eitaa logo
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
245 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
72 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
‏شرم و عصبانیت مسعود پزشکیان برای اینکه بگه ایرانیه در مصاحبه با یک خبرنگار؛ کسی که نه خودش نه محا
هنوز رییس جمهور نشده ببین چه غروری دارد مگر قرار ما یک رییس جمهور مردمی متواضع نبود؟؟ قرار است چنین فردی جای شهید رییسی را بگیرد ؟؟ از ملت آذربایجان می‌خواهیم گول این فرد اصلاح طلب را نخورد وبه خون امام شهیدمان حسین بن علی علیه السلام قسمتان میدهم به عنوان آذری زبان و ملت امام حسین تبیین گری کنید و بگویید چهره واقعی این فرد پلید را راه روحانی را پزشکیان ادامه خواهد. داد راه را
چقدر بعضی آدم‌ها امن و گرم و دوست داشتنی‌اند. مهم نیست چه نسبتی با آنان داری و چند ثانیه یا چند روز یا چند دفعه آن‌ها را ملاقات می‌کنی. به محض دیدن‌شان و همنشینی و برخورد هرچند کوتاه با آن‌ها، عطر ناب حضورشان جوری تو را به فضای هرچند دشوار زندگی بر می‌گرداند و تو را امیدوار و راغب می‌کند به دوام آوردن و زیستن، که از توان هر انسان دیگری خارج است. بعضی آدم‌ها تکه‌ای از حضور خداوند را در نگاه و کلامشان دارند و به محض دیدن یا شنیدنشان، خداوند را به وضوح و از نزدیک‌ترین فاصله‌ی ممکن، حس می‌کنی... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🍃🌷 پنجشنبه بهار همراه با عطر گل های بهـاری🌷🍃 🍃🌷ونفس تون خوشبو 🍃🌷با ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله )و خاندان پاک و مطهرش 🌷🍃 🍃🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم🌷🍃 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطیف باش هر چقدر زمانه سخت تر شود، تو لطیف تر شو ! لطافت مرهمے ست ڪه بر زخم هاے جهان مے گذاری. لطیف باش تا حال جهان بهتر شود! ✍🏼 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پشت هر در بسته ای 🌿هميشه راهی برای گشايش 🌸هست آن راه را پيدا كن حتی اگر 🌿به اندازه روزنه ای باشد 🌸الهی همه درهای بسته 🌿به روی خوشبختی باز بشه 🌸روز زیبایی در پیش رو 🌿داشته باشی دوست من 🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨موضع جدی درباره مبارزه با فساد: مبارزه با رانت‌خواری از جناح خود آغاز می‌شود 🔹کسانیکه عهده دار مسئولیت می‌شوند، باید اجازه ندهند نه تنها رقبا بلکه رفقای آنها به جیب مردم دست درازی کنند.
داستان واقعی عاق والدین جوان ثروتمندی که فقیر شد جوانی از ثروتمندان مدینه پدر پیری داشت که احسان به او را ترک نمود، و او را از مال خود، محروم کرد. خداوند متعال اموالش را از او گرفت و فقر و تنگدستی و بیماری به او روی آورد و بیچاره شد. سپس پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای کسانی که پدر و مادرها را آزار می‌رسانید، از حال این جوان عبرت بگیرید و بدانید، چنان که کسی دارایی‌اش در دنیا از نزد او بیرون رفت و غنا و ثروت و صحتش به فقر و بیماری بدل گشت، همچنین در آخرت هر درجه‌ای که در بهشت داشت، به واسطه این گناه از دست داده و در مقابلش از درکات آتش برای او آماده شده است. (به‌خاطر آزار رساندن به پدر و مادر است.)(۱) امام هادی(ع) می‌فرماید: عقوق والدین باعث کم شدن مال و ثروت می‌شود، و شخص را به نکبت و ذلت در دنیا می‌کشد، و در مقابل صله‌رحم و نیکی به والدین باعث زیادی مال و ثروت می‌شود.(۲) ــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- سفینهًْ‌ البحار، ص ۱۸۰ ۲- مستدرک الوسائل، احکام الاولاد، باب ۷۵، ص ۲۹ 🌸🌸🌸
