🌱 نهج الفصاحه
لو كان المؤمن في جحر فارة لقيّض اللَّه له من يؤذيه
اگر مؤمن در سوراخ موشى باشد خداوند يكى را سوى او فرستد كه آزارش كند.
🔸نهج الفصاحه ، ص 645 ، حدیث 2341
@alle_yasen
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🔅میگویند:
💧 هر وقت آب مینوشی بگو:
❤️یاحسیــن❤️
✨اما این روزها
💧 که آب میبینی و نمینوشی، آرام بگو:
🤚یا ابالفضل....😔
🌊الهی بحق سقای کربلا فرج مولایمان را نزدیک بگردان
@alle_yasen
عرض سلام و ادب
با توجه به شرایط به وجود آمده در خصوص بیماری کرونا و مشکلات مالی عده ای از هموطنان و پیرو ادامه کمک و دست گیری از نیازمندان در ماه مبارک رمضان ، خانوادهایی دچار گرفتاری و تنگ دستی و بیکاری شده اند😔
لذا خواهشمندم محبت نمایید و با کمک های نقدی خود به هر میزان در #مرحله_دوم ، این هموطنان عزیزمان را یاری نمایید . لطفا بعد از واریز کپی فیش خود را برای اینجانب ارسال کنید✋
#همراهی_مهربانی🌙
فراموش نکنیم هيچي شيرين تر و لذت بخش تر از دعاي خير اين عزيزان نيست 💝
👈 #لطفا_در_نشر_این_ثواب_سهیم_باشید
👈 بنام محمدرضا تمجیدی
👈 مدیر کانال آل یاسین
@mehran1350
۶۱۰۴_۳۳۷۹_۳۷۰۸_۹۷۴۴
@alle_yasen
7 اردیبهشت سالروز شهادت روحانی #شهیدمصطفی_قاسمی در همدان...
نحوه شهادت :ترور جلوی درب حوزه علمیه همدان
#سالروز_شهادت
@alle_yasen
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺 خواهرانه ای به مناسبت شهادت #شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد:
می رفت و مَنَش گرفته دامن در دست
گفتا که دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!
آخرین باری که عازم #جبهه شد خیلی خوشحال بود. دلیل روشنی داشت چون پدر رضایت نامه اش را امضاء کرده بود . مادر شب قبل لباس هایش را آماده کرده و خواهر پوتین هایش را با واکس براق انداخته بود.
برادرم عادت داشت همیشه آراسته باشد، لباسش مرتب و پوتین هایش واکس زده ....
24 فروردین 1361 صبح زود مادر او را از زیر قرآن رد کرد و کاسه آبی دنبالش . یکی یکی اعضای خانواده با او خداحافظی کردند و سر و صورتش را غرق بوسه...
من اما دل آشوب! من خواهر کوچکترش بیشتر از بقیه به او احساس نزدیکی داشتم. دوران کودکیمان و بازی و شیطنت های آن روزهایش، دوره نوجوانی و جنب و جوش هایش باعث شده بود بیش از پیش به هم نزدیک باشیم.
هنگام رفتن اجازه نداد کسی از اعضای خانواده جلوی در خانه او را بدرقه کند، گفت همین داخل حیاط کافی است!
و من اما طاقت نداشتم و نمی خواستم این بار حرفش را گوش بدهم! چادرم را سر کرده و در آستانه در ایستادم و به رفتنش نگاه می کردم.
خیابان خلوت بود و #عبدالحسین هر از چند قدمی که می رفت برمی گشت و نگاهی و لبخندی .
آنقدر رفت تا از افق دیدم خارج شد و من همچنان منتظر بر آستانه در ایستاده ام!
سی و هفت سال انتظار آمدنش را می کِشم! آخر این انتظار می کُشَدَم ...
پ.ن: این چشمهای شیدایی
#شهادت را فریاد میزنند.....
@alle_yasen
#بربال_سخن
بیشتر به یاد خدا باشید و همیشه از او کمک بخواهید. این سخن اماممان را که درجواب نامه ای که به حضورشان نوشته شده بود فرمودند آویزه گوشمان قرار دهیم، شخصی سوال کرده بود که« امام عزیز نصیحتی بفرمایید که برای دنیا و آخرت من بسنده باشد.» و ایشان در جواب فرموده بودند که:
«باسمه تعالی، هرچه دارید از خداست پس همه را تقدیم او کنید.»
#رسم_خوبان
نماز شب مي خواند و واقعاً به آن اهميت مي داد و مقيد بود. با اينكه كار مي كرد و خسته بود، سعي مي كرد نماز شبش را بخواند و يا در موقع غذا خوردن ديده مي شد ، كه غذاي محدودي مي خورد و مي گفت: بيشتر خوردن مسئوليت مي آورد. چرا كه مي ترسم بخورم و نتوانم كار كنم و آن موقع پيش خدا مسئول هستم ...
روحيه عجيبي داشت. يك روز باراني بود ، صدا زد : برادرها همه جمع بشويد. وقتي كه ما همه جمع شديم، ايشان گفت : بنشينيد ، برايتان چيزي بگويم: انقلاب ما به دو چيز نيازمند است تا پايدار بماند : ۱_ مقاومت ۲_ جان دادن و به شهادت رسيدن ... تا خون ما، نهال انقلاب را آبياري كند.
