضرت حقّ را خودشان ذوق نكردهاند؛ و المُسْتأجرةُ لَيستْ كَالنّآئِحةِ الثَّكْلى. أمّا عارف حقيقى و انسان كامل كه اين منازل را پيموده و سختى راه را چشيده و بالأخره هستى مجازى خود را در آتش محبّت خدا خاكستر نموده، وقتى از عرفان و محبوب خود سخن میگويد، دلها را به خود مىربايد و آن آتش را نيز در دل مخاطبين مىاندازد.
📚نورمجرد، ج۱، ص۶۳۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. بحارالأنوار، ج۱، ص۲۰۲، ح۱۲
🆔 @allame_tehrani