eitaa logo
آل یاسین
1.5هزار دنبال‌کننده
62.6هزار عکس
20.6هزار ویدیو
582 فایل
این کانال ارزشی دارای موضوعات متنوع از جمله پزشکی و روانشناسی و مذهبی و قرآنی و احادیث و سیاسی و آشپزی و علمی و مناظر طبیعت و... ميباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ خبر رسید که با حمله به روستایی نزدیک سنندج ، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود. پیش_مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند . باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند. یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل 🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•●: @alle_yasen
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید ●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! ●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، شهادت بود. ✍به روایت مادربزرگ شهید 🌷 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @alle_yasen ╚══════. ♡♡♡.═╝
°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . °•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ °•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . °•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . 🌷 ╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮ @alle_yasen ╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
●به مسائل مادی بسیار بی توجه بود. لباس شخصی‌اش همین لباس نظامی بود که همیشه به تن داشت. آستینش را تا می‌زد و همیشه در حالت نیمه رزم بود. در مجالس عزا و عروسی با همان لباس حضور پیدا می‌کرد ● و در روزهای تعطیل اگر قرار بود تفریحی کند یا جایی برود با همان لباس می‌رفت. باورش سخت است اما چند روز پشت سر هم مرخصی نمی‌رفت و تمام عمرش را وقف نظام کرده بود.  🌷 @alle_yasen 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
●حسن سرش درد می کرد برای کارهای خیر. اگر دوستانش در کاری فرو می ماندند، به حسن مراجعه می کردند. یک ماشین پی کی داشت. یک باره نمی دانم چه بلایی سرش آمد. بعد از شهادتش فهمیدیم آن را فروخته هزینه زایمان همسر یکی از دوستانش کرده بود .. ✍ به روایت برادرشـ‌هید 🌷 @alle_yasen
●یك سال و نیم بعد از عقد در اواخر شهریور سال 95 مراسم عروسی بسیار ساده‌ای برگزار كردیم. من و علی اكبر 55 روز با هم زندگی مشترك داشتیم. علی اكبر در 18 آبان ماه 1395 به شهادت رسید و من تنها 55 روز با «همسفر بهشتی‌ام» زندگی كردم. ●همسرم در شب شهادتش به من گفت خانم همین روزها برایت یك سورپرایز معنوی خیلی بزرگ دارم. هرچه اصرار كردم نگفت تا اینكه مأموریتی برایش پیش آمد. زمان خداحافظی به من گفت دعا كنید ان‌شاءالله بروم و دست پربرگردم. ●من همانجا دعا كردم و امام حسین(ع) را قسم دادم كه ان شاءالله دست پربرگردد. درنهایت همسرم ساعت 9:30 دقیقه شب در یكی از روستاهای شهرستان لامرد بخش اشكنان طی یك عملیات با اصابت گلوله قاچاقچی‌ها از ناحیه پشت سر به شهادت رسید. ✍راوی: همسرشهید 📎پ ن : علی اکبر ها نشان دادند.. که راه علی اکبر امام حسین(ع) هنوز ادامه دارد... نشان دادند که اگر لایق باشیم، نه در مرز ها و دور از کشور ، که در شهرها هم می توان به قافله حسین(ع) رسید. 🌷 ●تولد: ۱۳۶۹/۶/۳۰ ،مرودشت ●شهادت: ۱۳۹۵/۸/۱۸ ،لامرد،روستای اشکنان @alle_yasen 🌹🌹🌹🌹
🌷 💠اگر ایشان درمنزل🏡 بود، حتما خود را برای انجام فعالیتی سرگرم میکرد. یا با بچه ها و یا در کارهای منزل کمک میکرد. گاهی ظرف🍽 می‌شست گاهی خانه راجارو می‌کشید. بچه ها نیز سرگرم بازی با می شدند و وقتی پدر نبود، بهانه گیری آنها بیشتر میشد. 💠نه تنهابا فرزندان خودمان، بلکه باتمام بچه ها👦 ارتباط خوبی داشت. در مهمانی ها بچه ها را جمع وبا خواندن و شعر سرگرم و در نهایت نیز با تقدیم هدیه🎁 کوچکی خوشحالشان میکرد. ✍راوی: همسرشهید @alle_yasen 🌹🌹🌹
