الماس دخترونھ♡
#داستان #قسمت_بیستم رفته بود کشور کنیا دو نفر را دیده بود که جلوی مردم دارند مواد مخدرمی کشند رفت
#داستان🌺🌿
#قسمت_بیست_و_یکم
مسئولیت باشگاه یوونتوس ازش گرفته شد. چند وقت بعد هن هیئت مدیره...هیئت مدیره فیات به جای ادوارد پسر عموی او را برای جانشینی انتخاب کرد. ادواردو هیچ اعتراضی نکرد نامه تبریک هم برای پسر عمویش فرستاد فقط آخر نامه یک نصیحت برایش نوشت:
-سعی کن بازیچه دست پول پرستان و دنیا پرستانی که از اطرافت هستند نشوی.🙃
پدرش به او گفته بود:
- به عرضه بی لیاقت باشگاه یوونتوس و جاننشینی فیات را که از دست دادی مطمئن باش اگر دست از اعتقادات از برنداری از حق ارث محرومت می کنم.😡 میدانست پدرش با او شوخی ندارد میدانست واقعاً او را از ارث محروم میکند نترسید بود. میگفت:
- از حقوق ارثم کوتاه نمیآیم تا آخرش هم پای این ماجرا ایستادهام. بعدها توی جمع دوستان ایرانی اش گفته بود:
- من این پولها را برای ترویج اسلام میخواهم و این چیزی بود که سهیونیست ها نمیخواستند.
..🎈..
بارها گفته بود صهیونیست های ایتالیا روزی مرا خواهد کشت! خواهند گفت که او خودکشی کرده است. هرجا میرفت از اسلام حرف می زد هیچ ابایی نداشت از گفتن عقایدش. بعضی دوستان مسلمانش نصیحتش میکردند که زبان به کام بگیرد مقداری از آتش کمتر کند
به او میگفتند:
- با این حرف ها شهادتت جلو می اندازی!
میگفت:
- شهادت آرزوی من است..♥️
پدر و مادرش بیشتر از قبل به او فشار می آوردند حسابهای بانکی اش را بستند و همه پولهایش را هم از او گرفتند. آهی در بساط نداشت آنقدر که اگر ادواردو میخواست جایی برود پول تاکسی نداشت!😳