🔖داستان كوتاه یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله‌های پایین شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش می‌گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه زیر و رویش کرد و بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده‌ گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه‌السلام نرفتم، می‌ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم، ۴۸ ساعت به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه‌السلام زیارت کنم و برگردم… .. اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه‌اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه‌السلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همین‌طور ادامه بدهی خودم میام می‌برمت… …یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شب‌ها تا سحر می‌خوابید داخل قبر، گریه می‌کرد و می‌گفت: یا امام رضا علیه‌السلام منتظر وعده‌ام… آقا جان چشم به راهم نذار… … توی وصیت‌نامه‌اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می‌گفت امام رضا علیه‌السلام بهم گفته کی و کجا شهید میشم حتی مکانی هم که امام رضا علیه‌السلام فرموده بود شهید می‌شی تا حالا ندیده بود… …روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است و باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی‌خواهیم همه‌ی بچه‌ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدند حمید یه گوشه نشسته و نگاه می‌کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس‌هاتون رو بکنید، اونی که باید منو ببره خودش می‌بره خود فرمانده اومد و گفت: حمید تو هم بلند شو بریم … … بچه‌ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم، حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت: خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه اما وقتی شهید شد و وصیت‌نامه‌اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون‌روز، ساعت و مکانی شهید شده که تو وصیت‌نامه‌اش نوشته بود… 🖌خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی 🌸🌸🌸
✨﷽✨ ✍وقتی که در جنگ احد، دندان حضرت محمد (ص) شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب ایشان، ناراحت شدند و عرض کردند: یا رسول الله!دشمن را نفرین کنید. پیامبر فرمودند: خدايا قوم مرا هدايت كن زيرا نا آگاه هستند. یکی از اصحاب برآشفته شد و به پيامبر گفت : اى رسول خدا ! حضرت نوح علیه السلام بر قوم خود نفرين كرد و گفت: "پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار" حالا كه صورتت مجروح و دندانهايت شكسته شده به جاى نفرين، براى دشمن دعا مى كنید؟ 💥حضرت محمد فرمودند: من برای نفرین کردن مبعوث نشده ام بلکه مبعوث شده ام برای دعوت مردم به سوی حق، و رحمت برای آنها . 📚بحارالانوار ، ج ۱۸ ، ص ۲۴۵ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🌸🌸
﷽ *کلاغی که مامور خدا بود* یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی، نوشابه،نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. دل همه برد حالا هرکه دلش میشه بخوره گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار خیلی بهمون سخت گذشت. توکوه گشنه همه ماست و سبزی خوردیم کسی هم نوشابه نخورد خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن یه دفعه ای گفتن رفقاااااااااا بدویییییین چی شده؟ دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه. واگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. *اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت* *حالت نگرفت، جونت نجات داد* خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. 💌امام عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم یاامام باقر علیه السلام🖤 هزار خاطره از غم نمی رود از یاد غروب سرخ محرم نمی رود از یاد به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد 🏴🏴🏴 🖤 ایام تسلیت🖤
🏴🚩 یک‌لحظه واکند گره از کار عالمی دستِ گره‌گشایِ تو یا باقرالعلوم هرجا سفرکنم دل‌من در بقیع توست دارم بسر هوای تو یا باقرالعلوم 🏴🚩 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