📎معاون فرماندهٔ گردان زرهی لشگر۵نصر
#سردارشهید_حمید_ربانی_نوغانی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۴/۲/۲۰ مشهد
شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱ فاو
@alle_yasen
🌹🌹🌹🌹🌹
کاش......
حتی، یک بار
لابه لای غم دلتنگىمن
تو گذر می کردی!!!!
و مرا میدیدی
که چو رگبـــار بهار
در پیات میبارم.
گفته بودند که:
"از دل برود، هر آنکه از دیده برفت"
تو که همچون نفسی
تو که از دیده برفتی
و نرفتی از یاد
مبر از یاد مرا !!
#شهید_حامد_بافنده🌷
#سالروز_شهادت
@alle_yasen
🌹🌹🌹🌹🌹
🌵اردوگاه مفقود الاثرها – طلبه آزاده رحمان سلطانی🌿
💢قسمت هشتم: تلاش برای زنده ماندن در میان آب و آتیش💢
جنگ یه طرفه شده بود. اونا با تمام امکانات پیشرفته می زدند و پشت خاکریز مسقر بودند و ما با چند تا کلاش و آرپی چی و تیربارِ گرینف، در دشتِ باز بدون جانپناه باید با اونا می جنگیدیم. خیلی زود بچه ها قیچی شدند و کاری از پیش نرفت. ناگفته نمونه که عملیات اون شب یه تک محدود بود. هدف از عملیاتم فقط فتح یک خاکریز و عقب راندن دشمن از اون بود. از اینجور عملیاتا اکثر شبا انجام میشد. گاهی پیروز بود و گاهی هم مثل عملیاتِ ما شکست می خورد. این بمعنای شکست در کل عملیات کربلای پنج نبود. تک و توک نیروای باقیمونده مجروح شده بودند و کاری از دستشون برنمیومد. دقیقا نمیدونم چند گردان در اون شب وارد عمل شد ، ولی اجمالا از تعدادی که حرکت کردیم معلوم بود که در محور ما دو سه گردان بیشتر شرکت نبودند و از هر گُردانم فقط دو دسته یا یه گروهان شرکت داشت و بقیه پشتیبان بودند که اگه ما خاکریزو گرفتیم اونا بیان مستقر بشن و ما برگردیم.
جدال با مرگ و یه دنیا دشمن🏹
همواره جنگ دو رویه داره و آن شب رویِ خودشو به ما نشون نداد و ما هم کاری از دستمون برنیومد و شرمنده امام و ملت شدیم. در اون شب پر خاطره عراقیا بر ما پیروز شدند و دستور عقب نشینی داده شد. با هر زحمتی که بود خودمو به لبه کانال رسوندم ، دیدم خبری نیست. بچه ها همه شهید شده بودند و بعثیا اومده بودن روی خاکریز و تفنگاشونو رو دست بلند کرده بودند شادی می کردند و می رقصیدند و با هم شعار می دادند که من فقط «هله بیک هله صدام حسین هله» رو متوجه شدم. وظیفه عقب نشینی بود. از تلاش برای بالا آمدن و رفتن سمت دشمن دست برداشتم و سعی کردم عرض کانال رو طی کنم و از اون طرف سمت ایران به هر صورتی شده از آب دربیام و برگردم خاکریز خودمون. چند دقیقه بود که توی آب سردِ کانال بودم و دستام یخ زده بود. دیگه قدرت نگهداشتن کلاشو نداشتم و بی حس شده بودند. اسلحه از دستم افتاد و رفت ته آب. ولی هنوز زخمی نشده بودم. یه ترکش ریز به ران پای چپم خورده بود که زیاد مهم نبود.
یکی از بچه ها تیر خورده بود توی مچ دستش و داشت غرق می شد، تقاضای کمک کرد با دستِ چپم دستشو گرفتم و با دست راست شناکنان اونو به لبه کانال رسوندم. داشتم بر می گشتم که چشمم به رزمنده دیگه ای افتاد که در آب غوطه ور بود .کمکش کردم، اونم روحیه گرفت و به لبه کانال رسید. این دو نفر نجات پیدا کردن یا در ادامه شهید شدند را نمی دونم ، وظیفه من تو اون شرایط بحرانی که شنا بلد بودم کمک به اونا بود و بقیه کار با خدا بود. از گروهان ما دو دسته تو عملیات شرکت کرد که کاملا متلاشی شدند. از یگانای مجاور بی خبر بودم و نمی دونستم چه بر سر اونا اومد. بعد از آزادی متوجه شدم که اون شب از حدود ۵۰ نفری که از گروهان ما به خط زده بودیم فقط چهار نفر زنده برگشته بودند و بقیه همه شهید شدند که اکثرا جنازه هاشون جا موند. ویه نفر همون شبِ عملیات اسیر شده بود که بعدا آزاد شد.
ادامه دارد.✅
@alle_yasen
🌹🌹🌹🌹🌹🌹