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے ‌مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم.... او زودتر از من سرش رو آورد بالا.... بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم‌ رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!" وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!" خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت... ✍راوی: همسرشهید 🌷 @alle_yasen
●حسن آقا هر موقع که روز های آخر هفته به محل می رفتند به بهانه ی جلسه برای بچه های محل هدیه تهیه می کردند ، اعم از خوراکی،هدیه مادی و... . ایشون پنجشنه غروب ها در محل جلسه ی حلقه صالحین برگذار می کردند وتا قبل از اذان مغرب همراه با بچه ها قرآن تلاوت می کردند و همینطور آن ها را به حفظ_قرآن تشویق می کردند و موقع اذان مغرب هم نماز_جماعت بر پا می کردند. ●حسن اقا به این معتقد بودند که تنها راه رسیدن به سعادت ازراه قرآن واهلبیت به دست می آید به همین خاطر بچه هارا به قرائت وحفظ ،قرآن و احادیث ائمه تشویق می کرد.وهدف این بزرگوار از انجام این جلسات همین بود. 🌷 @alle_yasen
تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... 🌷 @alle_yasen
زمانی که مهدی تازه زبان بازکرده بود ازاولین کلمه هایی که گفت این بود: شهیدم کن... خیلی برام عجیب بود. بزرگترکه شد، می گفت:مامان این دنیا باهمه قشنگی هاش تمام میشود. بستگی به ماداردکه چطور انتخاب کنیم. مامان شهدازنده اند. سرنمازهایش به مدت طولانی دستش بالابودوگردنش کج! من هم به خدا میگفتم:خدایامن که نمی دانم چه می خواهد هرچه میخواد به اوبده. می دانستم دنبال شهادت بود! شب های جمعه می رفت بهشت زهرا، صبح های جمعه دعای ندبه اش دربهشت زهرا ترک نمی شد. می گفتم خسته میشی بخواب می گفت مامان آدم باشهداصفامی کندبه ماهم می گفت هرچه می خواهیدازشهدابخواهید. من مریض بودم دستانش رابالامی گرفت ومی گفت:خدایاشفای مامان رابده، من جبران میکنم! آخرهم جبران کرد. 🌷 🕊@alle_yasen
اولین خلبانی که باجت اف5 پروازکرد!!! عزیزالله فردی آرام، متین وکم حرف بود. به مسائل مذهبی اهمیت می داد. نمازرا سروقت میخواند. اوقات فراغت به مطالعه ویانقاشی می پرداخت. دردعای کمیل وندبه شرکت می کرد، اوباسیره عملی، الگویی برای دیگران بود. باوجودنداشتن پدر، سرپرستی خانواده اش رابه عهده داشت ودرکنارکار، درس هم میخواندوتحصیلاتش رابه سطح بالایی رساند. شهید عزیزالله دریکی ازماموریت ها باید پل ارتباطی بسیارمهم عراق رامنهدم می کرد. وقتی به بالای پل می رسد، ماشین هاروی پل درحال عبوربودند. ازآنجا دورمیشودوبعدازاینکه ماشین هاازآنجا میگذرند، پل رامنهدم میکند. این جریان ازطریق رسانه های جمعی جهان پخش شد!!! اواولین نفری بودکه باجت اف5 پروازکرد. دریکی ازماموریت هابعدازاجازه ازبرج مراقبت که اززمین بلندمیشود، بلافاصله موتورسمت چپ آتش میگیرد. او بلافاصله موتورسمت چپ را خاموش می‌کند وسرهواپیمارا به طرف پایین می آورد تا بتواندبنشیند، اوازبرج مراقبت می گذردوبرروی باند، هواپیماراکنترل میکندوبه سلامت به زمین می رسد. بخاطرتوانایی اش موردتشویق قرارگرفت ودرروزنامه هاازاوتقدیرکردند. ✍راوی:همسروبرادرشهید 🌷 @alle_yasen
چنان با شهدا عجین بود ڪہ در سخنرانے هایش مے گفت: "من با شهدا راه مےروم غذا مےخورم و مےخوابم و این آسایشے ڪه برای من شهیدان بوجود آورده اند هرگز نخواهم گذاشت پرچـم یامهــدی ادرکنے، آن ناله های رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند..." حاج عباس عبدالهے همــواره در سخنرانے هایش میگفت: “جسمم را به خاڪ و روحم را به خـدا و راهم را به آیندگان مے سپارم ” جزو بهترین تڪ تیراندازهای ایران بود او همواره سخت ترین راه را انتخاب مےکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشڪر عاشــورا بود و چه زمانے که بعد از بازنشستگے نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت... منبع: کتاب مدافعان حرم، خاطرات شهیدجاویدالاثر🌷 سالروز ولادت:۱۳۴۸/۱۰/۲۱ تاریخ‌شهادت:۱۳۹۳/۱۱/۲۲ محل‌شهادت:درعا،سوریه وضعیت‌تاهل:متاهل تعدادفرزندان:۲ @alle_yasen