شاهزاده ای در خدمت #قسمت هشتاد و سوم🎬: فضه تا جلوی درب بانو و مولا و فرزندانش را همراهی کرد و چون م
شاهزاده ای در خدمت هشتادو چهارم🎬: آن شب حزن انگیز ، آخر شب ،فضه شاهد بود که مظلوم ترین و مقدس ترین انسان های روی زمین وارد خانه شدند و آن شب به روزی دیگر گره خورد، هنوز آفتاب سرنزده بود که فضه دید مولایش لباس رزم پوشید و دانست شاید جنگی در پیش باشد.. صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد. حیدر ، این جنگاور میدان های سخت همو که جز او ‌کسی یارای پیروزی بر خیبرنشینان را نیافت و با یک حرکت درب خیبر از جا کند و‌ قلعه را فتح نمود و این پیروزی شد کینه ای در دل یهودیان خیبرنشین ، کینه ای که به گمانم اینک وقت سرباز کردنش بود .خود را به مکان موعود رساند و جز سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر که با سرهای تراشیده آماده ی جهاد بودند ، کسی را نیافت... علی (ع)که چشمش به این چهار نفر افتاد توصیه ی پیامبر (ص) در گوش مبارکش طنین انداخت : اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن وگرنه جان خویش را حفظ کن و میان آنان جدایی نیانداز.... علی (ع) خوب می دانست که این طایفه ی پیمان شکن ، پایش بیافتد خون علی که سهل است خون دختر پیامبرشان و نواده های او را بر زمین خواهند ریخت ، پس دست نگهداشت و رو به یارانش ،توصیه به صبر نمود ، اما برای اینکه ،بر همه ی اهل مدینه و تمام دنیای آیندگان،حجت را تا حد اعلایش ،تمام کند ، شب دوم هم دوباره با همسر و فرزندانش به درب خانه ی مهاجرین و انصار روان شد و باز هم همان واقعه تکرار شد.... اما فضه خوب می دانست که علی ولیِّ خدا بود و کارهایش رنگ و بویی از احکام و تلنگرهای پروردگار داشت ، برای بار سوم ،فرصتی دیگر به مدعیان مسلمان داد و برای سومین بار ،شب هنگام بر درب خانه ی صحابه رفت و باز هم شب ،چهل و چهار نفر قول یاری دادند و وقتی که سپیده دم سر زد، فقط همان چهار نفر ، آماده ی جهاد بودند... و این است رسم خلقت، همان طور که در آیات قرآن نیز آمده«انَّ الله لایغیر ما بقومٍ حتی....» همانا خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود تغییر دهند....این رویه ی خداوند است و این قوم نادان لجوجانه بر انحراف دینشان پافشاری می کردند ،بی خبر از این بودند که این بیراهه رفتنشان امتی را تا ظهور آخرین سلاله ی پیامبر(ص) منحرف می کند و بی شک گناه آیندگانی که نبودند و ندیدند، بر عهده ی همین کسانی هست که بودند و دیدند و بیعت کردند اما پس از ارتحال پیامبر(ص)،همه چیز را به بوته ی فراموشی سپردند و حکم پروردگار را نادیده گرفتند و دنیا طلبی خودشان را سرلوحه قرار دادند..... پس علیِ مظلوم ،خانه نشین شد...نه یارانی یافت که جهاد کند ، نه به مسجد رفت که سر تسلیم فرود آورد و بیعت کند با بیعت شکنان....... فضه که خانه نشینی مولا را دید ، می خواست از این مظلومیت فریاد برآورد تا تمام جهانیان بفهمند و بگوید: آهای مردم؛ آهای دنیا؛ بدانید، که علی (ع) قبل از خانه نشینی سکوت نکرد....یاری نیافت تا احقاق حق کند و کاش بودند یارانی که.... دارد..... 🖊به قلم : ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت هشتاد و پنجم🎬: فضه با چشم خود میدید که علیِ مظلوم، چون بی وفایی مسلمان نماها و حیله گری اهل مدینه را دید و یاری نیافت برای جهاد و احقاق حق خدا، به توصیه ی پیامبر ،«خانه نشینی» را برگزید و مشغول جمع آوری و ترتیب قرآن شد و از خانه خارج نشد تا قرآن را به آنگونه که مامور شده بود ، جمع کند. همه ی آنچه که بر پیامبر(صلی الله علیه واله) نازل شده بود، آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ را جمع آوری نمود و با دست مبارک خود ،آن را نگاشت. در یکی از همین روزهای خانه نشینی درب خانهٔ علی را زدند، فضه چادر به سر کرد و خود را پشت درب