11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از قدمش گل به گلستان رسید
عطر گل یاس به عالم دمید
👌حرم امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در آستانهٔ ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها 😍
#میلاد_حضرت_زهرا
48.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ زندگیم مادر ...
🌸 تقدیم به ساحت مقدس مادر سادات
◽️میلاد حضرت زهرا علیهاالسلام و روز زن و مادر مبارک.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به مادران سرزمینم ❤️😘😘
روز مادر مبارک ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐درياست نبي و گوهرش فاطمه است
🎊مولاست علي و همسرش فاطمه است
💐با آنكه حسين است، پناهِ دو جهان
🎊او خود به پناهِ مادرش فاطمه است
💐ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)
🎊و روز مــــادر مبـــــارک
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی در این روز زیبای 🌸🍃
میلاد حضرت فاطمه (س)💖
هرچی خوبیه وخوشبختیه🌸🍃
خدای مهربون براتون 🌸🍃
رقم بزنه و آرامش و شادی🌸🍃
مهمون همیشگی🌸🍃
خونـه هاتون باشه🌸🍃
عیدتون مبارکــــــــَ 🌸 🍃 🌸
🌸🍃
www.vaezin.com - ویژگی زندگانی حضرت زهرا(س).mp3
3.07M
🌼حجــت الاسلام رفیعـــی
🔖 ویژگی زنــدگانی حضرت
زهـــــرا سـلام اللـہ علیهـا
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگِ اون سرداری
که پیچیده بویِ غربتش 😔 .......
🌸🍃
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃✨
✨ #داستان_کوتاه_آموزنده✨
بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست میکرد, منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم... سخت ترین مرحله ، مرحله ی خشک شدن لواشک بود...
لواشک رو می ریختیم تو سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ... خیلی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی دلت باید صبر کنی... صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه...
لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود... نمیدونم برای آلو قرمز های گوشتی و خوشطعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هرچیبود انقدر فوق العاده بود که دلم نمی خواست تموم بشه...برای همین برعکس همیشه حیفم میومد لواشک بخورم ، می ترسیدم زود تموم بشه ...
تا اینکه یه روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند ،
دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود...
تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن...
💦❄️⛄️❄️💦