رسانید و از زننده درب سوال کرد و وقتی متوجه شد چه کسی پشت در است ، خود را هراسان به مولایش رساند و‌گفت : یا مولا، یا امیرالمؤمنین؛ ابوبکر که خود را خلیفه خوانده ،قاصدی به درب فرستاد ه و پیغام داده : ای علی ،از خانه بیرون آی و با ما بیعت کن! و علی ، این مردترین مرد دنیا و تنهاترین ولیِّ زمان، به درب خانه رفت و جواب فرستاد: من مشغولم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا به دوش نیاندازم جز برای نماز ، تا قرآن را جمع آوری و مرتب کنم‌. وقتی این خبر به ابوبکر و عمر رسید، آن دو عبیده و مغیره را فراخواندند و از آنها نظریه ای خواستند، تا دوباره برخورد با علی را به شورا کشانند. همه نظرشان بر این بود که علی به پشت گرمی همسرش زهرا و عباس بن عبدالمطلب ،عموی پیامبر است که با آنها بیعت نمی کند ، پس باید نقشه ای می کشیدند تا این دوحامی را از سر راه برمیداشتند... بحث شان به دراز کشید ، فاطمه (سلام الله علیها)را نمی شد به هیچ‌وجه از علی(علیه السلام) جدا کرد ،چون همگان واقف بودند که فاطمه، جانِ علی ست و علیِ نَفَس فاطمه..... کجا می شود بین جان و نفس جدایی انداخت؟؟؟ همه می دانستند که اگر پایش بیافتد ،علی در راه فاطمه جان می دهد و فاطمه خود را فدایی علی می کند. همگان اقرار می کردند که زهرا همان حیدر است و حیدر همان فاطمه است. پس این روح در دوجسم را به هیچ وجه نمی توان از هم جدا نمود ..... پس باید اول فکری به حال عباس می کردند ، در این هنگام مغیره بن شعبه گفت: به نظر من اول باید با عباس بن عبدالمطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیاندازید که برای تو و نسل هایت هم نصیبی از خلافت خواهد بود ، با این سیاست او را از علی بن ابی طالب جدا سازید، زیرا اگر عباس بن عبدالمطلب با شما باشد ، این خود دلیلی برای مردم ظاهر بین است و مقابله ی ما با علی بن ابی طالب کار آسانی ست... ابوبکر و عمر و ابو عبیده این نظریه را پذیرفتند و هر سه با هم به سراغ عباس رفتند و این در حالی بود که چند روز بیشتر از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) نمی گذشت. وقتی ابوبکر پیش روی عباس قرار گرفت گفت :.... دارد 🖊به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت هشتاد و ششم🎬: فضه شاهد بود که ابوبکر به همراه عده ای از صحابه به نزد عباس آمد و چون روبه روی ایشان رسید: ابوبکر بادی به غبغب انداخت ، گلویی صاف کرد و گفت : خداوند محمد(صلی الله علیه واله) را به عنوان پیامبر شما و صاحب اختیار مؤمنان فرستاده است. خدا بر مردم منت نهاد و او را از میان همین مردم قرار داد تا اینکه پیامبر را به پیش خود فراخواند و «ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد تا خودشان، مصلحت خویش را به اتفاق ،اختیار کنند» مردم هم مرا به عنوان والی خود و مسؤل کارهایشان انتخاب کردند و من به یاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی به خود راه نمی دهم و فقط به یاری خدا توفیق خواهم یافت ، لکن مخالفی دارم که بر خلاف مردم سخن می گوید و تو را پناه خویش قرار داده و تو هم قلعه ای محکم و خواستگاه و پناهی امن برای او شده ای! ای عباس؛ تو هم باید یا بر آنچه که همگان اتفاق دارند و هم رأی شده اند ، داخل شوی یا مردم را از عقیده شان برگردانی، حال ما پیش تو آمده ایم و پیشنهادی برایت داریم ، ما می خواهیم سهمی از خلافت برای تو قرار دهیم تا برای تو و نسل بعد از تو این نصیب و سهم باشد، زیرا تو عموی پیامبری، اگر چه مردم با اینکه مقام تو و رفیقت علی را می دانند ، اما در خلافت از شما رویگردانی کردند. در این هنگام عمر هم به سخن در آمد تا آتش حرفهای ابوبکر را تند تر کند و عباس بن عبدالمطلب را به هر طریق شده با خود همراه کند تا دست از حمایت علی(علیه السلام) بردارد، پس ادامه ی سخنان ابوبکر را گرفت و گفت: به والله ، از طرف دیگر ای بنی هاشم،بر پیامبرتان افتخار دارید،پیامبر از خانواده ی شماست... ای عباس؛ برای حاجتی نزد تو نیامدیم اما خوش نداریم که ایراد و فتنه ای بر سر آنچه که مسلمانان بر آن توافق کرده اند پیش آید و شما در مقابل ما قرار بگیرید، به صلاح خود و مردم نظر دهید!! عباس بن عبدالمطلب ،سخنان این دو را که نه مطابق با عقل و منطق و نه مطابق با حکم خداوند بود شنید و در پاسخ گفت : خداوند محمد(صلی الله علیه واله) را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر و صاحب اختیار مردم مبعوث کرد ، اگر تو خلافت را بنا به حکم و امر پیامبر گرفته ای که همگان میدانند این حق ماست که غصب کرده ای و اگر به درخواست مؤمنین است، ما هم از آن مؤمنین بودیم و لیکن از خلافت تو اطلاع نداشتیم و مشاوره و سؤالی هم در این مورد از ما نکردی و بدان ما هم به خلافت تو رضایت نمی دهیم ،زیرا ما هم از مؤمنان هستیم ،اما تو را دوست نداریم و خلافت تو را قبول نداریم. اما اینکه گفتی برای من هم سهم و نصیبی در خلافت باشد : اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار که ما احتیاج به حق تو نداریم و اگر حق مؤمنین است پس تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی و یا اظهار نظر بکنی و اگر حق ماست (که طبق امر پیامبر و حکم خدا از ماست) ما به قسمتی از آن راضی نمی شویم(یعنی خلافت را غصب کردی ، باید آن را بگردانی). اما آنچه تو‌ گفتی ای عمر، که پیامبر از ما و شما است. بدان که پیامبر درختی است که ما شاخه های آن و شما همسایگان آن هستید، پس ما از شما سزاوارتریم. واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم، بدان کاری را که شما آغاز کرده اید ،ابتدای پراکندگی و اختلاف است..... و خداوند یاری کننده است. و اینچنین بود که توطئه عمر و ابوبکر برای جلب حمایت عباس از خلافت غصبی شان ، نافرجام ماند. و پس از این مناظره ، عباس بن عبدالمطلب شعری سرود به این مضمون و در هر کجا و هر زمان آن را می خواند تا به گوش همگان برسد: گمان نمی کردم خلافت از بنی هاشم و از میان آنها از ابی الحسن علی، انحراف پیدا کند. آیا علی(علیه السلام) اولین کسی نیست که به طرف قبله نماز خواند؟ آیا او عالم ترین مردم به آثار و سنت های پیامبر نیست؟ آیا او نزدیک ترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر نبود؟ آیا او همان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر یار او بود؟ همان کسی که آنچه همه ی خوبا‌ن دارند او به تنهایی دارد و خوبی های او در این مردم نیست... هان ای مردم؛ چه کسی شما را از او‌ جدا کرد؟ باید او را بشناسیم! بدانید که بیعت شما آغاز فتنه هاست!! و عالم و آدم شهادت می دهند ، که سخنان عباس بن عبدالمطلب که خدا او را رحمت کند ، عین حقیقت است ، براستی علی نیست مگر ولیّ بلافصل بعد از پیامبر(صلی الله علیه واله)، علی اولین مظلوم عالم ،همو ‌که عالم به بهانه ی وجودش ،موجودیت گرفت ....و ولایت علی نیست مگر آزمایشی از جانب خدا ،تا ما را محک بزند در عشق خودش...و خدا را بی نهایت شکر که ما ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه پیامبر را از ورای قرن ها شنیدیم و دل دادیم به دلدادگان الهی و جان می دهیم در راه این دلدادگی.... الهی مرحبا بر درگهت باد که مادر هم مرا با یا علی زاد دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ShahadatImamBagher1398[02].mp3
13.49M
▪️بگو که برام گریه کنن توی منا ( ) 💠حاج 🏴 (علیه‌السلام)
2_144209747690641947.mp3
1.93M
تودلم یه دنیا حرفه که میخوام بگم براتون😢 مناجات بسیارزیباودلنشین👌 🤍 🍃 خوشنودی آقا امام زمان عج صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼عمـرمان تمـام شد نیامدی 💫عکسمان قـاب شد نیامدی 🌼ای یوسف زهـرا 💫جمعـه ها یکی یکی 🌼 سر شدند نیامـدی 🌼آخرین جمعه بهـار آمد 💫باز هم نیامـــدی 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 🌸🍃